جناب آقای عزیز حبیبی
سلام
نوشته های شما را در خصوص "سمپات های پرشور آلپاین کلاپ ایران!" و همینطور "از آلپاین کلاپ آنها تا آلپاین کلاپ ما" خواندیم.همینطور گاهی هم نیم نگاهی داشتیم به نقدهای شما و تشکیک در افتخار ملی بودن یا ابعاد و اندازه ی صعود ترانگو و البته با شما هم موافق بودیم که هر چیز را بیش از اندازه اش بزرگ کنیم می ترکد اما یک دفعه هوس کردیم ماهم یک قیافه نقادی به خودمان بگیریم بالای منبر بنشینیم و چیزکی قلمی کنیم تحویل خلق الله بدهیم آن هم از سر بیکاری و اینکه نگویند اگر چیزی نمی گوید لابد مرده.
می دانید در این مملکت سکوت کنی مُردی حرف بزنی می زنند تو سرت تا بمیری چوب هر دو سر طلا که می گویند اینجا مصداق پیدا می کند .البته لازم به یاد آوری است جسارتا هیچکس جایگاه ارزشمند شما را در سنگنوردی ندید نگرفته است ولی ما اصولا بحثمان این نیست. قبل از اظهار فضلمان آن هم برای مایی که هیچ محلی از اعراب در کوهنوردی نداریم و یک جورایی از اولش هم برایم علی السویه بود و هنوزم نمی دانم چرا در این خصوص قلم می زنم .عرض می کنم مخاطب اصلی من نه شما و نه امتی است که در اینجا نام می برم و از احوالشان می گویم . بیان دردیست مشترک که شاید در جایی غیر از کوهنوردی هم بکار آید و خب راستش از اسم شما خوشمان آمد نامه را به نام شما قلمی کردیم. شما فرض را بگذارید که ما مثل نادر ابراهیمی می خواهیم یک عاشقانه آرام بنویسیم.
نوشته اید: نماز عشق دو رکعت است / که در آن وضو درست ناید / الا به خون
و زیر آن را امضا زده بودید منصورحلاج! راستش هر چقدر در وبلاگهای کوهنوردی گشتیم نتوانستیم وبلاگی را پیدا کنیم که نویسنده اش منصور حلاج باشد!!! و بالاخره هم نفهمیدیم ایشان کدام وبلاگ را می نویسند و کجاها سنگنوردی می کنند! احتمالا یک جایی هم اشتباها طناب حمایتش را به گردن بسته و سر دار شده است!! اما به هر حال ما هم از ایشان شروع می کنیم.
عرض کنم یکی از دلایلی که منصور حلاج را به دار کشیدند این بود که گفت انالحق! و خب همیشه دعوا دقیقا از همین جا شروع می شود، کسی که خود را حق می داند و بالتبع بقیه را ناحق. نمی گویم ناحق! چون حقیقت فقط یکیست و طبیعتا تعدد حق نخواهیم داشت بنابراین بقیه حق نیستند!
اشاره هم کرده بودند منصور خان را می گویم که نماز عشق فقط دو رکعت است!! اینکه حالا چرا دو رکعت است و چهار رکعت نیست شاید این باشد که عاشق کلا مسافر! است و بالتبع نمازش شکسته اما خب در سفر فقط نمازهای چهار رکعتی نصف می شود وگرنه نماز مغرب که سه رکعت است به همان شکل خوانده می شود. اینکه الزاما عاشق برای رسیدن به معشوق باید وضوی خون سازد هم برایم عجیب است. نمی شود عاشق شد و عشق ورزید بی خون و خونریزی؟ نمی شود یک دفعه هم در صلح و صفا عاشق شد و عاشق ماند و همینجوری هم مرد؟! نکند لجن پراکنی و بد و بیراه گفتن احتمالی چهارتا کامنتگذار بی نام و نشان و صبر و پایداری در این خصوص همان به خون نشستن در ره عشق باشد؟! که اگر اینطور باشد من یکی مدت های مدیدی بود همیشه وضو با خون می ساختم و در محراب عشق می نشستم!!
این را گفتیم که اصلا بیاییم وبلاگ را با هم ببندیم راستش من هم خسته شدم و بیشتر از خودم . از دروغ خسته ام، از ریا، از نداشتن صداقت، شهامت و هزارتا واژه زشت و زیبا و بس آشنا و غریب در این ملک. ببینید یک جمله از منصور حلاج مارا به کجاها که نبرد و چه بحث مطولی شد. بگذریم بیبینم می شود رفت سر اصل مطلب. شاید از خود بپرسید چرا این نامه را در طنز کوه نوشتم و در آن یک وبلاگ ننوشتم! اولندش که این آقای محمد چیتگرها صاحب امتیاز کوه نیوز وبلاگ گل حسرتی را در حوزه کوهنوردی نمی داند بنابراین به لیست به روز شده هایش هم اضافه نکرد با وجود اینکه بیش از نیمی از پستهای آن وبلاگ در خصوص کوهنوردیست و ثانیا شاید این نامه طنز تلخیست و جایش درست همینجاست می دانید احتمالا خیلی از کارهای ما این روزها همه اش طنز تلخ شده است.
می دانم می دانم اصلا نفهمیدید تا الان داستان چی هست! پی نگیرید تا آخرش هم نخواهید فهمید چرا که همینجوری دوست داشتیم یک چیزکی بنوبیسیم که نگویند اگر حرف نمی زد خفه می شد و لابد می مرد.
این را هم از همین اولش ...نه! از وسطهایش بگوییم که نامه مطول است حوصله اش را ندارید نخوانید همنیجا ولش کنید برود باور کنید هیچ اتفاقی خاصی نمی افتد و ما مثل روزهای دیگر به خوبی و خوشی با هم وبلاگ می خوانیم به هم دروغ می گوییم، لکه های سیاه دیگران را علنی می کنیم، مال خودمان را لاپوشانی می کنیم، فحاشی می کنیم و گاهی به ریش داشته و نداشته خودمان هم می خندیم.
جشنواره ی بیستون تحریم شد شرم آور بود! این را شما گفتید و بی اثر! بازهم شما گفتید اینکه از دیدگاه شما شرم آور باشد نظر شخصیتان است و محترم اصلا وقیح، فضاحت بار، بی خود، ناجوانمردانه، بی اثر، فحش دیگری الان به ذهنم نمی رسد ادامه بدهیم یحتمل به خواهر مادر می رسد آن هم که اینجا جایش نیست و داریم با نام و مشخصات خودمان می نویسیم کامنتینگ بی نام و نشان که نیست هر چی دلمان خواست بگوییم و اصولا وقتی با نام واقعی می نویسیم با اصول فرهیختگیمان در تضاد خواهد بود و می گویند چقدررر بی ادب! به هر حال اهل گفتمانیم خیر سرمان! راستش میان این هاگیر واگیر ما هوس کرده ایم زیر ابرو برداریم و بپرسم من ماندم شما چطور استحصال کردید بی اثر بودنش را؟ نکند شما ستاد استحصال رویت اثر و بی اثر راه انداخته اید و همه چیز را با چشم غیر مسلح از زیر و بم یک واکنش اجتماعی می بینید؟!
شرم آور!! شرم آور!!شرم آور!! ببیند همین یک کلمه شرم آور مارا به کجا که نبرد. دیدید چشم تو چشم هم می اندازیم حرف می زنیم بعد تکذیب می کنیم هزارتا دروغ زیبا! می گوییم و....کدام شرم آورتر است؟ اینکه چند نفر سنگنورد خواسته اند به طریقی که زورشان می رسد صدای اعتراض را به گوش مسئول یا مسئولانی برسانند شرم آور است؟!
مثلا همین آقای نصیری دوست عزیزتان به گمانم الان دیگر مقتدایتان شده باشد! در امر نقادی و وبلاگنویسی والبته ظاهرا دوست عزیز و اخوی اسبق ما چون نمی دانیم هنوزم برای ایشان عزیز هستیم یا نه یک روز لینک مارا به اوج عزت می برد یک روز به حضیض ذلت می اندازد یک روز حذف می کند یک روز اضافه! بس که گور به گور شدیم سرمان به دوران افتاد. البته یک رفتار کاملا دیپلماتیک در موضوعات وبلاگی و حیطه شخصی است .
بگذریم شرم آور های شما مارا یاد شرم آورهای آقای نصیری هم می اندازد که مدتهاست آن مسئله عزیمت به یک مکان تفریحی را چنان با آب و تاب می نویسد که ...حتی یک لحظه هم فکر نکردند شاید این بنده خداها تنگشان گرفته خواستند آنجا یک دستشویی بروند بعد تشنه شان شده یک لیوان آب معدنی هم خورده اند بعد دیدند جالب است چندتا عکس یادگاری هم انداخته اند آن وقت ما اینجا کردیمش پیراهن عثمان و همه ی مسائل دیگر تحت شعاع این قرار گرفته است طوری که برای ایشان شده است مبدا تاریخی!! مثلا اگر بپرسند ترانگو کی فتح شد؟ ایشان می گویند آن سال که عده ای رفتند امریکا و توی لاس وگاس بودند یک سال بعدش فتح شد!! البته حق دارند این جماعت انجمنی ای که من می شناسم احتمالا تو خیابانهای امریکا هم چند تا پرو پاچه لخت و عور هم به چشماشان آمده که این با اصل کوهنوردی و نجابت اصولا در تضاد است!!
اینکه حالا ایشان با چهار تا عکس فهمیدند حضور در این عشرتکده ها!! چه لطمات جبران ناپذیری به کشور و دیپلماسی کوهنوردی ما وارد کرده است بماند. حالا خوب است سر از استخرهای مختلط برزیل در نیاورده اند و انگشت را لای....بخوانید همبرگر ها جا نگذاشته اند باور بفرمایید دیگر این قضیه عشرتکده ها برایمان مهوع شده است و از شدت تکرار نه تنها تاثیر احتمالی نقد مثبت خود را از دست داده بلکه به قدری بد شده است که دیگر هر جا نام عباس محمدی و یا ثابتیان از طرف ایشان برده شود و مقرر باشد نقدی به انجمن زده شود بی اختیار باید منتظر بمانیم که ادامه کلمات فوق رج شود باور ندارید همین چند خطی که در کامنتینگ وبلاگ شما که به موضوع تحریم پرداخته اید یک دفعه پای انجمن هم می آید وسط و قص علی هذا بخوانید.
به محمود بهادری
با سلام احترام
به نظرم تلاش شما برای پاک و منزه جلوه دادن مدیران انجمن و عملکرد این تشکیلات ... با توجه به تجربیات شخصی و از نزدیک خودم و آنچه دیده ام و آنچه که می توانم در باره ی آن بنویسم و سخن بگویم ... بی هوده و عبث است. با دیدگاه جناب حبیبی موافقم که نباید انجمن و مدیران آن را یکی بگیریم.
پاره ای عملکردهای سیاه و ناسالم انجمن در تاریخ کوه نوردی ایران فراموش نخواهد شد. عملکردهای سیاه ننگینی که شما خودتان هم به عنوان عضوی از هیئت مدیره ی آن مقطع در آن نقش دارید.
عملکرد مدیران انجمن در پاره ای زمینه ها بسیار و بسیار سیاه تر از عملکرد فدراسیون کوه نوردی بوده است. از آن پروژه ی سرکوب منتقد زیر فشار صاحبان زور و زر و تزویر باشگاهی گرفته تا اعزام های پنهان و به دور از چشم افکار عمومی و تا تبدیل جلسات نشست های ماهانه به محلی برای توهین وفحاشی و تهمت به افراد...
مدیران انجمن به نقد نیاز دارند ...
آن کلمات را ما بولد کردیم
و در ادامه در پاسخ آقای بهادری
در همراهی با عملکردهای ناسالم و خجالت آور در دیدار از عشرت کده ها و قمارخانه های لاس وگاس توسط تیم اعزامی انجمن و مثلا نماینده گاه فرهنگی کوه نوردی ایران؟!
عرض نکردم این موضوع شده است مبدا تاریخ نگاری آقای نصیری هیچ توجه کردید که چقدر ادبیاتتان دارد شبیه هم می شود( آن کلمه شرم آور و بی اثر تان منظورمان بود) البته این یک برداشت شخصیست و می تواند درست نباشد. برداشت شخصی که اشکالی ایجاد نمی کند می کند؟ تهمت و افترا هم که نبستیم کار حیثیتی هم نکردیم که بخواهید اعاده حیثیت کنید باز داریم از بحث خارج می شویم یکی هم نیست افسار مارا بگیرد بکشد نقطه سر خط.
قبول دارید کلمات وزن دارند مثلا تفاوت است بین بتمرگ، بنشین و بفرمایید درست است هر سه کلمه یک معنی را به ذهن متبادر می کند اما برخی کلمات بسیار سخیفند و برخی برازنده. می شود در نقد نوشت بفرمایید و می شود نوشت بتمرگ. ادبیات است، ادبیاتی که وزن کاربردی کلمات نشات گرفته از عصبیت نویسنده نسبت به شخص مورد نظر است البته بازهم این نظر شخصی منست و می تواند درست هم نباشد شما اینطور فکر نمی کنید؟! به هر حال اگر خبطی هم شده چند بار تذکر داده شده است و رفته نه اینکه این موضوع بشود مبدا تاریخی.
باور بفرمایید لجمان از دست شما هم در آمد و کلی حرصمان گرفت و به آن هم اعتراف می کنیم آنجا که نوشتید:
جناب نصیری سلام
ممنون از توجه شما . سپاس از باز نشر این پست در وبلاگ کلاغ ها . حضور شما در این کامنتینگ افتخاری است برای وبلاگ بیواک . متشکرم .
و اما اجازه می خواهم همین جا به بعضی از دوستان محترم یاد آوری کنم که در این چند سال اخیر وبلاگ کلاغ ها تاثیری جدی و مثبت هم در فرهنگ و ادبیات کوهنوردی هم در ارتقا کیفی فعالیت کوهنوردی کشور داشته است . به پذیریم که آقای نصیری خیلی از رفتار های ما را تصحیح کرده است . نمی دانم در آینده چه خواهد شد اما تا همین جا او نامی ماندگار در پاکیزه کردن کوهنوردی کشور از خود به جا گذاشته است . سپاس از او .
خصوصا آن بخشی که فرمودید تاثیر مثبت هم در فرهنگ و هم ادبیات!! کوهنوردی ......و نامی ماندگار شدن در پاکیزه کردن!! کوهنوردی....
ممنون که به بعضی دوستان یاد آوری کردید!!
بعضی قسمتهایش هم برایم خیلی جالب بود! خب فقط جالب بود این که دیگر اشکالی ندارد دوست داریم بعضی چیزها برایمان جالب باشد.
البته ما هم تاثیر این اخوی سابقمان نصیری را بر کوهنوردی کشور منکر نمی شویم هنوز هم به جد اصرار می ورزیم که خیلی وقتها خوب مچ برخی ها را در کجروی گرفته است و دست های دغل را رو کرده است اما گاهی ایشان عمل ثواب خود را می سوزانند. البته هیچ خط کشی هم نداریم که آن را اندازه بگیریم و همینطور تاثیرات منفی این نوع ادبیات را هم به هکذا. البته تر! ادبیات سخیف خود را هم در طنز کوه منکر نمی شویم چقدر روح و روان دیگران رو آزرده ایم و خب در کنارش عده ای هم خندیده اند. قرار نیست با این نوشته کلهم خودم را تطهیر کنم.
اشاره ای کنم باز به جمله ای از جناب نصیری که بهانه الباقی نامه مان شود
آیا می توانید فقط یک آدرس و نشانی ... فقط یکی ... به عنوان نمونه ای از انصاف و جرات و شهامت مدیران انجمن در "انتقاد از خود " طی بیش از یک دهه ی گذشته ارائه دهید؟
جناب حبیبی آیا اصولا شما می توانید آدرس و نشانی از مسئولی در این مملکت را به ما بدهید که یکبار پذیرفته است اشتباه کرده است یا خود آقای نصیری تا حالا دیده اید بگوید اشتباه کرده است هر کس نقدی به خودشان زده تا خود صبح آنقدر پاسخ داده اند که شخص را از پیگیری درمانده کرده اند و تا حالا دیدید جایی بگویند اشتباه کردند اصلا مگر در این مملکت کسی اشتباه می کند؟! تا حالا دیده اید مسئولی خسارتی وارد کند و بگوید اشتباه کردم؟حادثه اخیر واژگونی اتوبوس و فوت دانش آموزان را به خاطر دارید همه فقط سر تاسف تکان دادند یادم نمی آید کسی از مردم عذر خواهی کرده باشد البته می دانید اگر این حادثه در کشور ژاپن بود تا حالا کلی مسئول هارا گیری کرده بود. رطب خورده منع رطب می کند؟!
مصاحبه ی رادیویی آقای شعاعی را شنیدید با فرهادی و بلند اختر؟ گذشته از ادبیات بکار رفته که کلا آقای شعاعی یا فرهادی را نمی دید یا ریز می دید یا در قواره ی خود نمی دید که طرف صحبتشان شود و می گفت طرف صحبتم اصلا آقای فرهادی نیست! و آقای فرهادی هم که انگار بهشان رسانده بودند که طرف مسئولی که بعد ایشان می خواهد صحبت کند آقای شعاعی هست تا مجری گفت یکی از مسئولان ایشان گفتند آقای شعاعی!! از این طنز موضوع بگذریم به نظر شما کی راست می گفت کی دروغ؟ کدامیک از عملکرد احیانا و نعوذ بالله! اشتباه خود در خاتمه عذر خواهی کرد؟ تکذیب هارو شنیدید؟ من که در مانده شدم انجمن را کی تعلیق کرد مصاحبه را باور کنیم یا مستندات ثابتیان در آرام کوه کدام را باور کنیم شما کدام را باور می کنید؟
عدم پذیرش اشتباه در همه ی ما نهادینه شده و شما هیچ جا و نزد هیچ مسئولی سراغ نداری که در خصوص یک عملکرد غلط بگوید ما اشتباه کردیم و بعدش عذر هم بخواهد. و با این حساب است که جناب آقای حبیبی شما راه کار بهتری سراغ دارید که این سنگنوردان بتوانند فریاد اعتراض خود را به گوش کسی برسانند؟ آقای حبییبی عزیز وقتی شما هیچ مرجعی نداری تا صدایت را به گوش مسئولان برسانید و نتیجه هم بگیرید دیگرخواهشمندیم این حداقل نافرمانی مدنی را از ایشان نگیرید نگویید و نخواهید که ایشان (منظور سنگنوردان) باید با شرکت خود در جشنواره سنگنوردی مشت محکمی به دهان یاوه گویان شرق و غرب می زدند نه تورا خدا رحم کنید این شعارها بد جور نخ نما شده این فرهنگ اعتراض به هر طریق مسالمت آمیز را جلویش را نگیرید. بگذارید رشد کند ما نیاز داریم که بگوییم بنویسیم و عمل کنیم.
تصمیم گرفته اید وبلاگ را ببندید راستش من هم خسته شدم چون اصلا کوهنورد نیستم و حتی کوهنویس و به قول دوستی نه سر پیازم و نه ته پیاز نه کوهنوردم نه وبلاگنویس!
اصلا بی خیالش آخر این ماه بیایید کافه کوه دور هم جمع می شویم و احتمالا کیک تولد فرامرز نصیری را می خوریم من قصد کرده ام یکی از شمع هایش را فوت کنم!
می دانید آخر این نامه به این نتیجه رسیدم که کویر کوهنوردی اصلا درختی ندارد که ما بخواهیم ناطور* آن باشیم.
زیاده جسارت شد ایام به کامتان
*ناطور: باغبان