Quantcast
Channel: طنز کوه
Viewing all 252 articles
Browse latest View live

لحاف چهل تیکه

$
0
0

 

این نامه ای است خصوصی برای آقای عزیز حبیبی! هیچکس دیگر نخواند لطفا

اگر کس دیگری بخواند من این شیرم را حلالش نمی کنم! می خوانید بعد می آیید غر می زنید ها

جناب آقای عزیز حبیبی

سلام

نمی دانیم چرا این روزها ما خیلی دوست داریم برای شما نامه بنویسیم. هر چه فکر می کنیم نه دخترهستید نه بچه پولدار، شاید از این  اسمتان خوشمان می آید که هم عزیزی هم حبیبی، شاید هم نه!... شما مارا زیادی آدم حساب کرده اید خودمان را لوس کردیم! چرا که  دیگر کسی مارا داخل آدم حساب نمی کند اینست که این بار هم نامه را مزین کردیم به نام شما.

 اما مطمئن باشید دفعه بعد نامه را به اسم یکی از دوست دختر هایم! می نویسم. امیدوارم دیگر نگویید کوهنورد که دوست دختر نمی گیرد زشت است! خیر، زمانه با زمانه شما فرق کرده است شاید فقط بتوانید اعتراض کنید که مگر چند تا داری که می گویی یکی از دوست دخترهایم؟! اولا باور بفرمایید ما  حتی یک نصفه هم نداریم بسکی سر به زیریم! دوما اگر هم چند تا باشد ما به تعدد زوجات قائلیم چه برسد به دوست دختر که جای خود دارد!! نگران هم نیستیم اینجا را بخوانند و بعد صدایشان در بیاید. یک دیوار حاشای بلندی داریم همه را تکذیب می کنیم! مثل تکذیب های نقل و نبات صبح تا شب تو این دنیا و مملکت.می گوییم سیاق وبلاگ اینطور است و فقط تو! عزیزم... این را به همه شان می گوییم که فقط تو و همه شان هم جالب است این دروغ ما را اینقدر خوب باور می کنند.

 شنیدید که گفته اند دروغ هر قدر بزرگتر باشد باورش راحت تر است. ما به تجربه بهش رسیده ایم.

یادتان هست آن قدیم ها اگر کسی دوست دختری یا پسری داشت هفت لا قایم می کرد اما الان مایه ی افتخار شده است همه جا هم جار می زنند. چقدر دنیا تفاوت کرده است مثلا همین نامه نگاری من برای شما الان شاید بد باشد اما مطمئنم یک زمانی خیلی خوب خواهد شد و هی پسرها هم برای هم نامه های عاشقانه خواهند نوشت. نسل به نسل دارد تغییر می کند. مادر بزرگ ما یک خاطره ای نقل می کرد که آن موقع ها زن ها همیشه شلوارهای دَبیت مشکی می پوشیدند یک روز مادر بزرگ ما شلوار گل گلی پایش کرده بود می گفت: بابا بزرگت که آمد خانه در آمد و گفت: شلوار زن های هر جایی را پوشیدی!!  بعدش هر وقت این خاطره را تعریف می کرد می گفت: ننه حالا زن های این دوره زمونه فرق کردند اصلا چیزی پاشان نمی کنند! (راست می گفت خود ما گاهی یک چیزهایی دیده ایم)  مردها هم که قربونش برم زیر ابرو بر می دارند.

 این خاطره را تعریف کردیم که بگوییم زمانه هی دارد تغییر می کند.باور کنید چند سال بعد من و شما را مشتی عقب مانده می خوانند برا ی همین هم من می خواهم مثل لئوناردو داوینچی پانصد سال جلوتر از زمان خود بیندیشم برای همین نامه را به شما نوشتم!

هر چند کار عبثی است نامه نوشتن به شما، نمی شود کمی هم قربان صدقه تان رفت. نمی شود یک نامه عاشقانه هم مثل نامه های عاشقانه خلیل جبران به ماری هسکل را برای شما بنویسیم! چرا که "جبران"بالاخره از این "ماری"یک چیزی بهش ماسید. به ما چی می ماسد این وسط؟ نمی دانیم! یا اصلا مانده ایم نامه را چطور شروع کنیم مثلا بنویسیم عزیز تراز جانم ای قربان آن چشمهای عسلیت بروم! عنایت بفرمایید آخر حتی تصور این موضوع هم آدم را یاد شب اول قبر می اندازد وقتی نکیر و منکر خفتت کرده اند(چه اسم هایی هم بعضی از این ملائکه دارندها آدم رویش نمی شود بگوید) .بگذریم حال که دیگر نوشتیم.

عزیز تر از جانم!! نه ببخشید حواسمان نبود جناب آقای عزیزحبیبی

اجازه بدهید یک خاطره دیگر هم از مادر بزرگمان برایتان تعریف کنیم. خدا بیامرز عین خودم بی تربیت بود خب از قدیم گفتند تره به تخمش می ره حسنی به باباش البته مرحومه همیشه صدها بار این ها را برایم تعریف کرده بود و من کلا حفظ حفظ بودم خاطراتش را می گفت: شبی ور دل مرحوم پدر بزرگت خوابیده بودم و تاکید می کرد ننه این چارقدم به سرم بود چرا که بابات دوازده ساله شده بود و بابا بزرگت می گفت: بچه مون دیگه مرد شده باید گل و گیست را ازش بپوشانی!! خلاصه می گفت:  که یک دفعه دیدم مشت و لقت(لگد) است که دارد تو پک و پهلویم می خورد وقتی سیر کتکمان را خوردیم گفتم: آخه مرد چی شده؟ فهمیدم ننه جان توی خواب یک صدایی از ما در رفته بود ناغافل که مستحق این کتک شدم می گفتم: مرد خب خواب بودم! در آمد که:  زنی که نتونه باد شکمش  رو نگه داره جایی دیگه اش رو هم نمی تونه نگه داره! بعد دوباره مثل همیشه نتیجه می گرفت حالا جوون های این دوره زمونه روز روشن راه می رن و قارت و قارت ول می کنند عین خیالشون هم نیست.

 البته من بالشخصه معتقدم در رفتن تلنگ ایرادی ندارد  اگر هم دارای اشکال بود می شود تو همهمه ی این شهر شلوغ گمش کرد بویش را هم زد به حساب دود و دم شهر، در ثانی اصلا  یک امر طبیعی است می دانید که غلط ها و اشتباهات و درو غ ها از شدت تکرار می توانند امری طبیعی شوند و اگر آن وقت به مسیر درست باز گردند غیر طبیعی می شوند! و به قول ابراهیم نبوی "در جایی که همه ی امورش غیر طبیعی است هر عملی طبیعیست!"و حتی خیلی وقت ها شده این حقیر زیر بار فشار زندگی نه تنها تلنگمان بی هوا در رفته  که شلوارمان را هم ملوث کردیم کسی هم توجهی نکرده و عین خیالش نبوده،  اما خب بی حساب نباید باشد هر چیزی اندازه اش خوبه و حد و حصر باید داشته باشد چرا که از حد که بگذرد دیگر آدم جر می خورد مثل جر خوردن شلوار ما در پیاز چال از فشار صعود! که آن هم شد مبدا تاریخی برای این آقای عزیزالهی و تقویم کوهنوردی اش را با زمان جر خوردن شلوار ما تنظیم کرده است! مثلا اگر بگوییم استاد دومین صعود کلک چال کی بود؟ می گوید: آن سال که تو پیازچال شلوارت جر خورد شش ماه بعدش!!

اگر بگویم این ها فقط مقدمه بود لابد غش می کنید برویم سر اصل مطلب

این نگارنده یک لحافی دارم که شب ها رویم می اندازم، اصطلاحا بهش می گویند چهل تیکه این را مادر زن سابقم برایمان درست کرده بود تویش می توانی رد پایی از دم قیچی ها،اضافه های زیر شلواری،تکه ای از عرق گیرمرحوم پدر زنم،زیر شلواری نیمداری اکرم خانم همسایه شان و غیره را دید.البته یک تکه جُل هایی هم قاطی اش است که من خیلی بهشان مشکوکم!یقین ندارم ها اما خیلی می خورد به...مودبانه اش  لباس زیر می شود چون گاهی اوقات که هوای آتاق آلوده است کار ماسک را برایم می کند.البته از شما هم چه پنهان گاهی هم که نفت! تو خانه مان نداشته باشیم و بخاریمان خاموش شود تا خود صبح زیر همین لحاف بیواک می کنیم ما زیر این لحاف هیچ کاری دیگری نکرده ایم ذهنتان جاهای بد نرود لحاف ما پاک است و هکذا زیرش عین کارنامه اعمال بعضی ها و عین وبلاگ بیواک شما مگر شما کاری درش می کنید؟ پاک پاک است عین نامه اعمال جفتمان. می دانیم اگر وبلاگ خودمان را می گفتیم پاک است خنده تان می گرفت.

این لحاف، من را همیشه یاد کوهنوردی  هم می اندازد همه جور تکه هایی تویش پیدا می شود که می شود به آن وصله های ناجور هم گفت. مثلا یکی از این وصله های ناجور همین وبلاگ نگارنده است یک جورایی شکل دم قیچی زیر شلواری استاد عزیزالهیاست که با یک کوک ناهمرنگ وصله شده است به این دنیای مجازی. تازه مدتی هم هست متوجه شده ایم تمام دعوای های کوهنوردی سر همین لحاف ماست که اگر هر تکه اش را به این و آن بدهیم شر قصه خوابیده است البته تکه خوبه اش را برای شما می گذاریم کنار متوجه هستید  که کدام تکه اش را می گویم داریم هوایتان را!

عرض کنم دنیای کوهنوردی  یک بخشش بخش رسمی آنست که خیلی جدی است در واقع خیلی هم جدی است برنامه می دهد، طرح می دهد، کلی حرف برای گفتن دارد و لاجرم همین روزها مثل فدراسیون فوتبال ما که بهترین فدراسیون آسیا شد!!! می شود بهترین فدارسیون کوهنوردی آسیا به هکذا عنقریب جهان! تازه حرف هم بزنید عصبانی شوند از طریق قانون می آیند ونسخه تان را می پیچند.بخشی هم مجازی این دنیاست که خود  یک بخشش خیلی جدی است اصلا هم شوخی ندارند وارد وبلاگ که بشوی یک سری مسائل کاملا جدی مطرح است این دست از وبلاگ ها نویسنده شان هم کلا خود را و دنیا را خیلی جدی می گیرند و نمی خواهند حتی مگسی هم از سر انگشت طبیعت بپرد ولی به نظر نگارنده حتی خر هم از سر انگشت طبیعت بپرد هیچ اتقاقی نخواهد افتاد چه برسد به مگس!

البته برای من اصلا اهمیتی ندارد که جدی باشد یا شوخی من همه اش را به فان گرفته ام و گاهی آنقدر به بعضی چیزهایش می خندم که نگو! باور بفرمایید در این تفرجگاه ما کلی جوان شدیم و دلمان نمی آید ولش کنیم اما دیگر دارد حوصله مان را سر می برد باید فکر یک تفریح دیگر بکنیم البته من فقط این دنیای کوهنوردی را فان نگرفته ام ها بلکه کل دنیا را فان گرفته ام برای همین هم تا حالا حتی یک تار مو سفید نکرده ام.

راسیتش یک انجمن هم داشتیم که گاهی مسیرمان آن طرفی بود سری می زدیم به هیچ کاری هم که نمی آمد این شرم الشیخش دم دهنمان! بود زود از پله ها می رفتیم پایین و این چشمهایمان بینا می شد گاهی هم یک گپی با دوستان می زدیم و این عباس محمدیهم یک چیزهای در گوشمان می گفت که لپ هایمان گل می انداخت. ولی این را هم درش را بستند هیچکس هم گردن نمی گیرد. یقین بدانید بروید وزرات کشور آن ها هم تکذیب می کنند و می گویند ما اصلا نمی دانستیم انجمنی به این نام در کره خاکی وجود داشت که بخواهیم ببندیم یا به نام ایرانش گیر بدهیم!! قرار هم بود سه ماه معلق بماند نمی دانیم چی شد؟! اگر عباس ثابتیانهنوز هم این دور برا هست؟یک سوالکی ازش بپرسیم.

نه اینکه خیال کنید این ها دغدغه های منست ها نه بابا، بی پولیست، پول لاکردار که باشد همه چیز حل می شود.پول که باشد بلند می شویم  می رویم با این دختر آلمانیه که با نسیم سنگنوردی کرد همطناب می شویم ول می کنیم این مردهای پشم و پیلی را.

آی گاهی دوست داریم نازمان را زیاد کنیم و یک تریپ خداحافظی بگیریم و کلی ملت بیایند و بگویند نه بمان تورو خدا ولی می دانیم به محض اینکه همچین چیزی را مطرح کنیم یک تی پا هم می زنند در....خارجی ها می گویند "آس"یا "بی هایند"  ایرانی ها را نمی دانم!! چه می گویند و عرب ها می گویند ماتحت! ماتحت هم که  یعنی آنچه که در زیر است نقطه مقابلش مافوق می شود. در واقع اگر روسای ما مافوق ما باشند ما ماتحت ایشان می شویم برای همین هم هست هیچ مافوقی برای ماتحتش تره هم خورد نمی کند مگر ما می کنیم؟

می دانید آقای عزیز حبیبیکه انگار همینجور بی خودکی شما را دوست داریم ا اگر بخواهیم یک چیزهایی بنویسیم سر دراز پیدا می کند باور کنید دیگر هیچ چیزی  در این وبلاگ نمی توانیم بنویسیم هر وقت مطلبی می نویسم که یک خرده گوشه کنایه دارد یکی دوتا تماس داشتیم و یا اس ام اس و یا کامانت خصوصی که منظورت به ما که نبود؟ نمی دانم چرا هر کس به خودش می گیرد برای همین اصلا طرف حساب ما می شوید شما می دانیم کلی هم لیچار بارتان کنیم آخ نمی گویید تازه بعدش هم کلی تشکر می کنید و از ما تعریف. البته ما با این تعریف ها حواسمان هست ها مثل این جوجه راننده ها نیستیم که وقتی می خواهند دخلش را بیاورند از رانندگی اش تعریف می کنند طرف آخر می رود ته دره و خلاص.

این عباس ثابتیانهم یک خرده جنبه  داشت که بهش گیر بدهیم  که دیگر دم پَر این هم نمی شود رفت بلافاصله هر چه از قانون مجازات اسلامی و غیره دارد علم می کند و بعد خر بیاور باقالی بار کن خب ما اصلا دیگر برای چی بنویسیم هر چیزی بنویسیم به ترج قبای یک کسی بر می خورد.

رییس فدراسیونهم یک دفعه نمی شود همه ی مارا دعوت کند (همین وبلاگنویسان) را یک چای بهمان بدهد حالا نهار طلبشان یک بار عامی چیزی شاید کسی حرفی برای گفتن داشته باشد. اصلا یک دفعه این آقای شعاعی بیاید کافه کوهی، صعود قلمی، چیزی بخدا به جایی بر نمی خورد پول چایشان هم  میهمان ما.نخواهند گفت رییس فدراسیون هلک و هلک راه افتاد رفت تو این جمع ها خب به هر حال ما و شما و ایشان هم بخشی از جامعه کوهنوردی هستیم دیگر.

چقدر این کرسی ریاست چسبناک است و نسیان می آورد بابا قبلا ها یک آبگوشتی می زدند با این کوهنوردان و وبلاگنویسان.

من یک پیشنهاد دارم اصلا بیاییم شما فقط مارا لینک کن و من هم فقط شما را و هی برای هم پست بنویسیم و هی برای هم کامنت بنویسیم و هی قربان صدقه هم برویم این یک راه ماندن برا ی ماست  و اگر موافق نبودید یک متن سوزناک بنویسم و کل جامعه کوهنوردی را آدم های نادانی بدانم و فقط چون من را نمی فهمند و درک نمی کنند و نمی دانند ما چه گوهر گرانبهایی هستیم از میانشان بروم.

یا اصلا رویه مان را تغییر بدهیم و از چیزهای خوب بنویسیم و حرف های قشنگ بزنیم عکس های گل و بلبل نمایش بدهیم. کسی مگر از انتقاد خوشش می آید؟! زودم توجیهشان اینست که: این انتقاد نیست و انتقاد باید....خب.... این با انتقاد فرق دارد و.... بعدش دیگر نمی گویند چه شکلی باید باشد! آخر. همین فرامرز نصیریرا می بینید مغضوب خاص و عام است. چرا؟ خب برای اینکه انتقاد می کند اگر تعریف کند و عکس و گل و بلبل بگذارد که خیلی هم دوست داشتنی می شود دیدید که بعضی اوقات که تو وبلاگشان عکس های گل و بلبل می گذارند همه  در صلح و صفا زندگی می کنند و می آیند هی تعریف می کنند که چه عکس های قشنگی بعد یک گل هم کنارکامانتشان  برایش می گذارند. الان مدتیست دارد همین کار را می کند. هر کس هم دارد کار خودش را می کند این را می گویند وبلاگنویسی!!

 اصلا می دانید ما دلمان می خواهد آسه برویم و آسه بیاییم بعدش در کنار همین آسه رفتن ها و آمدن ها  هر کار هم دلمان خواست بکنیم کسی هم کاری به کارمان نخواهد داشت.

 البته یک راه دیگر هم هست و آن اینست برای اینکه بیشتر به چشم بیاییم با گنده های کوهنوردی کل بیندازیم و یا چهار تا از عکس هایمان را که با کیومرث بابازادهانداخته ایم را بگذاریم در وبلاگ اینجوری حسابی مطرح هم می شویم و یا دو تا چای اضافه با شما درکافه کوه بخوریم یا از رامین شجاعی و علی پارساییخواهش کنیم بیشتر برایمان کامنت بگذارند یا اصلا حق امتیاز نامشان را بخریم و گاهی با نام ایشان برا ی خودمان کامنت بگذاریم آی کلاس کار را می برد بالا!

نمی دانید از وقتی این کیانوش فرهادی نژادمارا استاد خطاب می کند چه حال و روز خوشی داریم انگار در ابرها سیر می کنیم و هی برای این استاد زاقارتمان زبان و شکلک در می آوریم آخر ما زود گذشته مان را فراموش می کنیم! و از آن دسته آدم هایی هستیم که با کمی تعریف زود غش می کنیم بسکی بی جنبه ایم.

اما همه ی آن مطالب بالا را ول کنید  یک پیشنهاد دیگر دارم که به نظرم به همه اش بیرزد آقای عزیز حبیبی

 اگرموافقید تا این کافه کوه را هم تعلیق نکردند و ویلان و سیلان نشدیم  شب قبل از کافه کوه با هم برویم کافه محمد تهرانی تا خود صبح بیواک کنیم و یک شب مانی ملس داشته باشیم، گور بابای هر کس هم که خواست برایمان حرف در بیاورد درود می فرستیم نظرتان چیست؟

جناب آقای عزیز حبیبی

اما لب لباب همه ی این  قصه ها  شعر زیر است:

آینه چون  نقش تو بنمود راست

خود شکن آینه شکستن خطاست!!

به بادی گاردهایتان سلام گرم مارا برسانید

دوستدارت فرشید


بولین ها

$
0
0

 

در راستای اینکه ما هر چی فکر کردیم نفهمیدیم عکسی که در وبلاگآلتاینمایش داده شده چه ارتباطی به گره بولین داشت و با وجود اینکه  ساعت ها هم به عکس خیره ماندیم و گره بولین! به میان دو ابرو بینداختیم بازهم نفهمیدیم. جز اینکه این آقای جان لانگشخص حادثه دیده  در یک سفری به گینه نو با دوتا آدم لخت و پتی عکس انداخته و همین. و یحتمل آلتای گرامی  فکر کردند  اگر عکس آقای جان لانگ را تکی می انداختند این گره بولین برای ما خوب جا نمی افتاد . لابد خواسته است بگوید ببینید گره بولین که شل شود چه مخاطراتی می تواند ایجاد کند!! بسکی  این دلشان برای آموزش ما می تپد!

 اما یک فایده برا ما داشت و اینکه فهمیدیم بولین ها و گره ها چیز های مهمی است و گاهی اگر خوب جایی باز شوند نه تنها به شما صدمه نمی زنند که طول عمرتان را هم اضافه می کنند.

راسیتش را بخواهید ما سابقا هم بند تنبانمان را گره بولین می زدیم و هیچ وقت هم نفهمیدیم چرا تند تند در می رود تا اینکه با این پست و عکس فهمیدیم به گره بولین هیچ اعتباری نیست و در بعضی موارد زود شل می شود. باور بفرمایید اگر می دانستیم هیچ وقت این گره کاربردی را مورد کاربرد قرار نمی دادیم.

علی ایحال  با توجه به عکس خصوصا نفر سمت چپ یک حس شعری و روحانی را در ما زنده شدکه نگو مثل:

سینه مالا مال در دست!! (امان از این حروف فارسی که وقتی جدا می افتند چه ها که نمی کنند) خدایا مرهمی گره بولینی چیزی آخه کارمان زمین مانده

و یا

الهی سینه ای ده آتش افروز. در آن سینه دلی وان دل همه سوز

و

شستم ز لوح سینه چو زان باده نقش غیر 

شد جلوه گر در آینه ام عکسی از خدا

 به مولا سوختم با این عکس!

من همیشه توی این دسته های سینه زنی وقتی این زنجیر زن ها ،  سینه زن ها،سینه چاکان،سینه سرخان رو نگاه می کنم بدجور بغض می کنم و اشک می ریزم.

دیدیم آن روز تو این سالن سنگ  وقتی می خواستیم این بند تنبانمان را ببندیم  عباس ثابتیانمدام اصرار داشت ما گره بولین بزنیم ها یقین نقشه ای تو کله اش داشته. خواسته ما که دست به سنگ شدیم اگر این کش تنبانمان گره اش در رفت همه چیزمان عیان شود  و ما باید انتخاب می کردیم  یا  تنبانمان را بچسبیم و یا سنگ را. یک چیزی تو مایه های یا مرگ یا شرافت می شد! حواسمان جمع باشد همیشه گره خفت  بزنیم.

تا این عباس برگردد سر فرم  ما فعلا برویم سرکار!

خونواده هایی پید امی شند به خدا ها

امدادگران مچکریم!

$
0
0

 

این دکتر مساعدیانکارو زندگی ندارد برای ما نقد می نویسد.

در راستای گم شدن یک گروه 12 نفره در ارتفاعات 3200 متری!!! آراکوه  شما بخوانید سی و دو هزار متری که هیمالیا باید برود جلویش لنگ بیندازد و از خودگذشتگی جان بر کفان  امدادگر هلال احمر در نجات این کوهنوردان امروز کلا مخ طنز نیوز هنگ کرد!

در همین راستا با عنایت به اینکه آراکوه ارتفاعش حدود 2600 متر بودهیکی از این به اصطلاح کوهنوردان از این گروه نپرسیده شما آخه درارتفاع 3200 متری!!!چیکار می کردید چرا آخه از ارتفاع یک قله بالا تر!!! می روید و جان خود و همنوردان خود را به خطر می اندازید همان بالای قله که رسیدید خب عکس بیندازید بیایید دیگر چرا به سمت آسمان صعود می کنید؟!

طنز نیوز به نقل از یک منبع ناآگاه که خیلی دوست داشت آگاه باشد و نامش ذکر شود ولی ما از ذکر نامش خود داری می کنیم  گفت: برادران امدادگر هم می دانند ارتفاع این قله 2600 متر است و این ها این ارتفاع را از محلی که روح متوفی در آسمان بوده حساب کرده اند! و هیچ منظوری دیگری نداشته اند.  گزارش طنز نیوز حاکیست در حالی که یکی از این کوهنوردان به رحمت حق رفته بود(خدا رحمتش کند) پیگر این مرحوم توسط همنوردان خود اما در میان تشویق های پی در پی برادران امدادگر که در تمام طول مسیر می گفتند شما می توانید  به پایین انتقال داده شد.

به گزارش طنز نیوز ظاهرا گاهی امدادگران این گروه یازده نفره را که در آن سرما  دچار اتفاع زدگی و ترس هم شده بودند!!! و نمی دانستند چیکار می کنند شانه هایشان را هم ماساژ می دادند. خب ترس  و ارتفاع زدگی  که شاخ و دم ندارد ما خودمان یک همشهری داشتیم تو قیاس آباد  که یک دفعه رفته بود بالای پشت بام خانه یک جاهایی را دید بزند که دچار ترس و ارتفاع زدگی شده بود.

در همین راستاتر این منبع نا آگاه گفت: امدادگران کوهستان برای تشویق این کوهنوردان یک فروند بالگرد هم به منطقه اعزام می کنند تا از زمین و هوا ایشان را در خصوص حمل همنورد خود مورد تشویق قرار دهند بالگرد سواران که به علت سرما نمی توانستند در بالگرد را باز کنند از همان داخل بالگرد با سوت و هورا به تشویق کوهنوردان پرداخته و حمایت بی دریغ خود را از این تلاش انسانی ابراز می کردند!! ایشان  بعد از کمی بالگرد سواری به سلامت به پایگاه خود بازگشتند و در همین راستا این کوهنوردان که به طور خودسر! به کوه رفته بودند به طور خودجوش! همنورد خود را پایین آوردند (تا این ها باشند از این کارها نکنند) همچنین در این خصوص مقرر شد این عملیات کلا به نام امداگران ثبت شده بروند حالش را ببرند.

همیچنین دکتر مساعدیانتزریقاتچی سر محل در وبلاگبه اصطلاح پزشکی! خود نقدی زدند دراین خصوص و زحمات این برادران بالگرد سوار را زیر سوال بردند. ایشان ضمن تشریح ماوقع  گفته اند: یک  بالگرد نفرات رفته اند و کاری انجام نداده بازگشته اند!! که یکی نیست بگوید آقا چرا تهمت می زنید  خب اگر اینطور بوده مگر مرض داشته اند تو این هیرو ویر بنزین کارت سوختی لیتر هفتصد تومن بزنند هلک هلک بالگرد را روشن کنند بروند تماشا کنند و برگردند. چرا نمی گذارید این برادران به خدمت رسانی برسند چرا نقد می کنید آخه! بعدشم شما فکر نمی کنید تو اون سرما اصلا میشه در بالگرد رو باز کرد؟!

فلذا با توجه به حادثه پیش آمده تجربیات زیر به دست آمد:

-آدمها احتمالا در ارتفاع پایین هم ارتفاع زده می شوند ما خودمان یک دفعه بالای پشت بام خانه مان با دیدن دختر همسایه که به طرز بی ناموسی آمده بود لب پنجره سرمان گیج رفت و حالمان بد شد که قطع الیقین ارتفاع زده شده بودیم و لاغیر! همینم شد که آنقدر گیج می زدیم  و هوشیار نبودیم به جای اینکه از پله های پشت بام خانه خودمان پایین بیاییم سر از خانه همسایه در آوردیم.

-بالگرد سواری در هوای برفی لذت های خاص خود را دارد حالا که نمی توانید با این لوازم گران به اسکی و کوه بروید بالگرد سواری را از دست ندهید!!!

-اگر تو کوه گیر افتادید به امدادگران زنگ نزنید خودتان کارتان را بکنید برگردید پایین سنگین تره بعد گزارشتان را هم خودتان بنویسید.

-با این گزاش امداد گران خیط کردن کوهنوردان خیلی جذاب تر شد.

 -گم شدن در کوه را جدی بگیرد و مه و هوای خراب را دست کم نگیرید در هر جایی آدم می تواند گم بشود من خودمان در خارج کشور یک دفعه در بخار و مه سونا گم شدیم و سر از سونای خانم ها! در آوردیم که بخار زده و ارتفاع زده شده بودیم و کلی تنفس دهان به دهان دادند. ولی مگر حالم جا م می آمد! اگر این ها نبودند ما تاحالا مرده بودیم.

-یک توصیه به امدادگران هلال احمر:

 تورو خدا این گزارشات را با احتیاط بیشتری بنویسد چرا که این عمه مکرمه ما بالاترین ارتفاعی که دیده است همین پشت بام خانه ماست یک دفعه می نویسید 3200 متر نمی گویید از ترس پس می افتد.

توصیه به شرکت گاز:

-این همه کلیپ گاز گرفتگی تو تلویزیون پخش می کنید چند تا کلیپ آقای ایمنی هم بسازید در خصوص ارتفاع زدگی که یک دفعه وسط کوه آقای ایمنی که نقشش را این برادران هلال احمری بازی می کنند بیایند بگویند توصیه های ایمنی را جدی بگیرید و هر گز نشه فراموش آدم اضافه خاموش!

-ما کوهنوردان از این براداران امداد گر کمال تشکر را داریم و امیدوارم که بازهم ما گم بشویم و ارتفاع زده بشویم و این ها به کمک ما بیایند و گزارش هایی با پیاز داغ های زیاد  بنویسند.

ما پس از خواندن این گزارش همینجور داریم سرمان را می خارانیم که:

ارتفاع قله آرا کوه حدود 2600  متر است بعد این ها چطور در ارتفاع 3200 متری بوده اند و بعد گم شده اند!!! لابد در فضا سیر می کردند یا به معراج رفته اند یا روح متوفی که داشته به آسمان می رفته ارتفاع را از آنجا حساب کرده اند ما که سر در نیوردیم

عجیب خونواده هایی هستیم ما

برادران امدادگر تورو خدا بیشترمواظب خودتان باشید!

خداحافظ!

$
0
0
 

مدتیست صحبت بر سر اینه که دنیا دارد به انتها می رسد و در 21 دسامبر جمعه، دنیا سه روز به تاریکی خواهد رفت و در شب یلدا یحتمل خواب به خواب می ریم به حول و قوه ی الهی! و زمین بر عکس خواهد چرخید و خورشید از مغرب طلوع  و در مشرق غروب می کند. در هر صورت اگر ما بمیریم از الان گفته باشیم به بهشت نمی روم اگر محمود شعاعیآنجا نباشد. هر چند می دانم من یکی جایم ته جهنم است و اگر کسی شب از بهشت بیاید آب جوش بخواهد یک استکان هم بهش نخواهم داد فلاسک ملاسک نیارید اینم از الان گفته باشیم.

 علی ایحال با چرخش بر عکس کره زمین قاعدتا زمان هم بر عکس خواهد شد و چنانچه این اتفاق بیوفتد یحتمل وقایع از جمله کوهنوردی هم بر عکس خواهد شد بنابراین اتفاقات زیر محتمل خواهد بود:

انجمن کوهنوردان،فدراسیون را سه ماه تعلیق می کند و  و آن را به شکل یک گروهک! کوهنوردی درخواهد آورد و حالا نوبت محمود شعاعی می شود که برود فدارسیون را از تعلیق در آورد. آی این دلمان خنک می شود!

فاتحان اورست می آیند که شیر پلای مارا فتح کنند.

فدارسیون کوهنوردیو صعودهای ورزشی می شود فدراسیون دره نوردی و  فرودهای ورزشی!

 تازه کارازدواج می کند صاحب بچه  می شود می افتد به کهنه شوری می شود کهنه کار.

 لیلیمی شود مجنون! دست خطش خوب می شود دیگه می شه به دست نوشته هاش نگاه کرد ولی کماکان آدم خوبه ماجرا نمی شود.

کوه ها می آیند مارا فتح می کنند!

وبلاگ های کوهنوردی ریشه کن و کوهنوردی به آرامش و روال عادی باز می گردد

عزیزالهیمی شود شاگرد و من می شوم استاد!

فرشید داوودیهیچ گ....نمی شه همون جور می مونه!

و قریب به یقین دیگر

می شود شتر سواری هم دولا دولا کرد!

و اتفاقات بر عکس دیگری که حال نداریم بهش فکر کنیم اگر کسی حوصله داشت و چیزی به ذهنش رسید در کامانتینگ بپراند.

تشکر و قدردانی

انجمن کوهنوردانپس از رفع تعلیق از کسانی که در این مهم مساعدت کردند تشکر کرد. اما هیچکس از خادمان گمنام  و بی نام نشان در زمان تعلیق تشکر نکرد. فلذا اینجانب به نیابت از انجمن کوهنوردان کمال تشکر دارم از عزیزانی که در این مدت لسانا ، جانا"، مالا"  و حالا"انجمن را یاری کردند فلذا

 تشکر ویژه دارم از

عمه مکرمه مان که کلی این مدت غصه انجمن را خورد و به قاعده پنج کیلو و خرده ای وزن کم کرد و دچار نامنظمی شد!

تشکر از پارک بغل انجمن که این مدت  تعطیلی انجمن این در  شرم الشیخش را به روی ما نبست و ما می رفتیم آنجا

تشکر از سیگار فروش سر محل که در این مدت که ما در نبود انجمن از غصه! زیاد سیگار می کشیدیم به ما سیگار می فروخت

تشکر ویژه از فدارسیون که تا آخرین لحظه نگذاشت نقشش در تعلیق و رفع تعلیق انجمن نمایان شود

تشکر ویزه ازکلیه تکذیب کنندگان محترم!

تشکر ویژه از کسانی که در این مدت حق عضویت خود را به انجمن دادند

تشکر ویژه از عباس محمدیکه بیشتر از همه شلوغش کرده و ضمنا حاج عباس در روز افتتاح انجمن یکی از آن بزهایت را بیار جلو در انجمن بزن زمین!

تشکر وِیژه از عباس ثابتیانکه  این را بعدا دلیلش را خواهم گفت و هیچ ربطی به انجمن ندارد

تشکر ویژه از خودمان و مامان اینا

..................................

دوشواری؟!!!  یییک بشر در این مدت که انجمن بسته بود دوشواری نداشت که!

آقا کار حساب کتاب نداره ها یک دفعه دیدید این داستان آخر  دنیا راست بود و ما رفتیم ها برای همین  

برادرا خواهرا حلال کنید مارا  برای همین هم گفتیم از الان خداحافظی کرده باشیم!

ضمنا اگر سه روز تاریکی شد ولی نمردید تو این تاریکی سو استفاده نکنید.

یلداتان خوش بگذرد.

تیم فوتبال انجمن!

$
0
0

 

ساعت سه نیمه شب

(درینگگگگ صدای زنگ موبایلم)

-الو

-الو سلام فرشید خودتی؟!

-نه عممه!! خب مرد حسابی موبایل منو گرفتی ملت دیوانه اند نصفه شبی گوشی منو جواب بدن؟

-عع خب خوبی؟ داشتی چیکار می کردی؟!

-فسق!

-چی؟!

-هیچی بابا داشتم تو حیاط روپایی می زدم!!

-دمت گرم چند تا روپایی می زنی؟

-اسکول کردی مارو؟! مرد حسابی آدما نصفه شبی خوابند تو می گی داشتی چیکار می کردی؟!

- شرمنده خب خودم از ذوق خوابم نبرده بود خیال کردم بقیه ام بیدارند!

-حالا مگه چه اتفاقی افتاده جناب عالی از خرکیفی خوابت نبرده؟

-ببین فرشید عمرا بتونی تو رو پایی رو دست من بلند شی پوزتو می زنم!!

-بابا گیری دادی ها روپایی کیلو چنده؟ گفتم خواب بودم حالا خبر مرگت حرفتو بزن می خوام کپه مرگمو بزارم صبح برم سر کار

-آها!!  فهمیدی انجمن رفع تعلیق شد؟

- چی؟!!!.....خب به درک مرد حسابی نصفه شب زنگ زدی اینو بگی نمی تونستی تا صبح صبر کنی؟

-نه بابا دیر می شد باید تیمو ببندیم!!

-چی؟!! تیمو ببندید!... یعنی چی!! چه ربطی به تعلیق  و رفع تعلیق و انجمن و تیم داری داره؟....نصفه شبی گیجم کردی

-ای بابا نکته اش همینجاست!

-کجاست؟

-همینجا که  گفتند باید باشگاه بشه

-خب بشه به من چه؟

- اَه بابا عجب خری هستی ها!

-اوهوی فحش نده درست صحبت کنا

- ببین ما باشگاه می شیم بعدا یه کاری می کنیم فدراسیون هم باشگاه!! بشه بعد دربی میندازیم همون شهر آورد فازی می ده

-خب که چی؟

-تازه می خوایم تو فصل جدید یارگیری خوبی هم کنیم چند تا بازیکن خارجی هم می خوایم بیاریم.

-من که نمی فهمم

-ای بابا حالا که تقی به توقی خورده و الکی الکی داریم باشگاه میشیم خب خودمون رو به عنوان باشگاه فوتبال به ثبت می رسونیم  تو لیگ برتر بازی می کنیم!!

-مارو گرفتی؟!

-اتفاقا یارگیری من تو من یکی از تاکتیکهاییه که تیم ما باید داشته باشه!!

- پس کوهنوردی چی میشه؟

-ای بابا گور بابای کوهنوردی! کوهنوردی کیلو چنده الان نون تو فوتباله ملت مگه بلانسبت مغز خر خوردن کلی هم هزینه کنند کوه برن! کی تو این مملکت دلش به حال کوهنوردی سوخته دیدی جیک ثانیه انجمن رو تعلیق کردند فوتبالو بچسب یه مربی خارجی هم می یاریم. راستی تو با مربی خارجی بهتر کار می کنی یا ایرانی؟

-خب؟!.....

- یه بازی دوستانه هم می خوایم بندازیم تو انجمن می دونی سه امتیاز این بازی برامون مهمه!

-بازی دوستانه که امتیازش مهم نیست!

-خب می خوایم پوز زنی کنیم

-حالا چرا نصفه شبی زنگ زدی اینارو می گی خب میذاشتی صبح

-عزیز من داریم یار گیری می کنیم  بخوایم تا صبح بشه یارای خوبو رو هوا زدند تو این فدراسیون رو نمی شناسی 

-حالا مگه من بازیکن خوبی هستم؟

-کی گفته تو قراره بازیکن باشی تورو برا توپ جمع کنی در نظر داریم! خودتو زیاد تحویل نگیر

-دکی اگه من قراره توپ جمع کن باشم پس واسه چی می پرسی با مربی خارجی بهتر کار می کنم یا ایرانی!

- ببین فرشید فدراسیون بازیکناش چطورند؟

-والله شنیدم خوب پا به توپ میشند و اگه تو محوطه جریمه صاحب توپ بشند گذاشتند سه جاف دروازه خیلی راحت هر مدافعی رو دور می زنند

-اگه اینطور باشه یه چندتاشونو می خریم بیان تو تیم ما نمی دونی قیمتشون چنده؟ یه فصل هم برا ما بازی کنند کافیه!

- نه نمی دونم حالا  پولشو از کجا می یارید؟

-سهام باشگاه همین انجمن رو می فروشیم کلی هم اسپانسر می گیریم

-اگه انجمن تو این مملکت قیمت داشت که تعلیقش نمی کردند و از حیز انتفاع ساقط

-حالا تو با ایناش کار نداشته باش

-پس کوهنوردی چی میشه؟

- ای بابا باز می گه کوهنوردی چی میشه مگه فدراسیون دل می سوزونه که ما بسوزونیم دایه دل سوز تر از مادر که نمی تونیم بشیم. حالا کوه موهو ولش کافه کوه می آی؟

-اخوی کافه کوه همین پریروز بود رفت تا یه ماه دیگه تا اون موقع هم کی مرده کی زنده حالا واسه چی کافه کوه؟!

-این ماه کافه کوه اومدی توپتو هم بیار ببینم چندتا روپایی می زنی؟ می خوایم یارگیری کنیم تاکتیک تیم رو هم توضیح بدیم سیستم بازی سه پنج دو خوبه؟

-پس کوهنوردی....

-ای بابا کوهنوردی میشه دوران آماده سازی و بدنسازی ولی در اصل فوتبال بازی می کنیم

-آها حالا می تونم بخوابم؟

-یه بوقچی خوبم برامون پیدا کن که همچین سرو صدا راه بندازه که نگو

-باشه بابا کاری نداری؟

-راستی چند تا روپایی می زنی؟!

-لااله الا الله

-دید دیری دید انجمن! دید دیری دید انجمن!

دیییید (بوق ممتد)

-الو  الو خودتو معرفی نکردی الو الو الو...لااله الا الله خونواده هایی پیدا میشند نصفه شبی

از هر دری

$
0
0

 

این کوهنوردی اصلا در و پیکر نداره به امام هشتم

-نامه می نویسیم برای عزیز حبیبی و می گیم هیچکس دیگه نخونه 18 کامنت به غیر خصوصی ها می آد روش کلی هم نظر می دند و تحلیل می کنند و بعد می گند ما که نخوندیم!

یعنی هیچ وقت اینجوریشو ندیده بودم

-این دختر خانم هایگل کوههم اصلا اهل سیاست نیستند و می آند فقر و بدبختی کوهنوردی، غار نوردی را اطلاع رسانی می کنند به گمانم به قصد تشویش اذهان عمومی با هدف تهییج اذهان خصوصی! این کارو می کنند. یکی نیست به این ها بگه می خواهید بگید سالن برا غارنوردی راه انداختید خب خوبه اطلاع رسانی کنید اما دیگه نیایید بگید تا دیروز ملت زیر این پل ها ی شهر تمرین غارنوردی می کردند همه باید بفهمند ما چقدر بدبختیم! بعد یه عده ای هم که تا دیروز نمی دونستند  میشه زیر پل ها هم غارنوردی کرد و جا و مکان درست درمونم ندارند از فردا راه بیوفتند برن زیر این پل مل ها.

یعنی اینا ستار العیوبی رو اصلا نمی دونند چی هست!

-یعنی اصلا یک چیز عجیبیه ها. این پست تیم فوتبال انجمن رو که نوشتم هر کی  مارو می بیننه می گه می شه اسم مارو هم تو تیم بدی بعضی ها هم که سفارش بچه شون رو هم می کنند. یعنی خودم هم داره باورم میشه.عباس ثابتیانرو دیدم می گه فرشید سه امتیاز این بازی برامون مهمه ها!! منو می گی! گمونم همین روزا محمود شعاعیرو ببینم بگه ما حرفامونو تو زمین بازی می زنیم دربی می بینمتون!

یعنی خودم هم الان جوگیر باشگاه داری شدم

-این وبلاگ های خانمها که می ری می بینی مدام برا هم کامنت  می گذارند همش  قربون صدقه هم می رند و هی عزیزم عزیزم برا هم می کنند یا همش دارند از مامان اینا می گند یعنی ما مردها تو عمرمون  اینقدر قربون صدقه زنا نمی ریم که اینا برا خودشون می رند یعنی دارم شک می کنم به همه چی!!  بعد پشت سر هم می گند انگار از دماغ فیل افتاده!  من که هیچ وقت به عزیزم گفتن این خانم ها اعتماد ندارم به چشم خودم دیدم یه گربه هم که می بینند می گند عزیزم!

یعنی باز دم خود ما مردا گرم فحش و فحش کاریمون هم اصل و نسب داره

-یعنی این عزیز حبیبیستمی است برای خودش بد جور افتاده است به جان عده ای  در کوهنوردی و سنگ نوردی و پستی نوشته در خصوص فتح زمستانه گاشر بروم 1 توسط هاجرز که به خاطر فوت اعضا تیم دیگر در همین صعود اجازه ی جشن گرفتن برای این صعود تاریخی  به تیم نداد  آن هم به خاطر اعضای تیمی دیگر!!

اونوخ!  نتیجه هم گرفته  و به مخالفت با  بعضی جشن و پایکوبی ها برای بعضی صعود های بهاره و تابستونه  وطنی پرداخته.

یکی نیست بگه  حبیبی جان خب اگر اهل جشن نیستی و دیگه از شما گذشته و یا حال نداری جشن بگیری چکار به دیگران داری آخه؟!  شاید شما اصلا دوست داری همیشه در کشور عزا باشه اینکه نمی شه. از طرفی اگر این خارجی ها برای این صعود جشن نگرفتند به خاطر اینکه اینقدر جشن و پایکوبی تو کشورشون دارند که اشباع شدند.

آقای حبیبی شادی را از کوهنودران غیور این مرزو بوم نگیر

یعنی اگر من ببینم این عزیز حبیبی بیاد کافه کوه بخنده من می دونم و اون

-این هیات تحریه طنز کوهبرای خودش حکومتی راه انداخته  که اصلا انگار نه انگار ما هم هستیم برای خودشون لینک اضافه می کنند حذف می کند بالا می کنند پایین می کنند اصن یه وضی! چند روز پیش یکی از دوستان پرسید چرا فلان لینک رو حذف کردی گفتم کی؟ من؟ کجا؟ به واقعش این غلط کاری زیر سر این دبیرخانه طنز کوه و هیات تحریه است آقا من اینارو می گفتم اونم همینجور برو بر منو نگاه می کرد

یعنی حس کردم تو عمرش اینطوری قانع نشده بود

 

 -  نشاط کوهستان پستی نوشته تحت عنوان "تصویر"در تکمله پست عرض کنم:

تصویر فوق متعلق به مردی نمی دانیم چند ساله است که مدتیست از منرل خود خارج و در کوه ها و کمرها سرگردان است چنانچه نامبرده را مشاهده کردید سریعا به همسرشان اطلاع تا ایشان را سر خانه و زندگی بر گرداند.

یعنی یک ثوابی داره که نگو

-امیر حسین ناظمییک عکس رمانتیک در مقبره خانوادگی انداخته که مرا یا د شب اول قبر می اندازد و خواندن زیارت اهل قبور! کاش می دونست که دیدن خودش آدم را به اندازه ی کافی یاد مرگ و شب اول قبر میندازه

یعنی واقعااااا امیر خیلی خوش گذشته

-یعنی من به این رسیدم که به عمر ما و نوه های ما هم قد نمی ده این لیلیآدم خوبه ی ماجرا بشه

یییک بشر تو این کوهنوردی دوشواری نداره که

کوه نیوز

$
0
0

 

کوه نیوزسایتی که هر روز آن را می بینم. این سایت در طول این چند سالی که راه اندازی شد توانست به یک رسانه ی پویا تبدیل شود.

محمد چیتگرهارا از نزدیک نمی شناسم جز اینکه شاهد تلاش هایش در کوه نیوز بودم  فردی که  بی چشمداشت  و بدور از هر حاشیه و مطرح شدنی برای این سایت زحمات زیادی کشید بطوری که در حال حاضر کوه نیوز مورد بازدید روزانه کوهنوردان قرار می گیرد.  اطلاع از اخبار کوهنوردی و همینطور وبلاگ های به روز شده از جمله مواردی است که کوهنوردان از کوه نیوز استفاده می کنند.

محمد چیتگر ها در این چند سال تلاش نمود  تا با دوری از حاشیه ها تمام هم خود را بر غنای کوه نیوز معطوف کند و عاشقانه در خصوص غنای آن تلاش کرد و در این مهم نیز همکارانی در کنار خود داشت  اخیرا وی در وبلاگ شخصی خود وبلاگی که اساس و بنیان شکل گیری سایت حال حاضر کوه نیور است از جمع نویسندگان کوه نیوز خداحافظی کرده است و این سایت را که تلاشی بسیاری برای آن کرده بود بدون هیچ چشمداشتی تحویل سایر همکاران خود داده است.

او با این خداحافظی بی سرو صدا نشان داد که  هیچ چیز نمی خواهد  و فقط آمده بود  که عاشقانه در این عرصه کار کند و تلاش کند و انصافا هم زحمت کشید. و امروز ما بطور رایگان از زحمات وی استفاده می کنیم.

محمد چیتگرها در حال حاضر ایده ی  شبکه ی اجتماعی کافه کوهرا در ذهن می پروراند ایده ای که شاید نشات گرفته از کافه کوه حال حاضر باشد و نوعی کافه کوه مجازی  که این ها فرضیاتی است  و باید منتظر بود تا روزی که این شبکه راه اندازی شود و محمد چیتگرها سنگ بنای کاری دیگر در کوهنوردی را بگذارد.

بالشخصه  بر خود فرض می دانم که از زحمات بی دریغ محمد چیتگرها در این سایت و بالتیع فضای مجازی کوهنوردی قدردانی کرده  و برای او در هر جا که باشد سلامتی بخواهم و به عنوان یک کوچکترین عضو از این جامعه کوهنوردی از تلاش های وی صمیمانه تشکر کنم.

چیتگرهادر پست خداحافظی از جمع کوه نیوزی ها در وبالگ شخصی خود نوشته است:

سال 86 بود که بعد از ورود به عرصه کوه و کوهنوردی و فعالیت در آموزشگاه کوهنوردی فلات و همراهی با دوستانی همچون، دکتر جوادی، حسن پورفرزانه، سید جلیل سعیدی نیا، دکتر یوسفی، محمود جم و خیلی های دیگه ... با این ورزش و این فضا آشنا شدم. به واسطه علاقه و فعالیت شغلی ام، اولین بار وبلاگ آموزشگاه فلات رو راه اندازی کردم. 

بعد از تجربه های دست و پا شکسته در وبلاگ آموزشگاه فلات، به فکر راه اندازی یک وبلاگ شخصی به نام (وبلاگ کوه نیوز) افتادم. وبلاگ کوه نیوز تنها تصمیم داشت در حوزه ترجمه اخبار و مطالب خارجی ورزش کوهنوردی فعالیت بکنه ... اما نمی دونم چی شد که ساختارش تبدیل به یک وبلاگ خبری شد. 

فکر می کنم استقبال اون روزها از کوه نیوز، فعالیت وبلاگ رو به این سمت کشوند. وبلاگ کوه نیوز خیلی زود تبدیل به یک رسانه نام آشنا در بین کاربران اینترنتی این حوزه شد. واقعا برای ساختار کوه نیوز با تمام محدودیت های محیط وبلاگ نویسی بلاگفا زحمات زیادی رو کشیدم و یادم میاد روزی که در جشنواره ملی جوان ایرانی با این وبلاگ به عنوان نفر برگزیده در بخش رسانه انتخاب شدم، علیرضا شیرازی (مدیر بلاگفا) به خاطر دورزدن این محدودیت ها و طراحی ساختاری جدید در این این محیط، من رو تحسین کرد.

واقعا گوشه گوشه این وبلاگ و سایت کوه نیوز که این روزها اون رو در آدرس koohnews.ir مشاهده می کنید، برای من دنیایی از خاطره ست. اخبار و مطالب زیادی رو از غم ها و شادی های دنیای عمودی در این دو رسانه بازتاب دادم و بارها با اون ها خندیدم و گریه کردم. حادثه تلخ بهمن دیزین که در سال 88 اتفاق افتاد و مفقود شدن مهدی عمیدی در مون بلان از غم انگیزترین اخباری بود که در کوه نیوز، اون رو منتشر کردم.

خلاصه بعد از حدود 4 سال فعالیت مستمر در امر خبررسانی و تغییرات در ساختار فنی و ظاهری سایت، احساس می کنم باید کمی از این فضا دوری کنم و کوه نیوز رو به دوستان دیگری بسپارم. فعلا آقای هادی جمشیدی از دوستانم که در سال های اخیر در امر بروزرسانی وب سایت همکاری می کردند، همانند منوال گذشته به بروزرسانی سایت خواهند پرداخت.

از همه دوستان عزیز که بعضا مورد نقد و واکاوی این جانب قرار گرفتند و گاها از من به دل گرفته اند، طلب بخشش و حلالیت دارم. امیدوارم بتوانم در فرصت های بعدی جبران خسران کنم.

چند وقتیست، ایده راه اندازی یک شبکه اجتماعی با نام «کافه کوه» ذهنم را مشغول کرده است، شاید در آینده نزدیک با تحقق و اجرای این ایده، بازگشتم

آفتابه به دستی

$
0
0

 

یک چند روزی هست که صحبت هایی شده در خصوص یک چیزی در فیض بوک! و ظاهرا دوستان هم را به فیض اکمل رسانده اند و برخی  دوستان گذری از من پرسیده اند نظرت در این خصوص و این جملات رد و بدل شده چیست و اینکه اصولا اگر آبکشی شده باشد و با آنی که آب کشی نشده باشد چه فرقی می کند؟ خب اولش گفتیم: اگر خوب آبکشی شود خوب ری می کند می شود چلو  و گرنه کته می شود! که دوستان گفتند ای بابا چقدر خنگی منظورمان اصلا این نبود منظور آن بحثی است که در خصوص باسن شده است و ما عرض کردیم که بله سمن ها! به عنوان سازمان های مردم نهاد تاثیر غیر قابل انکاری در رشد و توسعه  فرهنگ در جامعه دارند که باز گفتند یا خری یا خودت را زده ای به خریت و ما مجدا عرض کردیم به خدا اگر خوب متوجه نمی شویم همه اش برای اینست که این روزها خیلی خسته ایم و تصمیم داریم چهارشنبه یک پست بنویسیم و برای مدتی از این فضا دور شویم واستراحت کنیم.

اینقدر خسته ام  که اصلا حال ندارم به چیزهای غیر اساسی که برای یک عده ای اساسی! شده است فکر کنم حتی حال ندارم خوابش را ببینم بعد بیایم بشینم اظهار فضل کنم! یک عضوی این خداوند عالم درانسان خلق کرده است که اصلا تکلیفش مشخص نیست و دارد در بلا تکلیفی دست و پا می زند مثلا وقتی می خواهند از زیبایی یک شخصی تعریف کنند کلی باد به غبغب می اندازند که مثلا فلان شخص باسنش حرف ندارد و بیمه شده است و وقتی می خواهند مصداق آن را بیابند سر ضرب می روند سراغ جنیفر خودمان هر وقت هم می خواهند یکی را خراب کنند و یا به لجن بکشند باز از این عضو طفلی  مایه می گذارند حالا همه ی این ها را بگذارید کنار نبشی ببینید چیزی از تویش در می آید؟!

در هر صورت آفتابه به دستی در کنار لمس نبشی ها امروزه در کوهنوردی نقش برجسته تری پیدا کرده است و هر کس بخواهد در این عرصه حرکتی کند باید حتما آفتابه در کوله ی خود داشته باشد تا به محض قضای حاجت آن را آب بکشد اما گویی عده ای اصلا به این چیز ها احتیاج ندارند و مال آن ها از روز ازل پاک پاک بوده است و یا با سنگ و کلوخ و کاغذ سر و ته اش را یک جوری هم آورده اند ولی باید دانست که اصلا ازاله ی نجاست با سنگ و کلوخ در کوهنورد ی امکان پذیر نیست!

در واقع نه اینکه هر کس باسنی شوید قلندری داند.

به نظرم برای هر کس که در این اوضاع منم منمی می کند و اظهار فضلی  باید گفت:

باسن ها را باید شست جور دیگر باید رید!!

دیدید هیچ حوصله ی طنزی نبود.


تعطیلات

$
0
0

 

 

حمید مختاری

عکس فوق که در یکی از تصاویرش صاحب عکس مثل سوسک چسبیده است به سقف متعلق به جوانی ۲۷ ساله عزب اوغلی که دچار اختلال حواس! بوده و مدتیست از منزل  خارج و توی این کو هها و سنگ و منگها ویلان شده است. از یابنده تقاضا می شود به محض مشاهده نامبرده ضمن کیلومترها فاصله سریعا با پلیس تماس بگیرد!.....

...............................................................

  دیشبی حوالی خیابان بهار و خاقانی  بودیم از شما چه پنهان سگ لرزه هم کرده بودیم و در به در دنبال یک قهوه خانه ای چیزی می گشتیم که یک استکان چای بخوریم  توی این دلمان گرم شود نبود که نبود. همین جور که داشتیم می رفتیم و این مف مان  آویزان بود دیدیم در یک جایی باز است ما هم رفتیم داخل ای جایتان خالی چای داغ  و شیرینی همنیجور که داشتیم پذیرایی می کردیم از خودمان از یک در دیگر رفتیم تو عجب جای گرمی بود یک عده ای هم گوشه کنار نشسته بودند بعضی هاشان در حال چرت زدن بودند بعضی هاشان هم در حال اختلاط بعضی ها شان در حال تقدیر و تشکر از هم و کادو دادن دو تا خانوم هم داشتند آن بالا در مورد یک سفری  حرف می زدند و یکیشان همه اش عکسهای برفکی نشان می داد! به کوهها که می رسید عکس ها صاف می شد به آدمها که می رسید برفکی می شد! آن یکی هم داشت حرف می زد که بعله شب بعد از اینکه بازدیدی از مناظر طبیعی داشتیم آمدیم و هر کدام یک تشت رخت شستیم و آفتاب کردیم و چه آفتابی بود همه ی رخت ها زود خشک شد.

و دیگر اینکه در کنار مناظر طبیعی و بدیع چقدر رخت چرک هایشان  را با عشق شسته بودند  و همینطور هی میهمانی رفته بودند  و جشن تولد شرکت کرده بودند و موزه ها و مدارس کوهنوردی  دیده بودند از دوتا سنگ و کلوخ هم ای یک نمه ای بالا رفته بودند.

بعد ساعت ۸ شب مارا با تی پا انداختند بیرون آن هم وسط قصه گفتن آن خانم که تازه چشم هایمان گرم شده بود و داشت چرتمان می برد! باز وسط خیابان ویلان و سیلان شدیم و بعدش چند تا خانم هم دیدیم که دماغ هایشان را عمل کرده بودند حیف پول.

.........................................................

برگردیم سر عکس های بالایی

گمانم لازم بود که در اینجا تشکری داشته باشم از یک دوست و مربی

با حمید اولین بار در صعود به قله ی لزون آشنا شدم  و باب آشنایی از همانجا آغاز شد. و کم و بیش گاهی هم را می دیدیم اما تا چند سالی از او بی خبر بودم تا اینکه بطور اتفاقی او را در تولد یکی از دوستان کوهنورد و سپس در سالن سنگنوردی دیدم و این شد که حمید شد مربی من در سنگنوردی.

حمید کوهنورد و سنگنوردی به دور از دنیای وبلاگنویسی است و صرفا به کار کوهنوردی و سنگنوردی خود می پردازد حمید  تاکنون صعودهای زیادی به قله های مختلف داشته از جمله:

بیش از ۵۵ بار از جبهه های مختلف تلاش بر روی دماوند  داشته که حاصل آن ۳۵ بار صعود موفق به این قله بوده این صعود شامل صعود های زمستانه وی هم می شود.

حمید در دیواره نوردی تاکنون مسیرهای زیر در علم کوه را صعود کرده است:

۱-کرمانشاهی ها(یک روزه)

۲-هاری روست

۳-ایتالیایی ها تا نیمه

۴-لهستانی ها ۵۲

۵-گرده آلمان ها با زمان یک ساعت ۵۵ دقیقه

برای او خصوصا در آموزش من خنگ آرزو موفقیت می کنم و شاید یکی از سخت ترین دوران کوهنوردیش همان آموزش من باشد.

........................................................

آقا ما با کلی دردسر از این دبیرخانه طنز کوه و هیات تحریه! یک چند وقتی مرخصی گرفتیم توره دینتان سوتی چیزی یا حرفی نگید که گافی باشد و ما مجبور بشویم تعطیلاتمان را در هاوایی! نیمه کاره رها کنیم و برگردیم بخواهیم چیزی بنویسیم به خدا ما هم خونواده داریم.

علت مرخصی هم با توجه به طهارت بعضی از کوهنوردان  و با عنایت به تطهیر نبودن خودمان که از قافله ی مطهران عقب مانده ایم جهت مراسم آبکشی و غسل تعمید و یحمتل غسل مس میت و چند تا غسل دیگر که به گردنمان مانده و به شما ربط ندارد می رویم که حسابی همه چیزمان را آبکشی کنیم تا پاک و مطهر باز گردیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم بلکم بتوانیم در کوهنوردی یک خدمتی بکنیم که سالیان بعد که حداقل ده سال دیگر احتمالا خواهد بود  خواهید فهمید که ما چه ها که نکردیم در این مدت که صدایمان در نمی آمد.

ضمنا از دنیای نت دور نیستیم کامنت هایتان را پاسخ می دهیم و احتمال دارد آن یکی وبلاگ را هم بنویسیم  و ...قص علی هذا

پس فعلا تا ده روز دیگر

ایام به کام شاد باشید

کافه کوه!

$
0
0
 

مگر ما این همه جلز و ولز نزدیم که بابا بگذارید ما ده روز تو این تعطیلات هاوایی! کوفتیمان بمانیم و لیموناد خوش از گلومان بی دغدغه برود پایین؟ مگر ما این همه زور نزدیم و نگفتیم توره مصبتان! یک وقت گافی چیزی ندهید که ما مجبور بشویم این تعطیلاتمان را نیمه کاره رها کنیم برگردیم؟! تازه صبح اول صبحی لوسیون ضد آفتابمان را دادیم به یک نرم تن خوشگل ماساژور  که برای خودش پاک هلویی بود به تنمان مالید و لم دادیم زیر آفتاب و داشتیم این لیمونادمان را مزمزه می کردیم که یک دفعه خبر آوردند کافه کوه را بردند ته و رویش را هم خوردند!! ما هم که نشئه ی ماساژ و لیموناد! بودیم گفتیم: خب ببرند به ما چه ربطی دارد مال خودشان بود. تازه می خواهیم برویم الباقی تعطیلات را هونولولو....!! گفتند: ای بابا اصلا از مرحله پرتی آش با جاش رفت!... گفتیم: خب مال خود بچه های کافه کوهی بود ببرند هر جا که می خواهند به ما چه حق خودشان بود... گفتند: ای بابا عجب خری هستی ها!.. که اینجا دیگر بهمان بر خورد که در اطلاق ما به خر بودن، کلمه ی "عجب"استعمال شد!... گفتیم: یعنی چی؟! گفتند: بابا یک نفر که اصلا تا حالا پایش به کافه کوه هم نرسیده برده...که یک دفعه برق ازمان پرید.

یکی نیست  بگوید حالا اگر ما گروهبان دوم جنگ نرم هم نیستیم باید اینجوری مالمان را به تاراج ببرید؟! اصلا اگر ما فردا بیاییم این برند افسری جنگ نرم شما را به نام خودمان بکنیم و بعد خودمان را ژنرال جنگ های نرم و سفت و خشک و زبر بکنیم خوبست؟ آن هم مایی که سرباز صفر جنگ های شُل و ول هم نیستیم. یا اصلا از الان این آقای نصیری که بلد نیست افسر جنگ نرم باشد بشود دکتر خنده درمانی که باعث شده است یکی در کامنتینگشان بخندد  و احتمالا بعضی دردهایش التیام پیدا کند چون خنده بر هر درد بی درمانی درمانست!

فعلا ما هم تصمیم گرفتیم در این رابطه به جنگ نرم رو بیاوریم هر جایش هم شل بود لطفا دوستان بفرمایند سفت می کنیم و از الان اعلام موجودیت استوار یکم متخصص در جنگ های نرم و خشک و بدون درد و خون ریزی می کنیم و به اطلاع عموم هم میهنان کوهنورد می رسانیم.

 اما بعد (دو کلام حرف جدی!:)

جناب آقای محمد چیتگرها

سلام

سایت  کافه کوهتان را دیدم خوب بود! یعنی اصولا جالب بود! اما یک سوال برایم پیش آمد  به نظر شما ما هم می توانیم همانطور که به گفته ی شما در وبلاگتان یک نفر با نام شما در وبلاگ کلاغها در اعتراض به رفتار شما حسابی خندیده است یک دل سیر بخندیم؟ اما باور کنید نخواهیم خندید و در واقع  بغض هم می کنیم چرا؟ عرض می کنم . 

 آنچه که این روزها دارد در کوهنوردی ذبح می شود و ظاهرا می رود به عنوان یک درد لا علاج ریشه بدواند همین اخلاقیات است وگرنه صعود به قله را همه کم و بیش بلدند کمی تمرین می خواهد مقداری لوازم خوب کوهنوردی و یک نیمچه اطلاعات.

در خصوص این اقدامتان در وبلاگ کوه نیوزتوضیحاتی دادید که به نوعی جالب است. در پاسخ وبلاگ کلاغهاو در توجیه استفاده از نام کافه کوهگفته اید: استنباط شما همانند این است که اگر کسی اسم خود را برای مثال «محمد» انتخاب کرد، شخص دیگری اجازه انتخاب این نام را ندارد و در صورتی که آن نام را انتخاب کند، دزد نامیده می شود.

اما به یک باره و در همان پست  در اعتراض به استفاده از نام محمد چیتگرها  گفته اید ضمن رد این نظر اعلام می کنم که بنده تنها از طریق سایت و یا وبلاگ کوه نیوز نظرات خود را پیرامون مطالب مختلف در اینترنت منتشر می کنم. درنتیجه هیچ گونه نظری با نام بنده در دیگر وبلاگها از طرف این جانب نبوده است و متاسفانه افرادی سودجوبا نام بنده در رابطه با این موضوع اعلام نظر کرده اند.

چرا افراد سودجو؟!با توجیه شما باید پرسید مگر چیتگرها در دنیا یکیست و محمد فقط نام شماست؟! و آیا کسی اگر فامیلیش چیتگرها بود نمی تواند نام محمد را برای فرزندش انتخاب کند؟ که صد البته می تواند و این نام فقط برای شما به ثبت نرسیده است اما آیا در یک خانواده می توان و درست است دو نام محمد چیتگرها داشته باشیم؟ به گمانم موضوع آنجا بد می شود  که کسی از این نام بی اجازه استفاده کند چرا که در خانواده کوهنوردی کوهنوردها فقط یک محمد چیتگرها می شناسند و آن هم نویسنده و پایه گذار وبلاگ و سایت کوه نیوز است و  سوء استفاده نکردن از نامش  از ضروریات اخلاقی در جامعه کوهنوردی است.  

مطمئن باشید  دوستان کوهنورد پای بند به کافه کوه اگر سند منگوله دار شش دانگ  هم داشتند هرگز از شما شکایت نمی کردند و بسنده می کردند به همین اعتراض مدنی جایی که مدعیان و منادیان ورزش اخلاق مدار کوهنوردی سابق به گمانم! به راحتی آب خوردن و شاید هم راحت تر بدون هماهنگی و گفتگو با دوستان کافه کوهی که یکسالی با آن بودند  بدون اجازه از نام کافه کوه برای خود سایت می سازند  و تازه وقتی اعتراضی می شود توجیه می کنند و یک نفر هم در کامنتینگ کلاغ ها به جایش می خندد.

دوست عزیز حکومت ها مشروعیت یا اگر سیاسی اش نکنیم مقبولیت خود را از مردم می گیرند نه با سند و مدرک کافه کوه شما هم اگر مشروعیت خود را از جامعه کوهنوردی بگیرد حرفی نیست  در غیر این صورت در نطفه خفه می شود.

جناب چیتگرهابه راحتی می توان اسامی چون کوه نیوز و کلاغهاو این وبلاگ طنز کوهرا دوباره ساخت . به نظر شما درست است در خانواده کوهنوردی سایتی به نام کوه نیوز راه اندازی شود و یا یک کلاغ هایی دیگر و یا این طنز کوه؟ هیچکس هم قانونا نمی تواند معترض شود چرا که دنیای مجازی به راحتی این امکان را به شما می دهد  اما داستان اینجا بد می شود که  این نام ها توسط عده ای برایشان زحمت کشیده شده است در واقع آنچه فنا شده است اخلاقیات است. دیدید استفاده از نام شما در کامنتینگ کلاغ ها نامی که مختص شماست در خانواده کوهنویسی کاری غیر اخلاقی از طرف شما محسوب شد.

گفته اید:

سرقت نام، ایده و اندیشه ای که فرامرز نصیری از آن صحبت به میان می آورد یعنی چه؟ 
ایده و اندیشه راه اندازی شبکه اجتماعی کافه کوه در فضای مجازی را چه کسی انجام داده که ما آن را سرقت نموده ایم؟

اتفاقا همچین سایتی قبلا ساخته شده است و خیلی پیش ترها حدود سه ما پیش توسط آقای بهرام پور علی بابا و آقای ستوده آن را در وبلاگ خود(نشاط کوهستان) اعلام نمودند. این هم آدرس سایت http://cafekooh.ir   که در حال حاضر برای عموم  قابل رویت نیست و مقرر بود موضوع  در سالگرد کافه کوهبه نظر خواهی گذاشته شود تا در صورت تایید اعضا سایت بالا بیاید.(توجه بفرمایید تایید اعضا یا به مفهوم دیگر احترام به تمام کافه کوهیان)

من بالشخصه خود را جزیی از بنیانگذاران کافه کوه نمی دانم من خود را یکی از کافه کوهیانی می دانم  که در طول این یکسال آمدیم و رفتیم اختلاف داشتیم و حل کردیم گفتیم و شنیدیم در گرماو سرما. جزیی از آنانی که آمدند از شهرستان های دور و نزدیک  سوغاتی آوردند آش نذری دادند تولد گرفتن و....عرض کردم که هیچ حقی برای خودم و هیچ نامی هم به یادگار در این خصوص نمی خواهم آنچه که برایم ارزش دارد انرژی و محبتی است که ازاین جمع می گیرم و تا زمانی که این انرژی برایم متصور باشد شرکت خواهم کرد.

دوست عزیز آقای چیتگرهاشما در دنیای مجازی کوهنوردی زحمات زیادی کشیدید و سایت کوه نیوزیادگار خوبی از شما شد پس بگذارید این خوشنامی از شما بماند بنابراین بیایید شما بدعت گذار رسمی رفتارهای غیر اخلاقی در دنیای کوهنویسی نباشید.

در آخرین لحظات تنظیم این متن دیدم لینک سایت را از کوه نیوز برداشتید ضمن تشکر انتظار دارم آنگونه که در وبلاگتان گفتید احساس خستگی نکنید  و به کارتان ادامه دهید دوستان قدردان زحمات شما هستند امیدوارم همگی در کنار هم تعامل اخلاقمند را بیاموزیم.

 موفق باشید

اطلاع رسانی

نمایشگاهی از عکس های طبیعت و کوهنوردی کوهنورد فقید زنده یاد مهدی زمردی  به همت همسرشان راه اندازی شده است. به این لینک نگاهی بیندازید. 

حضور دشمن شکن

$
0
0

 

1-استاد عزیز رامین شجاعیکتابی را بخش بخش در وبلاگ داستان کوهمنتشر می کند تحت عنوان "هنر یادگیری"بخش هایی از این کتاب با زحمت مهسا امامی رضا فتحی و رامین شجاعیترجمه شده و بخش های دیگرش در حال ترجمه است. کتابیست زیبا و خواندنی که خواندنش را به همه ی دوستان توصیه می کنم ترجمه سلیس و روان و داستان گیرا و همینطور روانشناسی شخصیتی که در این کتاب به رشته ی تحریر در آمده جذابیت آن را دو چندان کرده است خواندن این کتاب رایگان که با ترجمه دوستان عزیز حاصل شده است را به تمامی دوستان توصیه می کنم و همینجا از رضا فتحی و مهسا امامی و به خصوص رامین عزیز در ترجمه کتاب و در اختیار قرار دادن آن تشکر می کنم.

2-مهدی فرهادیطنز زیبایی تحت عنوان " کوهنوردی خرکی"در وبلاگ همطنابانتشار داده است که خواندن آن را هم توصیه می کنم و عرض می کنم آقا مهدی دست مریزاد.

3-امروز گزارش ترانگو  در سالن اجتماعات سازمان تامین اجتماعی ارائه می شود هر کس دوست دارد مارا ببیند!! بیاید آنجا

و اما بعد

کوهنوردان غیور  اکنون که استکبار جهانی که نه! همین استکبارخودمان که بغل گوشمان است می خواهد ریشه کافه کوه را بزند ما باید هوشیاری خودمان را حفظ کنیم

امروز کافه کوه  عظمت ملت کوهنورد ماست. کافه کوهی که کافه کوه نباشد اصولا کافه کوه نیست!

کوهنوردان همیشه در صحنه در روز و پشت صحنه در شب که به ما ربط ندارد شما بار دیگر در روز 26 دی ماه حماسه ای به یادماندنی رقم زدید و استکبار کوه نوردی را به شوک بردید و در یک همبستگی لگد محکمی به یک جای ایادی اش زدید که من فقط دیدم آن ایادی دستش را زیر شکمش گرفته و دو لا دولا می رفت حالا کجایش زده بودید نمی دانیم  بنابراین این هفته در آخرین پنجشنبه  ۲۸ دی  با حضور دشمن شکن خود در کافه کوه بار دیگر یک لگد محکم می زنیم به همان جای قبلیه طوری که این بار نفس تو دلشان بپیچد بلکم این ها اخته شوند و توطئه هایشان تخته و یوم الکوهی! دیگر را رقم می زنیم ....

به گزارش طنز نیوزبعد انتشار تصاویر و فیلم زور گیری یک عدد کافه کوه در وبلاگکلاغها که در روز روشن کافه کوه را داشتند زور گیری می کردند کوهنوردان و کافه کوهیان چایخور غیور غریو بر آوردند و موج اعتراضات کافه کوهی سرتاسر وبلاگ ها را در بر گرفت  و جملگی فریاد وا کافه کوه ها سر دادند در همین

رابطه بخشی از اعتراضات انجام شده به شرح زیر است:

عده ای گفتند اه اه چه کار بدی!

فرامرز نصیریزورگیران را قطاع الطریق دانسته و خواستار اعدام  و یا یکسال محکوم به شرکت در کافه کوه آن ها شد! که زورگیران گفتند اعداممان کنید اما نخواهید در کافه کوه شرکت کنیم!  

حسین رضاییضمن اینکه گفت اصولا کافه ها خوبند و بنده هم معتقدم خوبست خصوصا از نوع پاریسی اش  و کافه کتاب ها به درد نمی خورد و فقط  وقت آدم را تلف می کند و آخه چه کاریه آدم کتاب بخونه و... وی همچنین گفت: این ها احتمالا کند ذهن هستند که حسامدر قله های مه گرفته گفت بر عکس خیلی هم تند ذهن هستند!

عزیز حبیبی بازی را دو سر برد کرد و 2- 2 به نفع طرفین سوت بازی را زد وی بدون هیچ آفساید گیری و حتی دادن یک کارت زرد بازی را کلا مختومه اعلام کرد.

آیاز هم در این رابطه گفت ما سر سفره ی غیر حلال لقمه نمی زنیم!

.

.

با دونا ایمن برانید و در کوه ها ایمن بمانید!!!

جملات بالا چند آگهی بازرگانی میان برنامه بود!

ادامه برنامه

علی بیاتدر این خصوص سه تا حکایت تعریف کرد که ما نفهمیدیم چه ارتباطی با کافه کوه داشت مثلا گفته:

1- مگر انرژی هسته ای حق ما نیست؟ گفتیم خب؟!

2- مگر ماست سفید نیست؟ گفتیم بله

۳-مگر ما پنجشنبه ها و جمعه ها کوه نمی ریم؟  گفتیم بله که می ریم

 و ایشان گفتند پس نتیجه می گیریم که  کافه کوه مال ماست!!!

عباس ثابتیانهم گفته آقا جان من! مالکیتش مال ماست من خودم تو شماره گذاری پلاک زدم تازگیهای از عبور موقت در آوردم لیزریش کردم  برای اثباتش هم همین روزها سه ماه تعلیقش می کنیم که مطمئن شوید مال ماست!

لیلی رهنماهم وقتی همه جنگ ها خوابید و طرفین عقب نشینی کردند و به پشت مرزهای قانونی برگشتند و کلا سر زندگیشان رفتند یک نامه تشکر آمیز نوشت و گفت تکرار نشه که اگر  این بار بشه من اون رویم که ذکر نکرد اون رویش چه رویی است بالا بیاید بازهم  بیشتر تشکر می کنم!

وبلاگ طنز کوهبه عنوان کسی که هیچ محلی از اعراب ندارد از کلیه دوستان و آشنایان و خانواده عروس و داماد که در این مصیبت لسانا و مکانا و حضورا و شعورا از این حرکت جمعی پشتبانی کردند تشکر کرده و آرزو  دارد این قلم ها در یک آبگوشت بز باش دورهمی ریخته شود تا چرب و چیلی تر شود.

آقا ما به این کافه کوهافتخار می کنیم که الهی درش را گل بگیرند که ما مجبور نباشیم یک روز خرابش کنیم یه روز درستش.

عاقبت کوهنوردان!

$
0
0

 

اینقدر درد و مرگ داریم که هیچی توی این کله ی خرمان نمی ماند امروز همینجوری از سر بی دردی! یک دفعه یادمان افتاد اول دی ماه  سال ۸۴ بود که  تخم این وبلاگ منحوس تو باغچه ی پر از گل و بلبل! کوهنوردی کاشته شد و طنز کوهمتولد شد و مرغزار سر سبز کوهنوردی به گند کشیده شد و تازه متوجه شدیم عامل اصلی ناپاکی باسن کوهنوردی آن بعضی ها را که بعضی های دیگر  گفته بودند خود ما بودیم(خدایش عذابش را زیاد کند.) البته دوستانی که زیاد با سوابق تاریک و سیاه و منحط این وبلاگ آشنایی ندارند و یحتمل نگاهشان به آرشیو کناری آن می افتد خیال می کنند عمر ما همین قدر بوده است.

 اما خدمت این بی خبران! عرض کنیم این ورژن چهارم این وبلاگ است و نسخ قبلی آن به سرنوشتی چون یکبار هک و یک بار فیلتر و یک بارهم  خودمان جمعش کردیم و وبلاگ مکث را جایش گذاشتیم و بعد دوباره این ملعبه ی ابلیس را راه انداختیم و به معصیت در امور کوهنوردی روی آوردیم.  البته دلمان  هم سوخت که متاسفانه بخشی از آن آرشیو و سابقه از بین رفت. بگذریم اینارم نگفتیم که سیل! تبریکات و خسته نباشی برامان  ارسال کنید که اصولا این روزها اعصاب درست و درمان نداریم و یک جورایی احوالتمان گوه مرغی ست و اگر تبریک مبریک بفرستید جنازه تان میندازیم کف وبلاگ خلاصه گفته باشیم یه ده بیست روزی دم چک ما نیایید که پاک قاطی ایم که بعد کلاهمان تو هم نرود.

عرض بنماییم چند وقت پیش وبلاگ آلتایهمان که گاهی یک عکس های بی ناموسی هم انتشار می دهد پستیخواندنی داشت در مورد کوهنوردان و سنگ نوردانی که در سال ۲۰۱۲ جان باختند(رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات)  که ما هم تصمیم گرفتیم همان موقع یک مطلبی در خصوص سرنوشت احتمالی کوهنوردان و وبلاگنویسان خودمان در ۱۲۰ سال آینده که می شود ۲۱۳۳ میلادی بنویسیم اما شیرینکاریهای کوهنویسان و سفر ما به سواحل هاوایی و هونولولو!! که نیمه کاره هم ماند  مجال پرداختن به آن را نداد.

 احتمالا اخبار رسانه ها و وبلاگ ها که توسط نوه و نتیجه های احتمالی خودمان اگر اجاقمان کور نباشد البته و بتوانیم هر کدام یک دوجین بچه پس بیندازیم در خصوص ما در آن سال این ها خواهد بود.

مرحوم محمود شعاعیکوهنورد پر توان که سالیان سال کرسی های ریاست فدراسیون را یکی پس از دیگری با موفقیت فتح کرده بود و حتی یک بار میز فدراسیون را فری سلو آن هم زمستانه بالا رفته بود در حالی دار فانی را وداع گفت که دو دستی صندلی ریاست را چسبیده بود و دل کن نمی شد.

حسین رضاییکه تحت هیچ شرایط حاضر نبود سمت رییس روابط عمومی فدارسیون را رها کند و تمام دست و پایش را لای پست ها و شکاف های فدارسیون لاخ! کرده بود بالاخره طنابش را بریدند و چون دیدند داشت زیاد خسارت وارد می کرد با تیر خلاصش کردند.  

فواد رضا پورکه تمامی کوههای و قله ها را با هلی کوپتر پیمایش کرده بود تصمیم گرفت غار پراو را با هلی کوپتر پیمایش کند اما تا کمک خلبان اومد بگه با هلی کوپتر نمیشه رفت تو غار! که کار از کار گذشت.

 پرستو ابریشمیهنگامی که یکی داشت  برایش یک جوک تعریف می کرد بالاخره برای اولین  بارمفهوم جوک رو متوجه شد! و  اینقدر خندید که از خنده رود بر شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد. او قبل از اینکه جانش در بیاید با خنده  گفت تا حالا نمی دونستم جوک رو برا خندیدن تعریف می کنند.

عباس محمدیبعد از تاسیس حکومت استالینیستی توسط بلشویک ها ترور شد. وی قبل از آن برای گرفتن ریاست مجدد انجمن کوهنوردان چند بار یومار زد و میانی هم نصب کرد اما همان بالا و روی طناب بلشویک ها خلاصش کردند. 

لیلیکه هیچوقت آدم خوبه ی ماجرا نشد و متوجه شد از کافه کوه هم چیزی در نمی آید و همان آدم بدیه ماجرا ماند و تو مسیر کافه کوه زورگیری می کرد. یک روز از سر بیکاری با چاقو خودش را زورگیری کرد! و چون خودش به خودش پول نداد با چاقو خودش را زد!پزشکان این رفتار و خود زنی  را از عوارض کافه کوه دانستند 

مهدی هزاریلای هزاری هایی که زور گیری کرده مدفون شدو به لقاالله پیوست وی توانسته بود در لوتسه با هزاری های که  زورگیری کرده بود بیس کمپ بسازد

فرامرز نصیریاین آخری ها سرسام گرفته بود و مدام نقد و تحلیل می زد و هر چه می گفتند بابا ثابتیان و عباس محمدی ای دیگه وجود نداره و اصلا انجمن و فدراسیونی در کار نیست چون همه کوه ها دیگه تله کابینی شده اما مدام نقدشان می کرد و هی لینک حذف و اضافه می کرد تا بالاخره یک دفعه هم خودش را حذف کرد.

گل کوهی هاهم با جفتک یک گوزن که به سرشان خورد  شدند خل کوه  و مشاعرشان را از دست دادند و مثل نهنگ ها خودکشی دسته جمعی کردند و بالاخره هم هیچکس نفهمید این داستان گوزن ها چه بود اما ادامه آن داستان تحت عنوان خرها در یک وبلاگ دیگری ادامه پیدا کرد.

 احسان بشیر گنجیآخر با دغدغه هایش مرد و وقتی داشتند جنازه اش رو می بردند مدام ندا می رسید که عادت به فراموشی تو نخواهم کرد که ملت گفتند بخواب بابا حال نداری

عزیزالهیگروه کوهنوردی زاقارت ها را یک راست برد ته دره و خلاص

پرویز ستودهروزی 50 پست می نوشت که تصمیم گرفت در یک روز پنجاه قله را صعود کند! و گزارش همه شان را در وبلاگش بنویسد اما سر همان قله پنجمی ماندگار شد و خدایش بیامرزد.

عباس ثابتیانکه در تلاش برای تبدیل  باشگاه به انجمن! پشت در وزارت ورزش بست نشسته بود همان جا جان به جان آفرین تسلیم کرده و مدت ها بعد اسکلتش که کلی تار عنکوبت به آن بسته شده بود جلوی در پشتی وزارت ورزش کشف شد در حالی که حکم عدم تعلیق انجمن در دستش مانده بود. 

 مهدی فرهادیهم که کلا دچار آلزایمر شده بود برای بار دوم رفت ترانگو و می گفت چقدر اینجا برام آشناست! و هر چی فکر کرد یادش نیامد و آخر پرسید این برج میلاد نیست؟! ولی هر کار کردند دیگر پایین نیامد و همانجا ماند و دیگر خبری ازش نشد.تا چندین سال بعد عده ای او را روی برج دیده بودند که با دو انگشت با لبان خود بازی می کرد

امیر حسین ناظمیکه یک دفعه وسایلش را از توی ماشینش دزدیدند این دفعه خودش را دزدیدند و هیچ خبری ازش نشد فقط بخش هایی از وی در بیایان های شهرستان قزوین کشف شد

آلتایهم که نویسنده ی پست کذایی بوده همه  را کفن و دفن کرد و داد لا خاک و نهایت یک پست هم برایشان نوشت.

خونواده داریم بخدا یکی دست برا ما بالا بزنه تا نمردیم برامون زن بگیره آخه نمی خوام آخر و عاقبت منم اینطوری بشه ها

وبلاگ گل حسرتی  با پستی تحت عنوان تعلیق ثابتیان توسط شعاعی!به روز شد

این تصویر متعلق به کیست؟

$
0
0
 

اخیرا دبیرخانه اسناد محرمانه طنز کوه! عکسی انتشار داده  که توانسته بسیاری از ابهامات  کوهنورردی را پاسخ دهد و پرده از بعضی از ناگفته ها بردارد. این عکس به تنهایی توانسته بسیاری از صعودها را زیر سوال ببرد!! و  عالیجنابان گرتکس پوش! کوه رو را شناسایی کند. انتشار این عکس موجی از اظهارات ضد ونقیض را در دنیای کوهنوردی به راه انداخت و بسیاری از فتوحات ادعایی را زیر سوال برد. اما متاسفانه هنوز این دبیرخانه نتوانسته صاحب این عکس را که شاه کلید این ابهامات است شناسایی کند فلذا در همین خصوص ما مسابقه ای برگزار می کنیم تا کوهنوردان عزیز ترغیب شده و صاحب عکس را شناسایی کنند.

 به کسانی که صاحب عکس را شناسایی کنند  یک عدد پکیج رایگان صعود به توچال با گروه زاقارت ها اهدا می گردد!

 ۱-   این عکس متعلق به کیست؟

-   من

-   او

-   شما

-   ایشان

2-  شخص درون عکس در حال چه کاری است؟

-عبادت

-اطاعت

-استعانت

-اجابت

3- با فرض اینکه این تصویر یک عدد باسن باشد آیا این باسن

-    آبکشیده است و گذاشتند تا دم بکشد؟

-    نکشیده است گذاشتند تا کته شود؟

-    کٍشنده است؟

-    کُشنده است؟

۴-   این عکس مربوط به کدام قله است؟

-کی تو

-کی تیری!

-کی میری؟

-کی میای؟

 ۵-  با توجه به برودت هوا و طوفانی بودن که در عکس مشخص است آیا؟

- این عکس مربوط به توچال هیولای سیاه است؟

- توچال هیولای سفید است؟

-توچال هیولایی به رنگ های مختلف است

-کلا همین پارک جمشیدیه است

۶- این صعود درچه فصلی انجام شده است؟

- زمستانه است

- تابستانه ولی فتو شاپ است

- بهارانه است

- پاییزانه است

۷- این کوهنورد با توجه به سختی صعود چه نوع کوهنوردی است؟

- خیلی غوله

- از اعضای دالتون هاست

-از اعضای گروه  زاقارت هاست

-عزیزالهی است

۸- با توجه به میله های موجود در تصویر این ها چه نوع میله ای هستند؟

-نبشی است

-قوطی است

-تیر آهن ۱۸ است

-پروفیل است

۹- با توجه به همان تصویر و میله ای موجود این قله کدام قله است؟

-  نانگا پاربات

-  سرپل جوادیه

-  سه راه امین حضور

- آزادی یه نفر!

 ۱۰-  چنانچه این ها میله است پس نبشی ها کجا یند؟

-   در زیر برف مدفون شده

-   در هوای مه آلود محو شده

-   داخل کوله است

-  اوهوم اوهوم به ماربط ندارد

آهای اخوی داخل عکس عزیزم پا شو وایسا اینجا خونواده نشسته

آقای شعاعی لطفا پاسخ دهید!!

$
0
0
 

ما نمی دانیم چرا یک عده ای در این مملکت تمام تلاش خود را می کنند که یک نسبتی بین آقای گودرزی و شقایقی بسازند و هر چقدر هم جِز بزنیم که این ها نسبتی با هم ندارند به خرج کسی نمی رود که نمی رود. به عنوان نمونه امیر حسین ناظمی در وبلاگ ندای کوهستانخبری منتشر کرده در خصوص فامیل بازی در فدارسیون کبدی که یحتمل همان جیگری! بوده که توسعه یافته و در اصطلاح علمی شده کبدی. ایشان بعد از نقل خبر  نتایج جالبی گرفته! و آقایشعاعیرا سکه یک پول نموده!  از آنجاییکه در حال حاضر فدراسیون کوهنوردی دارد سبیل نداشته مارا چرب می کند! و به حساب ما پول می ریزد!  در مقام دفاع عرض کنیم برادر من  دو صفحه خبر نقل کردی  که با ربط و بی ربط  گیر بدهی به فدراسیون کوهنوردی؟! خب اگر اینطور هست پس به این خبر و گیر ما هم توجه بفرمایید.   

طنز نیوزگزارش داد: دیشب اختر خانم این همسایه بغلی فرشید اینا با عباس آقا شوهرش سر برادرش حسابی دعوایشان شد و عباس آقا  گفت: داداش کره خرت دیگه نباید پاشو بگذاره اینجا  بنابراین لازمست آقای شعاعیبه عنوان رییس فدراسیون کوهنوردی  پاسخ دهد که:

-چرا چند وقت است  فامیل های تان را سر کوب می کنید و با باجناقتان رابطه ی خوبی ندارید؟

-شما که رییس فدراسیونید چرا مدتیست با زن عمویت قهری؟!

-چرا پول تو جیبی حنیف را نمی دهی؟!

-نیم کیلو گوشت چرخ کرده نیم کیلو هم خورشتی بیگر امشب ببر خونه. مامانت اینا دارند میان اینقدر هم به عنوان رییس فدراسیون مامان اینا نکن.

-پس کی مارا یک شام دعوت می کنی؟

از مسئولان درخواست رسیدگی داریم!

تازه این اولشه حالا حالا این داستان ادامه دارد و قضیه چای خوردن خونه ی داییت رو هنوز نگفتیم آقای شعاعی!!

...................

این آقای ستودهرا می ترسیم اگر بعد از ۱۲۰ سال هم تو قبر بگذارند همانجور که دارد فشار قبری که ریق ملت را در می آورد  تحمل می کند وبلاگش را هم آپ تو دیت  کند! و گزارش لحظه به لحظه برزخ و  سوالات شب اول قبر و نکیر و منکر را مخابره  کند. ما نمی دانیم ایشان تو مکه به جای اینکه به جان ما دعا کند! نشسته است پخش زنده می کند و گزارش لحظه به لحظه حج خود را می دهد! برادر من حالا که کوله ی معنوی ات را برداشته ای و کرامپون های آخرتت را پا کردی و گتر های اعتقادی ات! را بسته ای برو دنبال زیارتت ثواب دارد ول کن این دنیای شلم و شوربای کوهنوردی را. ضمنا بالا غیرتا کوه موهای مکه را بی خیال شو و دنبال عبادتت باش.

...................

البته ما به عقاید همه ی کسانی که از روی خلوص نیت کاری را انجام می دهند احترام می گذاریم و اینکه این برادر حسن گرامیرفته است آن بالا اذان گفته است با توجه به اعتقادش قابل احترام است اما باور بفرمایید برخی از ما باری به هر جهت هستیم و به گمانم مثلا بعضی از ما در  زمان رژیم گذشته  قله ای را فتح می کردیم یحمتل آهنگ هایده را آن بالا می خواندیم. این هم از آن جهت است که چه تو کربلا بمب گذاری کنند و چه تو دیسکو های آنتالیا همیشه بخشی از کشته شدگان ایرانی خواهند بود مارا می گویند ملت همیشه در صحنه در هر لحظه و همه حال.

................

این سد ممدهم دلش خوش است خواب می بیند و یه کاره خواب مارا هم دیده است نمی دانم آدم قحطی بود مارا تو خواب دید! هر چند برخی معاندان ضد زن می گویند خواب زن چپ است! اما با توجه به مرد بودن سد ممد(شخصا استحصال نکردم) باید مال ایشان راست باشد و اگر اینطور باشد بدا به حال ما!

یک عالمه پ.ن:

-عجب دنیای بر عکسی شده ها! قدیم ها وقتی واسه وا شدن بخت پسر ها و دخترها دعا می کردند که زودتر زن بگیرند یا شوهر کنند می گفتند: الهی خدا خیرت بده خدا بخت خودت رو وا کنه ننه. اما الان به فحش هم می کشندت. گمانم تو نسل امروزی وقتی به کسی بگی انشالله ازدواج کنی انگاری فحش خار مادر بهش دادی!

-گاهی اوقات آدم وقتی پاش رو تو  بعضی از این به اصطلاح وبلاگ های کوهنوردی  میگذاره از شرم سرخ میشه و با خودش می گه اینها واقعا وبلاگند؟! حتما می پرسید منظورم کدام وبلاگها ست؟ بلی! برای روشنگری هم که شده من این به اصطلاح وبلاگ های گمراه کننده را خدمتتان عرض می کنم تا حواستان جمع باشد اما مطمئن باشید طنز کوه جز این دسته از وبلاگ ها نیست!

-بسیاری از دوستان با ایمیل و کامنت های خصوصی و عمومی به من می گویند  آقای فرشید خدا کند شما همیشه باشید و در راه کوهنوردی روشنگری های خود را داشته باشید! و چه خوبست که شما در کوهنوردی به روشنگری می پردازید! همه ی این دوستان می گویند آقای فرشید چقدر وبلاگ شما کامنت دارد ولی این وبلاگهای به اصطلاح  زنجیره ای کوهنوردی موسوم به کاربردی هیچ کامنتی ندارند.

-من متوجه شده ام که همه دوست دارند طنز کوه را بخوانند و گفته اند آقای فرشید این وبلاگتان خیلی روشنگری می کند و راه و رسم کوهنوردی را به ما آموخته است خدا کند شما و وبلاگ طنز کوه همیشه باشید و به روشنگری و آموزش کوهنوردان بپردازید!

پ.ن خاص: آقای شعاعی لطفا پاسخ دهید! چی این پست  چه ربطی به شما داشت؟!!

 خب آقای گودرزی و شقایقی را ما  یک جوری  فاملیشان کردیم و بحمدالله این وصلت میمون صورت گرفت و از طرفی هم به گمانم  هر کس در این مملکت و در هر رشته ورزشی تلنگش در رفت آقای شعاعی به عنوان رییس فدارسیون کوهنوردی باید پاسخ گو باشد!

هزینه این پست شد صد هزارتومان بگویید آقای رضایی تا یعد از ظهر بریزد به حساب متشکر می شویم!!!

خاک به اصطلاح خوب!

$
0
0

 

ما به عنوان آقای فرشید تصمیم داریم کماکان به روشنگریهایمان در کوهنوردی ادامه دهیم  فلذا باز در راستای یکی از این روشنگری هایمان می پردازیم به پرستو ابریشمی و وبلاگ به اصطلاح خاک خوبش.

پرستو ابریشمیدر وبلاگ به اصطلاح خاک خوب که می بایست به نقش زنان در حمایت از ما مردان در کوهنوردی بپردازد مطالبی سراسر موهن گفته است که قلب هر مرد با غیرت ایرانی را به درد می آورد وی در نوشته ای موسوم به "در ذهن مسئولین چه می گذرد؟!"به اصطلاح نقدی زده است بر فدراسیون کوهنوردی و شخص ریاست آن. اینجانب در حال حاضر کتابی در دست تالیف دارم تحت عنوان "نقش کلیدی زنان در آشپزخانه"که بزودی به چاپ خواهد رسید! و می تواند زن ایرانی را در عرصه های بین المللی مطرح کند.

اما بعد

خانم ابریشمی نوشته تان را خواندم و فقط می توانم بگویم متاسفم و بترسید از روزی که ما مردهای غیور و متعصب ایرانی به خشم بیاییم و همین حقوق اندکتان را که نباید می دادیم اما از سر خیر خواهی و نوع دوستی دادیم پس بگیریم به گمانم کمی زیادی بهتان اضافه حقوق دادیم.

این به اصطلاح نویسنده و مثلا مربی کوهنوردی  چون هیچ کارنامه ی درخشانی ندارد! آیا بهتر نبود به جای برگزاری کلاس های بی حاصل کوهنوردی که هیچ ثمری برای زنان ندارد  به برگزاری کلاس های  خیاطی و آشپزی و خانه داری بپردازد  تا موجب نشود زنان این مرزو بوم از خانه و خانه داری دور بمانند! آیا بهتر نیست پرستوی ابریشمی تجدید نظری در خود داشته باشد .این به اصطلاح مربی سعی کرده است با تمسک به عقاید فمنیستی خود که از غرب آمده است از حقوق به اصطلاح زنان دفاع کند و بگوید زنان در کوهنوردی کشور ما خیلی دخالت داشته اند زنانی که باید به کار بچه داری و تربیت فرزندان پرداخته و وقت ارزشمند خود را در آشپزخانه و شوهر داری و گلدوزی صرف کنند افتاده اند در کو هها و مثل این مرفهین بی درد و این غربی ها وقت خود را د رکوه ها تلف می کنند. خانم ابریشمی عذر بدتر از گناه می آورید؟

پرستو ابریشمی که حتی سواد آن چنانی هم ندارد و به اذعان خودش هنوز دارد درس می خواند! واین همه درس می خواند تازه که بشود چی؟ آخر باید به کهنه شوری بچه بیوفتد  ودر حال حاضر با کمال تاسف بنا به اظهار خودش  به سبک غربی گربه نگه می دارد!. که این حیوان مویش مضر است بعد آمده به نقد فدارسیون پرداخته است و از آقای شعاعیکه دارد برای کوهنوردی زحمت می کشد انتقاد کرده است زهی خیال باطل.

ایشان همچنین که به طور اتفاقی تلویزیون تماشا کرده و حتما تا قبل از آن مشغول تماشای ماهواره این تهاجم فرهنگی بوده و فقط با پیامک دوستان فهمیده که باید تلویزیون کشور خود را نگاه کند بعد می خواهید تحت تاثیر القائات غربی ها قرار نگیرد!

شما زن ها اگر می خواهید رسالت تاریخی و اجتماعی خود را به جا آورید و مورد احترام و تفقد و حمایت ما مردها قرار بگیرید به جای اینکه از اصل مهم خانه داری دوری کنید و به کوه نوردی بپردازید بهتر نیست به امر حمایت از ما مردها بپردازید و چنانچه  به کوه علاقه دارید که این می تواند حق شما باشد اما چارچوب و ضابطه دارد. چرا که اصولا ما ورزش را هم برای خانم ها مباح می دانیم بنابراین پیشنهاد می کنیم اگر می خواهید در این ورزش مفرح مشارکت داشته باشید ما به شما می گوییم چگونه!

   می توانید کوله های همسرتان و یا برادر و پدرتان را ببندید و همه چیز آن ها را مرتب کنید تا هم به پیشرفت این ورزش همت کرده باشید و هم به امر مقدس خانه داری پرداخته باشید وهر وقت آن ها از کوه برگشتند به ایشان خسته نباشید بگویید و برایشان چای بیاورید. اگر شوهر یا برادر و یا پدر شما به افتخاری در این ورزش نائل شوند قطعا شما هم در پشت جبهه به عنوان حامی و کسی که در زمان نبود همسر نسبت به نگهداری بچه ها و خانه داری  اقدام کرده سهیم خواهید بود و این تبریکی را که به ما می گویند قطعا به شما هم می رسد.حال خود منصفانه قضاوت کنید کدام بهتر است؟!

بلی! این راهیست اصولی که ما مردان به شما پیشنهاد می کنیم

خانم ابریشمی حال که شما سوالاتی از فدارسیون که در راس مدیریت آن مردانی چون نگارنده  قرار دارند پرسیده اید بد نیست به سوالات زیر پاسخ دهید.

  سولات زیر از این به اصطلاح مربی کوهنوردی در ذهن می آید

1- شما که دارید درس می خوانید آیا نمی دانید جمع بستن با "ین"غلط است و "مسئولان"درست است و نه "مسئولین"؟

2- آیا شما همه ی این برنامه ی مورد اشاره ورزشی را دیده ای اگر دیده ای آگهی های آن برنامه چه بوده است؟

3-شما بهترنیست به گربه هاتان توجه داشته باشید تا انتقاد از کوهنوردی؟

4- بهتر است به ما بگویید این خانم ها در امر خانه داری چه  کرده اند و چه اندازه سطح علمی آشپزی خود را افزایش داده اند؟ که حالا از کوهنوردی انتظار دارند!

5- به جای دفاع از مرحومه لیلا اسفندیاری بهتر نیست یک فاتحه برای ایشان بخوانید تا حالا چند بار سر خاک ایشان رفته اید و خیرات داده اید؟!!!

6- آیا بهتر نیست به جای انتقاد از کوهنوردی کمی به فکر شام و نهار حامد باشید که پای چشمانش گود افتاده است؟

7- این همه تعصب فمنیسیتی این تفکر وارداتی و غربی برای چیست؟

8- اصولا آیا شما وکیل مدافع زنان هستید که اعتراض می کنید؟!

و سوالات متعدد دیگری که قطعا پاسخ مستدلی برای آن ها نخواهید داشت و پاسخ آن ها میزان برداشت غلط شما از ما مردان کوهنورد را قطعا تغییر خواهد داد.

در همین رابطه وبلاگ به اصطلاح گل کوهمطالبی تحت عنوان "گوزن ها"انتشار داده  و از ضایع شدن حقوق به اصطلاح زنان داد سخن رانده  درهمین رابطه یاداشت زیرتحت عنوان "بزغاله ها"توسط هیات تحریه ی طنز کوه منتشر می شود.

وبلاگ گل کوهسلسله مطالبی از سلسله گیسویان این مرزو بوم انتشار داده تحت عنوان گوزن ها ما هم بنا گذاشتم مطالبی در خصوص بزغاله ها انتشار بدهیم که نگویند آقایان کم آوردند این نمی شود که خانم ها بشوند آهوی دشت زنگاری ما آقایان بزغاله ته انباری هم نشویم فلذا معروض می دارد:

 یکی از نکاتی که این گل کوهیان عزیز معترض هستند اینست که چرا آقایان حقوق زنان را پاس نمی دارند که ما این موضوع را یک بی رحمی و سندروم هارنس گونه! می دانیم و آن را رد می کنیم چرا که ما بسیار حقوق زنان را پاس می داریم

به عنوان مثال زنان شاغل ما وقتی سر برج حقوق خود را می گیرند همه اش را ما می گیریم و برایشان مراقبت می کنیم و حقوقشان را پاس می داریم. آیا زنان از پاسداشت حقوق تعریفی دیگری دارند؟! خب گاهی هم پیش می آید که عصبانی می شویم حتما انتظار ندارید که ما شلاق را بر داریم به جان یک رهگذر سر کوچه بکشیم که طفلک دارد می رود دنبال یک لقمه نان برای زن و بچه اش چرا که اصولا چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامست! بدِ بد کاری که نمی دهیم  یک غریبه بزننتان اینست که نمی دانیم چرا این خانمها به جای تشکر به ما خرده می گیرند و خود را گوزن می دانند و ما را بز هم نمی دانند.

خب اگر وادارتان می کنیم آشپزی کنید می خواهیم آشپزی یاد بگیرید تا اینکه یک وقت میهمانی چیزی آمد سرافکنده نشوید و نگویند خانه ی مادرش هیچی یاد نگرفته ما برای آبرویتان این کارها را می کنیم! این عوض تشکر از ماست؟ اگر می گوییم چای برای ما بریزید می خواهیم چای درست کردن را یاد بگیرید و مثل ژاپنی ها خوب مراسم چای را به جا آورید و یک وقت آن را روی پای میهمان نریزید . چه وقت و کی و  چه موقع اعتراض داشتیم که چرا لباس هایمان اتو کردید؟ یا اینکه حقمان نیست بگوییم وقتی  داریم فوتبال می بینیم جارو برقی روشن نکنید. آخه انصاف هم خوب چیزیه . مدام می گویید حقوق ما پایمال می شود اصلا فیش حقوقیتان را بیاورید ببینیم این ماه چقدر اضافه کار گرفتید تا حقوتان را مثل همیشه پاس بداریم و اگر حرف زیادی بزنید آن را هم قطع کنیم.

آهای ضعیفه این شام ما چی شد؟!

خونواده هایی در بین این خانم ها پیدا می شند ها!!!


ذهن مسئولان!

$
0
0

 

خدا نکند ما به چیزی گیر بدهیم و سوژه ای دستمان بیوفتد تا روزگار طرف را سیاه نکنیم ول کنه معامله نیستیم  در همین راستا عنوان پست "در ذهن مسئولین چه می گذرد؟!"پرستو ابریمشی بهانه ای شد تا ما فکر کنیم کلا و واقعا در ذهن بعضی مسئولان ما که یحمتل برخی مسئولان ماقبل و مابعد کوهنوردی را هم شامل می شود چه می گذرد. (توجه بفرمایید گفتیم بعضی و برخی تا راه فرار برای خودمان بگذاریم و هیچکس هم به خودش نگیرد!! خدای ناکرده بگن این یارو داره اتهام می بنده. این را می گویند حواس جمعی و یکی به نعل یکی به میخ)

خوشبختانه! اخیرا اسناد ویکی لیکس پرستو ابریشمی توسط برخی عوامل اجرایی! منتشر شده و ما ازش یک مکالمه بگم؟ بگم؟ شنیدیم و متوجه شدیم پشت در های بسته ی این مافیای کوهنوردی! متشکل از پرستو! و ابریشمی! چه دارد می گذرد! ما هم چون نمی توانیم بنشینیم یک لقمه نانمان را سق بزنیم و کلا بسیار علاف و بیکار بوده و پول یامفت مملکت را می گیریم و تراواشات فکری از ذهنم خودمان  در ومی کنیم اراجیف زیر را سر هم بندی کردیم و تحویل شما می دهیم

در ذهن بعضی مسئولان چه می گذرد؟

ابتدای دریافت حکم ریاست

-خیلی وقت بود منتظر بودم به همچین جایی برسم حالا می دونم دهن کیارو سرویس کنم

-گمونم رقیب من برای احراز این پست الان داره حسابی می سوزه فلان لقش اصلا فکرشو نمی کرد من انتخاب بشم. حال کردم اساسی خورد تو پوزش عیب نداره هر وقت زیاد سوخت بزنه تو آب اونم آب تگری

-فکرشو بکن برادر زنم امشب منو با ماشین دولتی ببینه چه حالی میشه گمونم دق کنه! به درک کم تحقیرم کرد آویزون

-اولین کاری که باید بکنم چند ماموریت داخلی و خارجی  برا خودم تدارک ببینم تحت عنوان بازدید و این چیزا فازی می ده

-آی کیف می ده از فردا همه جلو پات بلند میشند و تو جواب سلامشونو فقط با اشاره سر می دی تریپی داره ها

-آخیش  دیگه زنم نمی تونه غر بزنه که تو این مملکت هیچی نشدی

-امشب برا زنم  یه کادو توپ می خرم نه پر رو می شه از امشب باید با یک مرد قاطع طرف بشه

-حالا که قدرت گرفتم میرم امشب خونه می گم دیگه مادرت حق نداره زود زود بیاد اینجا و چند روز بمونه

-گفتم مادر زن گرفتن یه مادر زن! جدید هم بد فکری نیست ها

-زنم هر چی دلش هم بخواد براش می خرم اصلا با پول میزنم تو صورتش می گم بیا اینم پول یه عمر می گفت خرجمون به دخلمون نمی رسه

-چه دقی کنه باجناقم وقتی شب حکم منو تو تلویزیون بخونند

-خب کلی فامیل بیکار داریم باید بیارمشون سر کار دیگه زنم هم دست از سرم بر می داره مدام نمی گه کی بچه های خواهرمو دستشونو به یه کاری بند می کنی! این مارو با این فامیلاش کشت

-باید حسابی جا پامو محکم کنم حساب کتاب نداره یه دفعه فردا گفتند از فردا تو دیگه رییس نیستی

-خدا کنه ماشینی که بهم تحویل می دن بنز باشه اگه بخوان از این پراید آشغالیا بدن عمرا تحویل نمی گیرم

-از امروز باید کاملا جدی باشم و یه دسیپلین خشک داشته باشم

-بصورت تصنعی هم باید لبخند داشته باشم و وانمود کنم سعه صدر زیادی دارم

-بهتره برای اینکه حسابی همه کارمندا ماستاشون رو کیسه کنند  فردا از یکی یک بهونه بگیرم آنی بگذارمش در اختیار کار گزینی تا حساب دست بقیه بیاد بدونن مسجد جای اظهار فضل نیست

-گفتم مسجد به هر حال باید بسا ط نماز جماعت رو هم راه بندازم نگن مدیر بی دینو ایمونه حرف در میارن خب

-حسابی باید تو این چند وقت خودم رو ببندم و روابطمو زیاد کنم حساب کتاب نداره فردا دیدی گفتند دیگه رییس نیستی بتونم سریع جای دیگه ای برم

اواخر دوره ی ریاست

 -منتقد و کارشناس مسائل شغلی و کسی که دغدغه مردم دارد

در ذهن ما چه می گذرد؟!

(با صدای فرهاد)

 تو فکر یک سقفم

یک سقف بی روزن

کافه یا همایش

$
0
0

 

 بله به طور حتم رای من رای کوهنوردان است! و صد البته من یک رای بیشتر ندارم فلذا این می شود که در نهایت حرف حرف من باید باشد! و کسی حق ندارد روی حرف من حرف بزند و در همین راستا استعلاماتی از دفتر اینجانب واقع در هیات تحریریه ی طنز کوه شده است  که در کافه کوه شرکت کنیم و یا در سمینار؟ یا همان همایش «ایرانیان و صعودهای برون مرزی، تجربه ها، چالش ها، افقها" فلذا اعلام می داریم از آنجایی که جمیع شما کوهنوردان ارادت خاص دارید محضر ما! بنابراین ما هم رهنمود حواله تان می کنیم و این یعنی ما خیلی دمکراسی می دانیم.

علی ایحال تقارن همایش چالش ها و مالشها! افق ها و تپق ها! با کافه کوه این جریان انحرافی! که توسط عده ای معلوم الباحال! پایه گذاری شد و این تقارن  هر 75 سال یک بار اتفاق می افتد! به فال نیک می گیریم و حالا که صورت فلکی جبار! در عقرب! افتاده است و با قمر خانم قاطی پاطی شده و کلا اوضاع قمر در عقرب است و این مسئله جز اتفاقات نادر است اینست که روایات متواتر است و البته نقل است در این روز هر کس حاجتی داشته باشد بر آورده می شود و اگر احیایا کسی به در کافه محمد تهرانی و یا سالن همایش دخیل ببندد قطع الیقین بختش باز  می شود (قابل توجه دختران کوهنورد) همینطور روایت است که در این  روز روزه بدارید و با وضو باشید و اگر به  کافه یا سمینار بروید ثواب هفتاد هزار کافه کوه به پایتان نوشته می شود و یا یک نهار مفت در سمینار افتادید.

البته من بالشخصه اعتقاد داریم که سمینار و همایش و حمالش و هم اندیشی  و هم نمی دانم چی چی  ... چیزهای خوبی هستند و می تواند فواید بسیاری برای مسلمین و مسلمات داشته باشد خصوصا که در کشور ما همیشه از این سمینارها استفاده های بسیاری شده است! اصولا سمینار که در افکار عامه و جاهل بعضا سمینهار! هم گفته می شود یکی از گرد هم آیی های بسیار فایده دار است  و مقالاتی که ارائه می شود یک عده ای جایزه ای می گیرند و بعد مقالات را در کتابخانه می گذارند تا دکورشان را میزان کند! و در انتها یک بیلان هم می دهند که ما در کوهنوردی چه ها که نکردیم.

 البته نه اینکه خیال کنید ما این چیرها را ندیدیم و تا حالا سمینار هم نبودیم اتفاقا بودیم خوبشم بودیم زیادشم بودیم و کلی فوایدبرایمان داشته و ما الان "پی اچ دی"سمینار شناسی و سمینار روی از آکسفورد داریم و دروس عمومی و تخصصی آن را با نمرات بالا پاس کرده ایم از جمله واحدهایی چون "چگونه تنظیم کنیم سر نهار برسیم"و "چگونه چرت بزنیم که تابلو نشیم"و یا درس سه واحدی "اول صبح چطور بیای کیف میف را بگیری و بعد جیم بزنی تا سر نهار"و غیره  و همینطور غافل نبوده و نیستیم که چه فوایدی برای کشور داشته  و من الان آمار دارم که چقدر پیشرفت کرده ایم در همین راستا! البته در همین راستای راستا هم که نه حالا یک کمی آن ورتر.

(تر تر تر تر تر تر!!!!)

-آقا این هلی کوپتر وسط این پست و سمینار چیکار می کنه؟!!

-عذر می خوام شما امداد نجات خواسته بودید؟!

-آقا ما کی گفتیم امداد و نجات کی زنگ زدیم؟!

-آخه شنیدیم گفتید چالش ها! گفتیم حتما مشکلی پیش آمده شما به چالش افتادید؟ شاید مصدومی چیزی خدای ناکرده... آب میوه براتون باز کنم؟ بزارید این بالش رو بگذارم زیر کتو کولتون!!

(مشغول خاراندن سر)

 -یعنی!!!!....چه آنکال!!....اینجا ایران بود؟!!!! ما گفتیم چالش اگه می گفتیم امداد چیکار می کردند!!!

بگذریم ادامه:

این همایش همانطور که از نامش پیداست مال ما ایرانیان است پس نتیجه می گیریم اولند در مورد ایرانیان است دوما تجربی است که خب ما در بخش سمینار تجربه های بسیاری داشتیم و چالش ها هم که به هکذا  که معمولا سر اینکه در سمینار کیف می دهند و یا کلاسور و ناهار چی هست؟ چالش های بسیاری همیشه در بین شرکت کنندگان بوده! افقش هم که از الان تهش معلومست! ما بزودی ابر قدرت جهان خواهیم شد و حتی به کشورهای دیگر چالش صادر خواهیم کرد! و در امداد رسانی یاریشان خواهیم کرد.

- آقا عذر می خوام خلبان هستم شما هلی کوپتر و امداد خواستید؟!!

-الله اکبر چی گیری داده این، نه پدر جان کی هلی کوپتر خواست؟ یکی بیاد این خلبان گیر رو برداره ببره الان سمینار داریم پدر جان برو آقا بذا به کارمون برسیم

 بله می گفتیم...به هکذا دیگر مدیریتش هم با ما خواهد بود.

البته حسن همایش اینست که اولا کلی کلاس دارد که همایش بوده ای و دوما شاید یک مدرکی هم بهت بدهند و ثالثا یک نهار مفت و مجانی یحتمل می خوری و بعدش کلاسوری، کیفی، چیزی، بالاخره بی هیچی که نمی شود می گیری و اسمش اینست که کلی هم چالش هیمالیا نوردی هم کرده ای و تازه آنجا می توانی تریپ یادداشت برداری هم داشته باشی و شکل آدم های فرهیخته هم به خودت بگیری و البته نباید غافل بود از میان وعده های ساعت ده صبح و دو بعد ازظهر که قطعا با چای و شیرینی و شاید میوه هم پذیرایی شوید و این میان بهترین زمان برای جبران کسری خواب حین سخنرانی ارائه دهندگان مقالات بوده که می توانید یک چرت ملس هم بزنید البته باید توجه داشته باشید که شب قبل غذاهای نفاخ نخورید چون وقتی چرت می زنید قطعا اراده اندامتان دست خودتان نیست و ممکنست که خدای ناکرده حدث اصغر ازتان سر بزند.

 و لی در نقطه مقابل کافه کوه این جریان انحرافی! چی دارد باید بروید در کافه محمد تهرانی عین کمون حلاج ها بلرزید و تازه پول چای هم بدهید و یک مقداری جوک تعریف کنید و بر گردید تازه آخرش می گویند رفتی کافه النگ دولنگ بار کرده ای آمده ای. البته در کافه شما می توانید بگویید بخندید و بشنوید و جوک های آخرین ورژن را رد وبدل کنید و به تکرار مکررات هر جلسه بنشینید و خودتان را معرفی کنید و آخرش هم عکس شهدای! کافه کوه دست بگیرید چند تا عکس بیاندازید و پاشید بیایید.  در هر صورت اینجانب اگر سمینار بیاییم که تا آخرش خوابیم و اگر کافه کوه بیاییم یک ریال پول نخواهیم داد از الان گفته باشیم.

-عذر می خوام قربان شما امداد نجات خواسته بودید بیست تا هلی کوپتر دم در پارکه! شما فقط کافیه اشاره کنید به اندازه ی کافی هم تو کوه موها فرستادیم!

-الله اکبر از این امداد رسانی به موقع!  حاجی ایشون با شما کار دارند!

-بفرما جانم

-سلام حاج آقا قربان یه بیست تا هلی کوپترهم دم در پارکه که احیانا کسی تو سمینار از پر خوری و مقالات صدمن یه غاز بالا آورد سریع برسونند بیمارستان. حاجی یه دویست  تا هم فرستادیم قله و مله ها و دماوند!!!

(حاجی)

-آورین آورین

(حاجی در ادامه ی سخنان خود در همایش)

ما امروز با افتخار اعلام می کنیم که در امداد و نجات کوهستان حرف اول را می زنیم و به خودکفایی رسیدیم و قویا اذعان می کنیم هیچ مصدومی از بی امدادی نمرده و نخواهد مرد ما امروز در نقطه ای قرار گرفتیم که به کشورهایی چون آلمان هم امداد و نجات صادر می کنیم  و در آمد ارزی حاصله از آن را به کشور باز می گردانیم ...ما....

-اوهوی فرشید بزغاله پاشو دیر شد نمی خوای بری سر کار چقدر می خوابی تو آخه!

-عزیزم... الهی دورت بگردم بذا یه خرده دیگه بخوابم...باشه؟ بوس بوس...

اوه تو عالم خواب نزدیک بود سوتی بدم

بعله!!...خونواده ای داریم ما ها یه خواب خوش هم نمی تونند به ما ببینند!

فرشته ی عدالت

$
0
0

 

به بهانه پست کلاغها( فرشته ی عدالت)

-الو سلام فرشته ی عدالت؟!

-بفرما

-حاج خانوم ببخشید یه مصدوم داریم

-کد اشتراکتون چنده؟!

-کد اشتراک نداریم

-خب مصدومتون چیکاره است؟

-کوهنورد!

-اینو می دونم منظورم اسم و رسم داره مایه تیله ای چیزی داره؟

-نه حاج خانوم کارمند ساده بیمارستان آتیه ست  اهل اسلام شهر

-دکی! ما زیر خیابون فرشته کار نمی کنیم برو آقا وقتمون رو نگیر

-ای بابا مشکل چیه حالا چیکار باید بکنیم؟

-امروز که جمعه ست تعطیله فردا هم من مرخصیم! بهش بگو سه تا ضامن معتبر پس فردا بیاره با گواهی کسر از حقوق بررسی می کنیم انشالله  تایید شد هلی کوپتر می فرستیم و اگه اقساطش رو به موقع نده دفعه بعد تو کوه باد کنه براش هلی کوپتر نمی فرستیم

-حاج خانوم اگه می تونست بیاد بره دنبال اینکارا ما که دیگه به شما زنگ نمی زدیم

-این دیگه مشکل شماست حالا خانواده اش هم مدارک رو بیارن ایراد نداره ولی باید ببرند بالا قله بدن خودش امضا کنه امضاشم باید بانک تایید کنه

-چقدر زمان می بره؟

- اگه از الان برید دنبال کاراش یک ماه!

-یک ماه!! تا اون موقع که مصدوم از دست رفته

-این مشکل شماست یعنی  شما می خواهید  ما قوانین رو ندیده بگیریم این عدالته؟!! به من می گن فرشته ی عدالت نه درشکه ی جهالت! اصلا کی می گه برید کوه که هم درد سر برا ما و هم برا خوتون درست کنید

-من عذر خواهی می کنم حالا الان چیکار کنیم

-هیچی مدارک رو تکمیل کنید زودتر بیارید بزاریم تو نوبت!

(دو دقیقه بعد)

-الو فرشته ی عدالت؟

-بفرمایید

- عزیزم یه هلی کوپتر می خواستیم

-واسه کی؟

-برای یکی از بچه های سرشناس اوضاع مالی ردیفه برای آقای....

-ای بابا ایشون رو سر ما جا دارند سلام مخصوص برسونید بگید هلی کوپتر نیم ساعته بلند شده! دو دقیقه دیگه اونجاست!

(صدای خاراندن سر پشت گوشی)

-ولی من که دو دقیقه بیشتر نیست زنگ زدم شما از کجا می دونستی که نیم ساعته هلی کوپتر رو بلند کردید؟

-اولا ما  واسه دوستان کلا هلی کوپترامون برا روز مبادا رو هواست یعنی تا ایشون پاشونو می ذارن تو کوه ما واسشون بلند می کنیم دوما ایناش به تو ربط نداره راستی به حاجی بگو به بچه ها سپردم یه دوتا حرکت راپلر و چند تا معلق هم با هلی کوپتر بزنند تا بچه ها حاجی رو بسکت می کنند سرش گرم باشه

-خدا از بزرگی کمتون نکنه چه فرشته ی مهربونی هستی شما

-بگو عدالت عزیزم عدالت!

- بله حتما

-به حاجی سلام برسون بگو تشریف بیارند این طرف ها

- مرسی هلی کوپتر اومد! چشم چشم بزرگیتون رو می رسونم حاجی هم شمارو می بوسه چقدر دوست داشتنی هستید شما قربان شما خدا نگهدار

راسیتش ما یه عمریه این اسم فرشته ی عدالت رو می شنویم ولی تا حالا ندیدیمش! اما شنیدیم  فرشته خانم عدالت  تیکه ی حقیه! البته  ایشون هم مثل همون آقای بهمن عظیمی هست که سال هاست  تو کو هها قایم شده یواشکی  کوهنوردارو می زنه هنوزم گیر نیوفتاده که انشالله یک روز گیر بیوفته به حق پشن تن!

عمه مکرمه ام گفته اخلاقت رو خوب کنی همین فرشته رو برات می گیرم می گن خیلی هم پولداره

ورود خانم ها ممنوع!

$
0
0

 

و ما حرام کردیم و حرمت قرار دادیم خواندن این پست را برای نسوان، همانا اگر نسوان عاقل باشند آن را نخواهند خواند چرا که بعدا جگر ما را پاره خواهند نمود خصوصا مخصوص خودمان و از برای این جنایت به عذابی علیم و زندانی عظیم گرفتار خواهند آمد.

پس توره جان مادرتان نخوانید خانم های عزیز الهی... (با عزیزالهی اشتباه نشود بین عزیز و الهی فاصله بیندازید) خودم پیش مرگتان شوم نخوانید لطفا

لاکردار یکی دو تا هم نیست که آخه! یعنی باور بفرمایید ترکیدیم بس هدیه و کادو خریدیم شدیم یک راس! و ده سر عائله! دلمان خوش شد که این ولنتاین خارجی ور افتاد تو کشورمان بحمدالله (که نمی دانیم این دری وری ها خارجی چیست که به نافمان می بندند آن هم به تاریخ ملتی که خودش مهد عشق و زیبایی بوده و کم از این جشن ها ندارد.) گفتیم خدارا شکر یک کادو که چه عرض کنم ده کادو به نفعمان شد که دیدیم نخیر! مگر این خانم ها کوتاه بیایند بلافاصله سپندرمذگان را که اسمش را ما هیچوقت نتانستیم خوب تلفظ کنیم گذاشتند تنگش و بیچاره گی از نو و بیچاره شدن از نو!   آخه مای بدبخت چقدر درآمد داریم مگر؟

والله عموما دوستی و ارتباط  و یا به قول این خارجی ها و فیض بوکی ها ریلیشن شیپ و احیانا هفت قرآن در میان ازدواج (که این آخریه به هر حال در این شرایط سخت اقتصادی و مهریه ی ندادنش که حکم زندان دارد و همان که روزی قلبت را جلب کرده بود روز دیگر حکم جلبت را برای ندادن مهریه در دست دارد برای بعضی اشخاص که ممکنست مخیله شان دچار عیب و ایراد شده باشد پیش می آید) یکسری مقدمات و الزاماتی دارد که دانستن آن ها برای آقایان ضرورت انکار ناپذیریست. از طرفی بخش هایی از آن عمومیت دارد و بخش هایی هم خصوصیت  که بسته به نوع شغل و یا ورزش می تواند تغییر پذیر باشد که انجام صحیح،درست و به موقع آن به دوام و قوام رابطه شما کمک شایانی می کند البته نه اینکه خیال کنید پول اصولا به ایجاد عشق کمک شایانی می کند ها هیهات،اصلا و ابدا! البته شما می توانید و مختارید مثل فیلم های هندی و هنرپیشه های خل مشنگ آن عشق را از دریچه ی دو تا آواز خواندن هم ببینید.

علی ایحال توجه به موارد زیر برای زندگی سالم و در ادامه کوهنوردی سالم برای کسانی که احیانا یک جنس مونث در کنار خود دارند الزامی و به دو بخش عمومی و خصوصی تقسیم می شود.  

آنچه که می تواند عمومیت داشته باشد

شما حتما باید توجه داشته باشید اولین روزی که یک خانم پاسخ سلام شمارا داد بلافاصله باید یک عدد دفترچه یادداشت دو هزار برگی! ابتیاع کرده و همیشه همراهتان باشد تا در آن مو به مو وقایع و اتفاقات آشنایی را ثبت و شبی چند بار هم آن ها را بخوانید تا یادتان نرود. چون این امور برای خانم ها بسیار مهم و حیاتی می باشد از جمله اینکه اولین باری که او خندید کی بود؟ کدام رستوان و کافی شاپ رابرای اولین بار رفتید؟ کی و چه وقت اولین بار بغض کرد و به شما زنگ زد؟ اولین باری که دست او را گرفتید کی بود و مدت زمان دقیق آن!! و اینکه یادتان باشد آخرش انگشت های او را با چه حس خاصی لمس کردید و چگونه دستش را ول کردید. اولین باری که شماره موبایلش را با چه ترفندی ازش گرفتید، اولین ایمیل و متن دقیق و کامل آن که برایتان ارسال کرد.و یا اولین باری که شما بیست تا میس کال انداختی و او جوابت را نداد اولین قهر و ناز خانم فراموش نشود.

 فراموش نکنید وقتی تمام این خاطرات  بینتان رد و بدل می شود  و موقع بازگویی و یاد کردن از آن ها  حتی شده بصورت تصنعی لبخند بزنید و از این جملات استفاده کنید  که "عییی یادش بخیر چه روز زیبایی بود آن روز و هرگز فراموشم نمیشه!"هر چند اصلا هم یادتان نباشد. یادتان باشد این جملات را باید در هر بار مرور خاطرات بازگو کنید.

مکررا و مداوما از زیبایی او تعریف کنید و حتی اگر دماغ بزرگی داشت از هارمونی لب ها و دهان و دماغ بگویید. حتی ها موهای مثل سیم ظرفشویی اش که مثل بیابان های استپ با فاصله در سرشان روییده را به یال سیاه اسب وحشی تشبیه کنید و بگویید چه کمند گیسویی هست و یادتان نرود همیشه برایش بخوانید از ناوک مژگان  چو دو صد تیر پرانی بر دل بنشانی ...خلاصه از این دری وری ها و آره و اینا و وای از شب تارم.... حتی اگر ابروانش مثل قلاب ماهیگیری بود و به همه چیز شبیه بود الا ناوک و کمان.

و اما موارد خاص و ورزش خاص مثلا کوهنوردی

اگر وبلاگ نویس باشد اولین کامنت و متن دقیق آن باید یادتان باشد و اگر کوهنورد باشد اولین قله ای که با او رفتید چه بوده و رنگ کوله و مارک کفش هایش چی بوده، دستمال سرش چه شکلی بوده  و چه غذایی همراه آورده بود و حتما باید بگویید چقدر هم خوشمزه بوده. اولین باری که دستش را در کوه گرفتید و اولین یادگار ی که به هم دادید. سالگرد اولین صعود دو نفره و یادمان صعود به یک قله حتما باید در ذهنتان باشد. این ها به تداوم رابطه کمک شایانی می کند.

 همه ی این مسائل می تواند به ایمنی جان شما در کوه کمک کند و اگر این ها را رعایت نکنید احتمال از کوه پرت شدنتان بسیار محتمل خواهد بود. یادتان باشد همیشه صعود های اورا خفن جلوه دهید و اورا در همه ی صعودها اولین بدانید و بگویید اولین زنی که این کار را کرد و آن کار را کرد.  اگر نتوانستید یک اولین برایش علم کنید  حتما یکی برایش بسازید بعنوان مثال این عنوان، اگر یک روز دل پیچه داشت و آمد کوه و صعود کرد بگویید یادش بخیر اولین زن ایرانی صعود کننده با اسهال به فلان قله! و غیره.

 اگر از یک سنگ دو متری هم او را کشیدید بالا یادتان نرود بگویید عجب سر طنابی تو بودی و تو ده طول می رفتی و من دو تا عرض! هم نمی رفتم و من پشتت فقط یومار می زدم می آمدم بالا. و اینکه با چه مهارتی همچین اسلینگ می چسباندی اون لالوها که انگار داشتی دماغ قلقلی می کردی! اگر انگشتش را تو یک گیره کرد بگویید یادش بخیر چه لاخی کردی لای آن سنگه و یا اینکه یادش بخیر 500 متر!! پاندولی دادی آخ هم نگفتی آن هم تازه برای نجات جان من بود وگرنه تو و پاندول شدن!  حالا هر چند این پاندولی نیم متر هم نبوده باشد اگر احیانا پایش را روی قالب یخ های اسمال یخی هم گذاشته بود و با تیشه یخ ها را شکونده بود بگید چه یخ نوردی ای می کردی و چه با مهارت تبریخ می زدی! و غیره. قطعا این موارد به سلامت روح و جسم شما در کوهنوردی با یک خانم از نوع همسر یا ریلیشن شیپ کمک شایانی می کند.

هیچ تا حالا از خودتان پرسیدید چرا اکثر اتفاقات مرگبار در کوه ها  برای آقایان است؟! ما دلیلش را می دانیم عدم توجه به همین نکات ایمنی ای بود که عرض کردیم!

مهم مهم مهم: این را یادمان رفت ته پست بنویسیم که در سالگرد تمام وقایع گفته شده در بالا باید براشان کادو بخرید و به همراه کادو حتما باید یک شاخه گل رز هم باشد در غیر این صورت دخلتان آمده یعنی تیکه پاره شدید.

اکبر دریانی

$
0
0

 

این فیض بوک! هم دنیا یا بازیچه ی باز مزه ای شده است ها مثلا یک نفر یک سلام می گذارد می گوید: می خوام یه سلام کنم ببینم چند نفر جواب می دن! و شما هم تو چرتی می نویسی: سلام عزیزم و بعد می خوابی آن بنده خدا هم دلش خوش که تحویلش گرفته ای!

 حوصله ای دارند بعضی ها

گاهی هم مثلا عکس عمه ی مکرمه ی مارا می گذارند می گویند می خواهیم ببینیم چند نفر لایک می کنند؟ خب مشخص است که به علت ارادت خاص دوستان نسبت به عمه ی ما که بعضا ممکن است توی دلشان هم که شده مورد لطف قرار دهند قطعا کلی لایک می کنند.

خب به سیاق همین قرطی بازی ها آقا ما هم می خواهیم از دنیای وبلاگنویسی خداحافظی کنیم منتظریم ببینیم چند نفر لایک می کنند

اما قبل از اینکه این  تهدید را عملی کنیم عرض کنیم  که خر لنگ منتظر هُشه ها!! حواستان باشد.

اصلا دیگه حوصله نداریم طنز بنویسیم که اصولا از وبلاگنویسی خسته شده ایم و با وجود این همه سوژه  حوصله ی نوشتن نداریم آقا این امتیاز این کوفتی را رایگان می دهیم هر که خواست بیاید بنویسد ما هم می رویم دنبال زندگیمان اینقدر هم تو همین دنیای کوچک وبلاگنویسی سوژه هست که اگر هر روز هم بخواهید بنویسید کم نخواهید آورد.

اما بعد

بخشی از مصاحبه ی منتشر نشده ی مرحوم علی محمد مهدوردر آن دنیا!! را انتشارمی دهیم اما ممکنست وسط مصاحبه یک دفعه قطع کنیم و یک سریال و چند تا آگهی هم پخش کنیم و بعد مصاحبه را هم سانسور شده تحویلتان بدهیم! اینجا وبلاگیست که دمکراسی در آن حاکم است!!

-سلام آقای مرحوم کوهنورد میشه بفرمایید شما چرا مردید؟

-خب برای اینکه سقوط کردم

-بدون هماهنگی قبلی با ما؟

-خب دیگه سریع پیش آمد فرصت هماهنگی نبود عذر خواهی می کنم

-ولی اگر زودتر گفته بودید ما کلی تجهیزات می گذاشتیم تو پناهگاه!

-خب برای آیندگان این کار رو بکنید هزینه اش رو ما پرداختیم!

چرا سرتان را به سنگ زدید؟

-خب اینطوری کلاس کار بالا می رفت می گفتند طرف سرش به سنگ خورده! حواسش جمع میشه  ضمنا تو کوه سنگ هست لحاف دوشک که نیست که اگر قرار بود سرمان به لحاف دوشک بخوره که این همه دم و دستگاه و نفر و فدراسیون نمی خواست که

-چرا تجهیزات نبود در پناهگاه؟

 -من اعتراف می کنم آن شب همه ی چیز را خودم کش رفته بودم که کشته بشوم و بعد شما سوژه دستتان بیفتند به فدراسیون گیر بدهید خود من آن شب با همه ی سرم ها چای درست کردم کپسول های اکسیژن  را برداشته بودم باندها و چسب زخم ها رو هم را وصل کرده بودم آهنگ اکسیژن گوش می کردم

حکم دادگاه

آقا علی محمد مهدور به استناد اعتراف خودتان در خصوص سرقت تجهیزات پزشکی پناهگاه همانطور که از فامیلت معلوم است شما کلا باطل شدید و بنابراین به استناد قانون مجازات  کوهنوردی به علت اینکه سرتان را به سنگ زدید در صورتی که باید سنگ مارا به سینه می زدید و برای سقوط نا بهنگام در ساعت و روزی که هلی کوپتر نبود شما را به مرگ محکوم می کنیم و باید بمیرید!

-آخه من الانم که مردم

-حرف نزن آقا ما باید دوباره شما را مجازات کنیم تا درس عبرتی بشود برای باقی کوهنوردان تا به موقع و به وقت سر خود را به سنگ بزنند ما اصلا کاری نداریم که شما امکانات داشته اید یا خیر حرفمان اینست چرا بدون هماهنگی با ما سقوط کردید چون اگر هماهنگی کرده بودید ما لااقل یک مصاحبه درست و درمون از قبل تنظیم می کردیم.

..........................................

از:اکبر آقا دریانی  بقال محل دامت افاضاته

به: فرامرز نصیری دامت توفیقاته

عطف به نامه ی نمی دانم مورخ کی شما در خصوص مسائل کوهنوردی و ضرورت پاسخگویی ضمن اینکه عرض می کنیم برو عمو دلت خوشه و دایورت سوال شما به ناکجا آباد اعلام می کنیم:

-مرد بقال از من پرسید چند من خربزه می خواهی؟

-من به او گفتم دل خوش سیری چند؟

البته دل خوش را با ارز مرجع حساب کرده ایم!

در مملکتی که خربزه را از بقال! طلب می کنند عجیب نخواهد بود که در خصوص کوهنوردی همین اکبر آقا دریانی پاسخگو باشد.

پ.ن :از کلیه دوستان و آشنایان که لسانا و حضورا و خصوصا و از طریق اس ام اسی،به طرز فیض بوقی و غیره تولد مارا تبریک گفتند سپاسگزاریم (آن هم زمانی که بیشترین حجم تبریکات تولد از طرف بانک ها و موسساتی! که در آن ها حساب دارید و همراه اول و دوم و سوم! است)و متقابلا از زبان خانواده متولد یافته معزا! از جمیع دوستان تشکرمی کنیم و یادمان باشد تاریخ تولدمان را در فیض بوق میزان کنیم.

Viewing all 252 articles
Browse latest View live