Quantcast
Channel: طنز کوه
Viewing all 252 articles
Browse latest View live

تبریک طنز

$
0
0
 

این پست تقدیم می شود به رحمان و یاسمن زوج سنگنورد قروه ای که چندی پیش مراسم حلقه دست کنان!!چی می گند همان عقد کنان هست دیگه؟ (بس چشم و گوش بسته ایم! از هیچ چیز سر در نمی آوریم )عقد کنان خود را بالای سنگ منگها و همان لالوها بر گزار کردند آرزوی خوشبختی دارم برایشان

چند ماه بعد در یک دعوای زناشویی بالای سنگها

-ببین یاسمن زیادی حرف بزنی هارنستو باز می کنم با مخ بری پایین

-چی؟!!! هارنس منو وا می کنی بخدا با این کارابین همچین می زنم ملاجت رو میارم پایین تازه داداشم اینا بفهمند همچین کاری کردی روی دماغت یومار می زنند که تا عمر داری یادت نره!

-چی؟!!! رو دماغ من یومار بزنید مادر زاده نشده کاری نکن به جای اینکه اینجا بیام گشایش مسیر بیام رو کله داداشت رول بکوبم!

-بعله بایدم اینکارو بکنی از شما بعید نیست شما کارتون عروس کشونه شما همتون همینید مامانت رفت و اومد یک حلقه طناب واسه عقد کادو داد کلی خجالت کشیدم اون از آبجیت که زیر لفظی چند تا کارابین داد که همش رو هم هزارتومن نمی ارزه

-ماشالله به هدیه های شما

-همش خانوادت شده تحت حمایت تو بلد نیستی یه خود حمایت به زندگیت بزنی هر چی گره خرگوشی هست انداختی به زندگیمون این از اون هشت فرود هدیه خاله ات اینا

-صبر کن ببینم بپر سر طناب با هم بریم(استعاره از پیاده شو با هم بریم) تو چرا واسه جهاز برداشتی یه حلقه طناب ایرانی آوردی داییت اونشب برای مراسم عقد اون بالا یه هارنس پاش کرده بود من کلی پیش دوستام آب شدم

- می خواستی از کار عموت خجالت بکشی که نتوست یه هشت تعقیب بزنه تازه اون از حمایت کردنش مدام طنابو فیکس می کرد مهمونا همینجور بین زمین و آسمون آویزون بودند یکی نیست بگه من کی گفتم فیکس کن

-عمو ی من هشت تعقیب زدن رو از خانواده شما یاد گرفتن داداشت اومد هشت تعقیب بزنه کلی پس رفت پیش اومد آخر هفت! تعقیب زد همه از خنده مرده بودند منه بدبخت داشتم خجالت آب می شدم

-ببین مهرت چیه چند تا کارابین و یه حلقه طناب پشت قبالته؟ همه رو می دم میشم مخلصت!

-اوا عزیزم این چه حرفیه خودم کنیزت میشم

-یاسی جان شما غلوم نمی خوای؟

-اوا رحمی! جون ما سرور می خوایم

-ما چاکر عیال گلمون هم هستیم دربست حالا شام چی داریم؟

-یه خورده کارابین با چند رول و چند تاهشت فرود بار گذاشتم!

-وای چه شود با ترشی سنگ بندری عالی میشه

-بیا عزیزم این فرند بزن لاسنگ بریم بالا

-بزن بریم

ما اونجور خونواده ها نیستیم بخوایم بین زن و وشوهرها اختلاف بندازیم ها ما خونواده داریم


تعلیق چی

$
0
0
 

 در راستای اینکه عباس ثابتیان در وبلاگ خواب کوه! ببخشید آرام کوه توضیحاتی در خصوص نحوه ی تعلیق انجمن بیان داشته و در آن رد پای حاج محمود شعاعی هم به چشم می آید اهم اتفاقاتی که در چند سال بعد روی خواهد افتاد به بصرتان می رسد.

اما قبل از آن پیوند آقا رحمان گل و یاسمن خانم عزیز نویسنده وبلاگ سنگ و رنگ از اهالی قروه را تبریک عرض کرده و طنزی در پست قبل تقدیمشان شد امیدوارم فحشمان ندهند.

چند سال بعد در چنین روزی

محمود شعاعی رییس فدراسیون کوهنوردی و صعودهای ورزشی و اخیرا غار نوردی و دره پیمایی و دوچرخه کوهستان و اسکی فضایی! امروز موفق شد دکترای افتخاری خود را به جهت بیشترین تعلیق سازی از دانشگاه سوربن فرانسه اخذ کند. همچنین وی توانست جایزه ویژه تعلیق هسته ای را از آژانس بین المللی انرژی اتمی دریافت کند دبیر کل این آژانس علت اهدای این جایزه را اینگونه عنوان کرد که کاری را که امریکا و آژانس بین المللی انرژی اتمی و تحریم ها و وتو ها و غیره در خصوص غنی سازی اورانیوم در ایران نتوانست انجام دهد ایشان جیک ثانیه انجام داد و توانست غنی سازی اورانیوم را در ایران تعلیق کند!! و حیرت جامعه جهانی و عمه بان کی مور دبیر کل فعلی سازمان ملل که بعد از فوت بان کی مور به این سمت برگزیده شد بر انگیزد.

محمود شعاعی که اخیرا به بنام محمود تعلیق کن! شهرت یافته (این عنوان خاص است و سازمان انرژی اتمی فقط به افراد خاص و نوادر روزگار اعطا می کند محمود هم که این روزها به محمود نادر هم معروف شده ) گفت او کار تعلیق سازی را متوقف نخواهد کرد و همین روزها کلیه فعالیتهای عزرائیل را د رمورد قبض روح تعلیق کرده تا حالا حالها زنده بماند و بتواند به امر تعلیق سازی مبادرت ورزد و جامعه جهانی با تعلیق های صورت گرفته کلا بیکار شده  بروند به تفریحات خود برسند.عمه بان کی مور دبیر کل سازمان ملل در پیامی گفت خدا وکیلی هر چی محموده کارش درسته از محمود عباس بگیر و محمود ...اوهوم اوهوم! و محمود شعاعی و محمود محمود و محمود کمبود! و محمود مایکل اغذیه فروش جلوی در سازمان ملل که پیتزای خوبی می زند و خوشمزه است.

محمود نادر همان محمود شعاعی خودمان در مصاحبه با خبرنگار طنز نیوز سابقه و تاریخچه ای از تعلیق سازی خود را ارائه کرد و گفت من از زمان بچگی اصولا تعلیق را خیلی دوست داشتم و هر وقت به شرم الشیخ هم می رفتم دوست داشتم ساعتها آنجا بنشینم و تعلیق کنم. وی اولین تجربه تعلیق سازی خود را انجمن کوهنوردان و غار نوردان و پس از آن دره نوردان دوچرخه کوهستان سواران و سپس سوراخ نوردی، انگشت در دماغ پیمایی و ورزش های سوراخ سمبه پیمایی ذکر کرد و گفت وقتی موفقیت هایم را در این ها دیدم جو گیر شدم و افتادم به تعلیق سازی و موفق شدم غنی سازی اورانیوم را کلا در دنیا هم متوقف کنم و جایزه صلح نوبل را هم بگیرم!

 وی در پاسخ خبرنگار ما گفت اصولا چرا اینکارو می کنید گفت کلا ما اینیم!

در همین راستا کافه کوه دفتر حافظ منابع انجمن کوهنوردان! که بعد از تعلیق انجمن امور چایی خوری و دور هم نشینی انجمن را بر عهده گرفته و ویزای های فرانسه و لاس و گاس را هم نیابتا صادر می کند اعلام کرد قصد دارد به محمود جایزه ای بدهد و یک تولد مثل همان که برا عباس ثابتیان و رضایی گرفت و کلاه بوقی سرشان گذاشت برایش بگیرد و یک کلاهی سر این محمود بگذارند! و یک تقدیری کنند بلکم دست از سر کوهنوردی کشور بردارد. اما اخبار رسیده حاکی از آنست که ظاهرا مقدمات تعلیق کافه کوه هم دیده شده و قصد دارند بفرستنش لا کت انجمن. وقتی خبر نگار ما گفت کافه کوه که یک جمع خودمانیست و نهاد رسمی نیست گفت اصولا و کلا ما باز هم اینیم!

در ادامه محمود به خبرنگار طنز نیوز گفت من بطور کلی تبحر زیادی در تعلیق کسب کرده ام و نمونه اش اگر همین الان اراده کنم می توانم خبرنگاری تورا هم تعلیق کنم که خبرنگار ما به خنده افتاد و در حالی که همینطور می خندید گفت امکان نداره که ناگهان خنده بر روی لبهایش ماسید چرا که حکم تعلیقش را دادند دستش!!! و وی در حالی که داشت سرش را می خاراند به حالت بغض کرده ای از محل مصاحبه خارج شد. و محمود همینجور که داشت خنده های ریزی می کرد زیر لب گفت که قبلا گفتم که کلا ما اینیم!

ما چه جور خونواده هایی هستیم بجای اینکه هم را تقویت کنیم دمار هم رو در می آریم! 

پ.ن:می گوید بیا امشب با هم بخوابیم تا حالا با یک سایه خوابیدی ؟

می گویم نه اما گاهی با سایه ی خیالم خوابیدم منم و خیالاتی که همه اش سایه شده

می گوید بیا امشب کنار هم دراز بکشیم و تا خود صبح حرف بزنیم از هر چه دوست داری اصلا فقط تو بگویی و من بشنوم سرت را تو بغلم بگذار اگر بغض هم کردی هر قدر دوست داشتی گریه کن.....

ادامه در گل حسرتی

 

کافه کوه و....

$
0
0
 

کافه کوه، پنجشنبه گذشته برگزار شد و کلی کیک و شیرینی خوردیم  و تولد مبارک هم گفتیم ما هم که دنبال بهانه، کلی  ثابتیان و رضایی را  ماچ کردیم! ریش هایشان را هفت تیغه کرده بودند طوری که پشه هم بوکسبات می کرد و چقدر هم صورت صاف را ماچ کردن به آدم می چسبد. گفتگوهای 1+5 آغاز شد (پنج نفر اونا بودند یه نفر ما! نامردها)کلی گزینه رو میز بود هر دو طرف هم یه عالمه بسته پیشنهادی آورده بودند همه ریختیم وسط،  نتایجی از توش در آمد که نگو.

و اما بعد  لازم است چند چیز را اینجا متذکر شوم:

کافه کوه پنجشنبه، مجموعه ای ازدوستان که تعدادشان هم نسبت به سایر کافه کوه های گذشته بیشتر بود به خود دید .روز قبل با جناب خاکسار که از راه دور آمده بودند قرارمان را هماهنگ کردیم و من صبح پنجشنبه عزم توچال را کردم و قرار گذاشتیم  بعد از بازگشت به کافه کوه بروم. دره ی اسون بودم که عباس ثابتیان هم تماس گرفت و ضمن اینکه مارا ابلیس خواند! خواست که به کافه بیایم وقتی رسیدم خیلی از دوستان آمده بودند و مشغول گپ و گفتگو بودند و درتدارک گرفتن جشن تولدی برای ثابتیان و رضایی که شرح آن در سایر وبلاگها آمده است.

پس از گفتگوها و گپ های دوستانه تعدادی از دوستان کوشیدند تا اختلافات پیش آمده در کافه کوه بین من و لیلی رهنما را حل کنند که همینجا از حسن نیتشان تشکر می کنم.  گفتگوهایی در آنجا صورت گرفت که زیاد رضایبخش نبود اما بعد از آن صحبت با لیلی در جهت حل و فصل و رفع سو تفاهم ها در خصوص کافه کوه ادامه پیدا کرد وبسیاری از مسائل به گفتگو آمد.

خوشحالم که کافه کوه این ظرفیت را دارد که می شود گفتگوهای مستقیم را رو در رو طرح کرد و گفت و شنید و مشکلات را بین بلاگرهای کوهنورد حل کرد و این ظرفیت خوبیست و من هم استقبال می کنم و همین ظرفیت مارا بر آن داشت تا به گفتگوها ادامه دهیم

اما نتیجه:

این حقیر کماکان اعتقاد دارد آن نقد در زمان خودش لازم و ضروی بود و من کلیت نقد خود را نفی نمی کنم و لیلی هم در گفتگوی رو در رو در کافه  کوه مخالفتی با مقوله نقد و نقد نوشته شده نداشت اما ظاهرا برخی دوستان و خاصه لیلی رهنما از آنچه که نقد مذکور فرصتی داده بود که برخی از آب گل آلود ماهی گرفته و عده ای  نیز از سر دوستی خاله خرسه بحث کامنتینگ آن پست را به محلی برای تسویه حساب و توهین قرار دهند رنجیده شده و خود را مستحق آن معدود هجمه ها نمی دانست (هرچند خود من از این مقوله بی نصیب نماندم). در هر صورت لازم می دانم با توجه به گفتگوهای رو در رو از آنچه که در کامنتهای مذکور موجب آزردگی عده ای و خصوصا لیلی شده بود از ایشان دلجویی کرده و اعلام کنم در حال حاضر تمام سو تفاهم ها حل و مشکلی بین ما نیست و این را از فواید کافه کوهی می دانم که قصد دارد روز به روز به سمت بهتر شدن برود.

البته این بدان معنا نخواهد بود که منبعد چشم ببندیم و حال یا به طنز و یا به جد نقدی در خصوص کوهنوردی  نداشته باشیم. ما لازم باشد اگر نقطه ضعفی  ببینیم باز هم خواهیم نوشت.  بالاخره حواستان باشد می نویسیم پاش بیوفتد دلجویی می کنیم دوباره می نویسیم و...تا جانمان بالا بیاید  و این کلی کیف دارد.

ما اونجور خونواده ها نیستیم که دوست داشته باشیم کسی از ما رنجیده شود.

حالا هر کس فکر می کند  بیاید ما ازش دلجویی می کنیم اما تضمین نمی کنیم پاش بیوفتد فردایش دوباره گیر ندهیم

پ.ن بی ربط به موضوع :

 تذکر آیین نامه ای:  اگروبلاگی بیش از سه ماه آپ دیت نکند دخلش را می آوریم و لینکش را حذف می کنیم فلذا همین روزها یک تسویه ی خونین خواهیم داشت. چه اهمیتی دارد؟! خب خواستیم کلاس گذاشته باشیم!

فضولی در توچال!

$
0
0
 

 البته ما پنجشنبه گذشته هم توچال بودیم نه برای اینکه پز صعود به این قله را بدهیم ها چرا که  مایی که کلی قله های خفن رفتیم افت دارد بگوییم رفتیم توچال کوهنوردی! این روزها هر وقت  هوس آب خوردن می کنیم می رویم توچال بسکی خفنیم! تازه آن هم بدون تزریق این دلارهای قشنگ دولتی و کاملا مستقل. دوست هم داشته باشیم صعودمان را به هر که دلمان بخواهد تقدیم می کنیم حتی به همین اقدس دختر همسایه مان که گاهی از توی آشپزخانه یک چشمک هایی به ما می زند و یک نخ هایی هم می دهد ما هم جای نخ طناب می دهیم که ایشان تحویل نمی گیرند و روی آن رخت پهن می کنند  آن هم آن لباس بی ادبیها را.

البته این توچال رفتن ما یک مزیت دیگر هم داشت و آن زیارت سرکار خانم پروانه کاظمی بود. ما که  نمی شناختمیشان طبیعتا ایشان هم مارا نمی شناخت!  اما دیدیم چند نفری ضمن ذوق مرگی به سمت ایشان رفتند و همدیگر را خبر کردند که خانم کاظمی آمدند و قص علی هذا... البته ما هم که آنجا عین بزمجه پخش زمین شده  بودیم ناخواسته صحبت های رد و بدل شده  را می شنیدیم و خیلی هم این فضولی ناخواسته کیف داشت میان این گفتگوی جذاب این دوستان که در ابراز ارادت گوی سبقت را از هم می ربودند یکی در آمد که  رییس فدراسیون حتی نمی تونه نصف این قله ها رو صعود کنه!! البته این را محض ابلاغ ارادتشان به ایشان گفتند طوری که  مایی که اصلا از کوه و فدراسیون و سیاست سر در نمی آوریم ناخود آگاه از این قیاس خنده مان گرفت اما خود را از تک و تو نینداختیم تا مواضعمان لو نرود!! اما خانم کاظمی هم زیرک بودند و  فقط لبخند زدند و احتمالا در ذهنشان گفته اند غیبت از خیلی کارها زشت تر است.

یکی دیگر از ذوق مرگان گفتند که خانم کاظمی انشاالله برنامه بعدیتان چیست؟ که ایشان  با  تکان دادن سر و با زبان بی زبانی فهماندند  که فعلا اوضاع مالی خیط است  خیلی دلمان سوخت که چرا این فدراسیون اصلا به فکر نیست و چرا اولین جلسه‌ی هسته‌ی مشورتی و راهبردی همایش «ایرانیان و صعودهای برون مرزی؛ تجربه‌ها، چالش‌ها، افق‌ها»   با حضور ایشان برگزار شد به این حقیقت که بی پولی دارد بین کوهنوردان مستقل بیداد می کند نپرداختند شاید هم پرداختند و ما بی خبریم و داریم ذرت! پرت می کنیم.

فلذا پیشنهاد می کنیم این شیر نفتی را که یک لوله اش  را سمت برادر عظیم سرازیر شده و الحمدالله نفت سر سفره ی ایشان فعلا آمده  و هی دلار برایش می آورد و می رود این قله ها را به حول و قوه ی الهی فتح می کند و به نام اول فدراسیون و بعد مردم تمام می شود یک شیر سماورش را بدهند طرف این سنگنوردان که طفلی ها برای هفتصد یورو ی ناقابل لنگ سفر نمانند  یک کمیش هم بدهند سمت خانم کاظمی که اینگونه سر به تاسف تکان ندهند. نکند می دهید و قدر ندانسته.

عجالتا  بنده هم با حمایت این کوهنوردان مستقل(مثل مرحومه اسفندیاری) کاملا مخالفم چون پول را که حرام می کنند اگر صعودی هم کنند به ما تقدیم نمی کنند خب هفتاد سال سیاه هم نروند قله ای فتح کنند دیگی که برا ی ما نجوشد کله ی سگ درش بجوشد.

اصلا بگذارید بدوند دنبال دلار و اسپانسر  تا بفهمند کوهنوردی کردن که به این راحتی ها نیست و اینم مزد فراجناحی بودن است.

نتیجه گیری:عدالت به تبعیض عین ظلم است وظلم بالسویه عین عدالت است.

ما چه خانواده دری وری ای هستیم ها که تو همه چیز فضولی می کنیم.

پ.ن: برنامه بعدی که قرار است در گل حسرتی نوشته شود و بزودی اکران می شود عبارت است:

آیا صعود ترانگو افتخار ملی است؟

پرسش های سخت عباس محمدی

$
0
0
 

عباس محمدی نویسنده ی وبلاگ "دیده بان کوهستان" در پست اخیرش سوالهای سخت سختی پرسیده است و برا ی مایی که شب امتحانی هستیم جواب دادنش خیلی ستم است مخصوصا که بیشترسوالها را از آخرای کتاب پرسیده و ما نه تنها نخواندیم که راستش را بخواهید لاش را هم باز نکردیم . در هر صورت  اگر ما جواب بدهیم و نمره صفر بگیریم و  تجدید بشویم حوصله نداریم برویم شهریور سال بعد بیاییم همین الان یک تک ماده می کنیم و خلاص گفته باشیم.

 نویسنده ی کتاب "شبهای ایرانی در لاس و گاس آخ آخ ،اوه اوه، تُف تُف"! همانطور که از نام وبلاگش"دیده بان کوهستان"معلوم است الکی حرف نمی زند و حتما یک چیزهایی را از آن بالاها دیده بانی کرده است  که ما نمی بینیم. ایشان در خصوص عظیم و صعودهایش یک سوالهایی از عظیم پرسیده است که چون نه عظیم اصلا اینطور که پیش می رود حالاها حالا ایران بیاست! و اگر هم بیاید احتمالا حال ندارد جواب بدهد و نه اصولا توی این مملکت کسی برای پرسش و پاسخ تره خرد می کند و معمولا وقتی سوالی هم  پرسیده می شود آن را دایورت می کنند به جناح چپ اسب حضرت عباس.

 بنابراین ما جای همه شان جواب می دهیم. خداییش کمتر از20 بدهی نامردی کردی و ما اصلا نمی بخشیمت و دعا می کنیم هیچوقت دیگر رییس انجمن کوهنوردان تعلیقی فعلا سه ماه و احتمالا حالا حالاها معلق نشوی.

عباس محمدی از عظیم و طرفدارانش که احتمالا ما هم جز وشان! هستیم پرسیده است:

س: از او (و طرفداران او) می پرسم که آیا هیچ طرحی هم برای انجام حرکتی نو در هیمالیا یا قراقوروم دارد؟

ج:بعله دارند و قرار است بعد از اینکه چهاده تا را رفت چهارده دفعه ی دیگر عقب عقب بروند و قله ها  را صعود کنند که در نوع خودش حرکت به شیوه نویی خواهد بود!

س: اگر عظیم عزیز نتواند دست کم یک کار نو در این صعودها انجام دهد، احتمالا نخستین کوه نورد جهان خواهد بود که به رکورد انجام "بزرگ ترین پروژه ی تکراری کوه نوردی با بودجه ی ملی" دست خواهد یافت.

ج: خب با این حساب ایشان می شوند "اولین!!! فاتح کوهنورد بزرگترین پروژه ی تکراری کوه نوردی با بودجه ی ملی" که همچین عنوان بدی هم نیست ها،قشنگ هم هست! خب مگر ما همیشه دنبال اولین بودن به هر طریق ممکن در جهان نیستیم؟حتی اگر شده با عناوین من در آوردی که فقط در فدارسیون اینجا اعتبار دارد مثل اولین بانوان مسلمان فاتح اورست در جهان!

س: عظیم، نمونه ی شاخص کوه نوردان مکتب فدراسیون ایرانی است. از ویژگی های این مکتب؛ صرف وقت بسیار، صرف پول بسیار، تلاش و تمرین کمیتی بسیار، سکوت درباره ی ارزش کیفی صعود، سکوت درباره ی چگونگی تامین مالی برنامه (و در نتیجه، منتقل نشدن تجربه ی برنامه ریزی)، سوار شدن بر موج احساسات عامه پسندانه، تلاش نکردن در جهت ارتقای بینش همگانی، و خلاصه: کمیت گرایی و کیفیت گریزی است

ج: جواب این یکی خداییش خیلی سخت است اما در حد توان جواب می دهیم.عرض کنیم که اولا جدی می گی؟ اوه! اوه!

دومش خب مگر مکتب ایرانی چه اشکالی دارد این روزها هم که صحبتش زیاد است حتما باید برود مکتب مارکسیستی بشود!!..همین می شود! جوانان ما بی دین می شوند! دیگر تبلیغ مکتب فدراسیون ایرانی نکنید آقا جان.

در مورد صرف وقت زیاد و پول زیاد عرض کنیم چیزی که در این مملکت زیاد است و اصلا ارزش ندارد همین  وقت است و اصلا کی اهمیت به وقت می دهد در مورد خواص هم که اصلا مشکلات مالی وجود ندارد بعدش به ما چه! شاید دارد مایملکش مثل مثلا خانه اش را می فروشد  از طرفی اگر عظیم بتواند در کنار رکورد زنی های صعودش رکورد صرف پول زیاد را هم بزنه خیلی خوبه و اگر ادامه بدهد به نظرم بزودی رکورد جهش و صعود لحظه ای دلار را هم بزند.

 در خصوص سکوت هم عرض کنیم  سکوتش از رضایت نیست دلش اهل شکایت نیست هزار شاکی خودش داره خودش پیر گرفتاره...

سوار شدن بر موج احساسات هم کلا سواری گرفتن آی کیف دارد عباس جان ما خودمان یک همشهری داشتیم در قیاس آباد یه روز بر بال انجمن سوار شد....اوهوم اوهوم من عذر خواهی می کنم

در خصوص کمیت گرایی و کیفیت گریزی هم عرض کنیم ما بالشخصه در مورد بعضی چیزها هم کمیتش را دوست داریم و هم کیفیتش را اما ایشان را نمی دانیم.

در خصوص سفر به امریکا و ....عی ی ی این سوال ربطی به اینجا نداشت ولی جوابش

آخ آخ،اوه! اوه!، تُف تُف! کوفتتان شود جای ما خالی بود. بخدا عمه ی مکرمه ما دیشب به ما می گفت به عباس بگو شیرمان! را حلالتان نمی کنیم دفعه ی بعد مارا نبرید.گفتیم چشم حتما می گوییم اما نیمه شب یک دفعه با حالی پریشان از خواب پریدیم و به فکر فرو رفتیم که شما شیر عمه ی مکرمه مارا کی خوردید؟!

عجب خونواده بی حیایی شدیم ما این روزها

یک بوم و دو هوا

$
0
0

 

دوستان وبرادران ما از صمیم قلب صعود عظیم را تبریک می گوییم این را می نویسیم که بعدا انگ بهمان نبندند نگویند حب داشت؟! بغض داشت؟! حسود هم نیستیم کیف هم کردیم....چی؟!...کسی منتظر تبریک ما نبود!! من عذر خواهی می کنم.

اما قبلش  یک سوال: دلار الان مظنه اش چند است؟ همین!!... می خواهیم برویم آخر این هفته توچال و تمام تلاشمان اینست که به باشگاه چهارده هزار باری های! صعود به توچال بپیوندیم.

و اما بعد

می دانید  عکس العمل یک مرد ایرانی نسبت به یک مرد موفق تر از خودش  چیست؟ بله درست حدس زدید "تا دیروز ک.. می داد حالا ببین چه برو بیایی بهم زده... و " یک خانم ایرانی در مواجهه با زنی زیباتر و آراسته تر از خودش می گوید:  "ج...خانم رو ببین" اینها یکسری جوکهای بسیار مزخرف و بی ادبی می باشد که ما حالا کلی هم سانسورش کردیم شده این. جوکهایی است که ایادی استکبار می سازند تا بگویند ما ایرانی ها کلا دوست نداریم موفقیت هم را ببینیم چه ترانگو باشد و چه چهارده قله!

خب اینکه ما یک بوم و دو هوا هستیم درش حرفی نیست از یکی خوشمان بیاید می بریمش عرش اعلی و از یکی بدمان بیاید می دهیمش به فرش خلا!

فلذا ما دوست داریم بعضی که رفتند ترانگو را صعود کردند بزنیم تو سرشان که اینها افتخار ملی نیستند! این ها فقط یک دیوار صاف دیده اند عین گربه رفته اند آن بالا. همان دیواری که بزها قبلا از آن بالا رفته اند و اگر تا دیروز هم اسم ترانگو نشنیده بودیم تند تند مطلب گیر بیاوریم هی اینور و آنور بچسبانیم و رکوردهای صعود های این و آن را ردیف کنیم که بگوییم این روزها دارند ترانگو را با بیکینی صعود می کنند کجای کارید ای ناغیور مردان!

به عنوان مثال مثلا ما از شخصی با نام م.ه.د.ی ف.ر.ه.ا.د.ی(چون هنوز جرمشان در صعود به ترانگو ثابت نشده!!نمی توانیم اسمشان را بیاوریم) هر چی پست اینور و آنور در خصوص این ترانگو هست بچسبانیم توی وبلاگ و بگوییم نقل اخبار دنیاست این عیبی دارد؟! نه واقعا کجای کارش رد پایی از انگیزه های شخصی را می بینید؟! اصلا ما دلمان می خواهد از این آقا خوشمان نیاید به کسی ربط دارد؟!

و یا مثالی دیگر بیاوریم مثلا ما چون از این عباس محمدی این فاتح لاس وگاس! خوشمان نمی آید به هزار یک دلیل تشکیلاتی! نه اینکه خیال کنید از قیافه اش خوشمان نمی آید ها و نه بخاطر مافیایی که دارد که خودمان دیروز دیدیم استالین جلویش داشت لنگ  می انداخت و عباس هم در حالی که داشت سبیل های! از بنا گوش در رفته اش را می تاباند و دانه دانه انگور می خورد و قهقه می خندید این شست انگشتش را به سمت آن آقاهه دراز کرد! ما اول خیال کردیم دارد می گوید انگور می خواهی؟ بیلاخ!!... اما بعد شستش را پایینی کرد و فهمیدیم مثل گلادیاتورها می خواهد بگوید گردنش را بزنید و بعد جلاد! سر یکی از این انجمنی های تعلیقی را با گیوتین زد بی انصاف!

ما چون عظیم را دوست داریم آن را افتخار آذربایجان و ایران و صعود اورا بی نقص و کم نظیر می دانیم و او را از غیور مردان که هیچ ربطی هم به ناغیور مردان!ترانگو ندارد می دانیم و هر کس هم که یکهو حواسش نبود و نقدی زد و سوالی پرسید بلافاصله گذشته تاریک و جو رعب و وحشتی  و خفقانی را که در انجمن راه انداخته بود که زندانهای گوانتامانو باید جلویش لنگ بیاندازد و صد رحمت به هیتلر و استالین می نویسیم و هی پست رو پست می گذاریم که چرا فقط یک پرسش ساده پرسیده است! یک سری نیروی خودجوش هم می روند با چوب و چماق شیشه های وبلاگش را می آورند پایین. حقش هست می رود با فدارسیون آبگوشت می خورد نقد عظیم را می زند.

 اصولا دنیای سیاست و سیاست بازی خیلی خوب است و خیلی جذاب! مهم اینست که در عالم سیاست صبح با کی در کافی شاپ قهوه خورده باشی  سیاستت تا شب مشخص است.

ما کلا خونواده سیاستمداری هستیم    

نیازمندی های طنز کوه

$
0
0

 

-        به چند نفر عباس محمدی ترجیحا استالینیستی با گرایش هیتلری برای نوشتن پست هایمان نیازمندیم

-        به یک وبلاگ جهت درج کاریکاتور و نوشته هایمان نیازمندیم

-        یک توچال نورد، جهت صعود های تابستانه و زمستانه خود به اسپانسر دلارکار! نیازمند است

-        به چند نفر کامنت گذار ترجیحا انتحاری نیازمندیم

-        به یک سازمان شهرداری جهت تزریق دلار برای صعود نیازمندیم

-        به چند نفر پاسخ دهنده ی به کامنتهای فله ای نیازمندیم

-        کامنت گذار بی نام و نشان مرد و زن ترجیحا فحاش نیازمندیم

-        به تعدادی وبلاگنویس جهت خواب زمستانی درون وبلاگی نیازمندیم

-        به چند نفر ترانگو کار ترجیحا با بیکینی و در حال تفریح نیازمندیم

-        مشارکت در صعود: دلار از شما صعود از ما. دو ماهه صعود شما را تحویل می دهیم

-        مقداری انجمن تعلیقی موجود است به صورت درهم و  چکی به فروش می رسد به بالاترین قیمت

-        یک عدد فدراسیون چپی، رنگ شده مدل اوت 1820،اتاق 90 به فروش می رسد

-        به علت سفر به خارج فوری امتیاز طنز کوه با شرایط و قیمت استثنایی واگذار می شود

-        سرقفلی یک باب شرم الشیخ متعلق به انجمن تعلیقی  به بالاترین قیمت واگذار می شود

-        ساختمانی جهت ساندویج فروشی نما انجمن نیازمندیم

-        مهندسی ساز: تعدادی کامنت مهندسی شده جهت درج در وبلاگ ها موجود است

-        به یک خانم مجرد نیازمندیم!!(توضیح تحریریه ی طنز کوه: متاسفانه سفارش دهنده این آگهی ذکر نکرده برای چه کاری! ولی احتمالا پاسخ گویی به تلفن بوده)

-        به تعدای خونواده که معلوم نیست چه جور خونواده هایی هستند جهت کار در طنز کوه نیازمندیم

پ.ن: در 2 تا پست قبل قرار کرده بودیم پستی در گل حسرتی بنویسیم که: آیا ترانگو افتخار ملی است؟ بعد دیدیم خب وقتی هست چرا بنویسیم دیگر!!! پست ما همین بود!!!

خودمان از رفتار خودمان کیف کردیم که  به حقِ اطلاع رسانی به خوانندگان احترام گذاشتیم

 فعلا آن پست نوشته نمی شود.

پست و کامنت شب!

$
0
0

خبر تلخ بود  و بی اندازه متاسفم کرد. دیشب که این خبر را خواندم کوهنورد و سنگنورد کرجی امیر حسین مقیمی  نویسنده  وبلاگ "پل خواب" از جمع ما رفت! این ضایعه را به خانواده و جامعه کوهنوردی تسلیت عرض می کنم.

روحش قرین رحمت یادش گرامی و جایش خالی

.............................................................................

گاهی اوقات کلی زور می زنم چهار تا مطلب جفت و جور کنم و یک جور کُمیکش کنم تا دیگران رو مثلا بخندونم اما همیشه هم دوست داشتم کسی پیدا شود مرا هم بخنداند تا اینکه دیدم که گاهی جدی نویسی بعضی ها اینقدر آدم را به خنده می اندازد که تا ده دقیقه همینجور پای کامپیوتر می خندم و جلوی این خنده لاکردار رو نمی تونم بگیرم. بالاخره فقط که من نباید دیگران رو بخندونم گاهی دیگران باید من رو هم بخندونند.

با هم مطالب جدی ای که ما را حسابی به خنده وا داشت در پست ها و کامنتهای اخیر کلاغها   مروری می کنیم شاید شما هم لبخندی به لبانتان بنشیند حتی از نوع تلخش!

می شود به قول فرامرز نصیری نام این پست را کامنت روز و یا پست روز گذاشت! ما می گذاریم کامنت شب یا پست شب! چرا که انگار بعضی از اینها (پست ها و کامنت ها) در حال خواب آلودگی نوشته شده.

کلاغها می نویسد:

در تفکر عباس محمدی ، افراد و گروه‌های کوه‌نوردی ایران به دو جبهه‌ی خودی و غیر خودی تقسیم می‌شوند. 

طنز کوه: به نظر من اصلا بحث شهروند درجه یک و دو از همین جا آغاز شد در واقع در زمانی که عباس محمدی معروف به عباس هیتلر! ابتدا استبداد صغیر و بعد از آن استبداد کبیر خود را در انجمن حکم فرما کرد .......

کلاغها:تسلیم و کرنش در برابر انواع فشارهای صاحبان "زور و زر و تزویر "در کوه‌نوردی ایران،.......

پروژه‌ی سرکوب منتقد  را بنا به خواست و اراده‌ی همان صاحبان زور و زر و تزویر باشگاهی در انجمن کوه‌نوردان کلید زد !!

طنز کوه: (مشغول خاراندن سر) این  کوهنوردانی که ما خیال می کردیم به نان شب محتاجند (به جز عظیم) صاحب زر و زور بودند و ما بی خبر بودیم! سرکوبگران از خدا بی خبر...

از طرفی اگر این عباس محمدی مستبد و  استالین  است چطوری در برابر صاحبان زور کرنش کرده است یک دیکتاتور همیشه دیکتاتور است و در برابر کسی کرنش نمی کند! این پارادوکس را نتوانستیم حل کنیم.

 مطالب بالا برگرفته از کتاب تاریخ هجده ساله انجمن!  نوشته ی ف. کسروی داداش احمد کسروی

................................................................

عظیم شهرستانی است ... عظیم تنهاست... عظیم تشکیلات ، باشگاه ، نیرو و امکاناتی ندارد !!!

طنز کوه: بعد از خواندن این مطلب غصه عالم تمام وجود مارا گرفته است خیال می کردیم کسی که پول دارد دیگر هیچ غمی ندارد! پس این شهرداری تبریز دارد چکار می کند آخه!!! چرا یک کمکی چیزی نمی کنند!

ترانه: غریبه آشنا!! دوست دارم بیا منو با خودت ببر به بالای قله ها

امیر حسین ناظمی در کامنتیگ کلاغها نوشته است:

مطمئن باش رييس ........ دقيقا شبيه رييس منه چون رييس منم عاشق پاچه خواريه ولي از قضا چون اصولا نمي تونم چيز اشتباهي رو نقد نكنم نتونستم مرخصي استحقاقي بگيرم ولي خوب ...... واقعا در راضي نگه داشتن رييسش سنگ تموم گذاشته كه بايد تحقيق كرد كه از چه محصولي استفاده مي كنه، محصولات و برند ها متفاوت هستن اما تا اونجا كه من ديدم اكثرا از مارك فيروز استفاده ميشه!

طنز کوه: این قسمت "بولد" شده  این کامنت ده دقیقه تمام مارا پای کامپیوتر خنداند! اینکه امیر حسین چه جوری تونسته ببینه!(توجه کنید او دیده است) که اکثرا از مارک فیروز استفاده می کنند خیلی خنده دار بود حالا اگر گفته بود شنیدم قابل قبول تر بود. اینکه  این جامعه آماری رو از کجا آورده ما هم توش موندم خدایی.

ما خیال می کردیم با فیروز فقط سر بچه ها رو می شورند که چشماشون نسوزه ولی انگار به کارهای دیگه ای هم می آد که....اوهوم اوهوم

یادمان باشد این برند را یک تستی بزنیم نتیجه اش را به امیر حسین اعلام کنیم تا نیامده از نزدیک ببیند!

در جایی دیگر امیر حسین نوشته:

با همين قضاوت نادرست و چشم بسته اي كه كردي متوجه شدم كه حتي براي من تاسف هم نخوردي، بنابراين اميدوارم اين اتفاقات عينا به سرت بياد تا هم چشم بصيرتت فعال شه هم في الواقع متوجه موضوع بشي!!!

طنزکوه: ما متوجه شدیم که اگر آدم فشار به یک جایش بیاید این چشم بصیرتش از حدقه می زند بیرون و در واقع باز می شود. و این فتنه وبلاگی در نطفه خاموش خواهد شد.

ما خونواده با بصیرتی هستیم بخدا خواهشا فشاری بر ما مترتب نکنید

.انشالله عمری باشه از این دست مطالب طنز ببخشید جدی باز هم براتون خواهم آورد


هفت سوالی!

$
0
0

 

خواندن این پست برای آقایان  زیر 18 سال ممنوع و برای خانمها کلا حرام  است وای به حال خانمی که بیاید بخواند بعد حالش به هم بخورد آن وقت  تو کامنتینگ ما را سیرِ  فحش کند.

.....دیگر دارد حالمان از این جماعت دو رو و مزور و مستبد و ریاکار و دغل و پلشت و ‌بغض آلوده و کینه ورز و حسود و تنگ‌نظر و منحط و بی اخلاق .....آخ زبانمان افتاد بیرون بس گفتیم... بعله  پایتخت نشین به هم می خورد. کم مانده است نسبت به همه ی اینها ویارمان در بیاید و مثل زن های حامله هی عق بزنیم! آقاجان بس کنید عوامفریبی  را. اصلا این وسط این عباس ثابتیان کجاست؟لابد همین روزها یک پست می گذارد که مجددا رفته است آن ور آبها آب هوا عوض کند. د رهمین راستا با توجه به اینکه فعلا فتنه ی وبلاگی آغاز شده است و یحتمل از طریق موسی خان برادر زاده ی  موساد مدیریت می شود و ما هم که  فعلا دستمان بند است و داریم رویش کار می کنیم ببینیم می توانیم این فتنه را در نطفه خفه کنیم!

 چرا اصلا از روز اول احتیاط نکردیم که نطفه ای منعقد نشود خودمان هم نمی دانیم! خدا بگم این وزارت بهداشت را چکار کند که اعتبار این جور چیزها را در بودجه امسال برداشت.

در همین راستا سوالات زیر در کوهنوردی مطروح هست پس خواهشا به نیت هفت تن از وبلاگنویسان به هفت سوال  زیر پاسخ داده که  موجب امتنان خواهد شد و مشت محکمی بر دهان پایتخت نشینان عوام فریب خواهد بود.  

1-صعود به ترانگو  چه نوع افتخاری است؟

1-    افتخار ملی

2-    افتخار بلا

3-    افتخار وین

4-    علیرضا افتخاری

2-با توجه به گفته ی کلاغها که عظیم تنهاست این تنهایی مشمول کدام ترانه است؟

1-    من مرد تنهای شبم مُهر خاموشی بر لبم(حبیب)

2-    غریبه آشنا دوست دارم بیا(گوگوش)

3-    یه غریبه یک مسافر یه شبم بی پنجره(شاهرخ)

4-    هیچکدام چرا که تنها بودن عظیم فقط یک جوک بوده

3-با توجه به اینکه جماعت پایتخت نشین دست اندرکار کوهنوردی به گفته کلاغها ریاکارند این جماعت چه جور جماعتی است؟

1-    اهل فدراسیون

2-    اهل انجمن

3-    اهل داریوش! با توجه به ترانه اهل طاعونی این قبیله ی مشرقیم تو آخه مسافری خون رگ اینجا منم

4-    اهل فرهاد! با توجه به ترانه جماعت من دیگه حوصله ندارم

5-با توجه به گفته ی امیر حسین ناظمی که فدراسیون کوهنوردی موجب نابودی زندگی اش شده!! فدراسیون دیگر عامل کدام یک از بدبختی های زیر بوده است؟

1-    فوت عمه ی مکرمه ی ما

2-    نا آرامی های سوریه

3-    اختلالات بازار ارز

4-    یائسگی مادر بزرگ من

6-با توجه به تست برند فیروز و موفق بودن آن از دیدگاه امیر حسین ناظمی در صورت فقدان این برند چه نوع برندی دیگری بهترین جایگزین خواهد بود؟

1-    صابون عروس

2-    وازلین

3-    نرم کننده لطیفه

4-    خشک خشک

7- با توجه به طرح این سوالات تستی ما چه جور خونواده ای هستیم؟

1        - خونواده بی حیا و در پیتی

2        خونواده بی شرف و دری وری

3        خونواده معمولی و زاقارت

4        بابا به خونواده ما چه ربط داره اینارو خودشون گفتند توی وبلاگها

پ.ن۱:دوستی در کامنت خصوصی در مورد شخصی ازمن استعلام  کرده بود که به علت نداشتن هیچ  امکانی برای ارسال پاسخ به ایشان  در همین جا  خدمتشان عرض کنم که متاسفانه شخص مورد نطر رو نمی شناسم و اطلاعی از ایشان ندارم. از اینکه کاری از دست این حقیر بر نیامد شرمنده ام.

پ.ن۲: آن شب بعد مدتها همسرم،همسر که چه عرض کنم دیوار گاهگلی و یا برج زهرمار، آیینه ی تمام نمای دق و یا هر چه نابدتر دیگر که لایقش باشد... اما هر چه می گویم دلم آرام نمی شود شاید دارم پیاز داغش را زیاد می کنم تا عذاب وجدان خودم را کمی التیام بخشم! آخر نمی توانم همه ی گناه گند کاری هایم را گردن خودم بیندازم! دنبال یک شریک جرم هم می گردم و چه دیواری کوتاهتر از آن دیوس!!.....

ادامه در گل حسرتی 

اسناد ویکی لیکس

$
0
0

 

این اسناد قرار است ده سال دیگر لو برود اما چون ما از آینده اطلاع داریم الان لو می دهیم!

از: کامنتگذاران گمنام فدارسیون

به: حاج محمود دامت توفیقاته و اعلی الله مقامِه فی فدراسیونه و لعن الله علی دشمنانِه من الاولین و الآخرین!

موضوع: فتنه ی ترحیم جشنواره بیستون

با سلام و تحیّات

همانگونه که مستحضرید اخیرا مشاهده شده است یکی از ماموران زبده و اسبق آن فدراسیون معروف به عباس هیتلر که اخیرا با هم چای زیاد می خوریم و مدتی در کسوت رییس انجمن کوهنوردان موسوم به تعلیقی بوده و به صورت دوجانبه هم به نعل می زند هم به میخ! راپورت می برد و می آورد و در صدد ایجاد فتنه ای دیگر است و مشاهده شده اخیرا بر آن شده با  تجمیع عده ای از سبکسران که در کلوخ نوردی هم در مانده اند چه برسد به سنگنوردی نسبت به تحریم جشنواره سنگنوردی  اقدام کنند.

همچینین ایادی ای که معلوم نیست به کدام جناح وابسته اند و در معاند بودنشان با شما  تردیدی وجود ندارد و بر این عناد متفق القولند در تمامی وبلاگهای به اصطلاح کوهنوردی از جمله وبلاگهای ضاله ی کوهستان متعلق به صادق کرده ی متواری،همطناب من که ترانگویش افتخارچهار راه استانبول هم نیست چه برسد به ملی و الهی فرح منصوری یک شب تو گرده ی آلمانها آویزانش کند،  طنز کوه هرزه نویس معلوم الحال، برج سینا انعکاس دهنده نظرات برخی افراد معلوم الآینده!! و قله های مه گرفته معلوم الگذشته! که انشالله اینقدر مه بگیرد که ته دیگ شود نسبت به تضعیف عزیز دردانه ی فدراسیون و شهرداری تبریز کمال اهتمام را ورزیده اند.

مستدعی است ابتدائا امر مقرر فرمایید تا نسبت به برخورد با این جاسوس دو جانبه خوفناک اقدام لازم معمول گردد و چنانچه صلاح می دانند عکسها و اسناد لاس وگاسش را در تمامی وبلاگها علنی کرده تا به محاق سکوت برود. علی ایحال فعلا داده ایم برای تنبیه هم که شده علیق بزهایش را تعلیق کنند  و تمامی بز ها را تحریم تا مقطوع النسل شوند و همچنین کلاغ های جوگیر شهر هم  خود به خود در راستای همین منویات شما دارد ایشان و اوشان را می کوبد اساسی که یک کیف مکیف نصیبمان شده است.

 فلذا  چنانچه امر مقرر فرمایید نسبت  به خط انداختن  و همچنین کم کردن باد لاستیکهای ماشینش اهتمام ورزیم. این کامنتگذاران گمنام فدارسیون همچین آمادگی دارند تا با یورش سنگین و سهمگین وبلاگی در تمامی وبلاگهای به اصطلاح حوزه کوهنوردی و غیر کوهنوردی و اسب سواری و خر سواری  با نامهای مستعار نسبت به تخریب این بزچران از عاقبت تعلیق بی خبر! اقدام لازم معمول داشته و هر چه نابدتر هم هست سرش بیاوریم. همچنین چنانچه لازم می دانید از عباس ثابتیان معروف به عباس فرنگی بیشتر حمایت شود چرا که اصولا بچه ی مظلوم و محجوبی است و با اینکه انجمن به اصطلاح کوهنوردش را تعلیق کرده ایم یک گوشه ای آرام و ساکت نشسته است دارد زندگی اش را می کند و لیمونادش را مزمزه می کند.

ارائه رهنمود موجب امتنان و تدبیر حضرتعالی موجب خاموشی توطئه ی این دوست یا دشمنان (خودمان هم مانده ایم دوستند یا دشمن) تا دندان مصلح و دد منشان از جشنواره بی خبر خواهد بود.

و آخرالامر

مستدعی است نسبت به تعیین کلیف این خونواده های مافیایی که معلوم نیست چه جور خونواده هایی هستند اقدام لازم مبذول گردد.

پ.ن:دوست خوبم محمدرضا خداخواه سد ممد عزیز

شهد شیرین قبولی دکترای ریاضی را به شما و خانواده و عیالات! محترمه تبریک عرض می کنیم و امیدواریم خاک مدرکت طوطیای چشم ما شود.

تیم ملی فوتبال کوهنوردان!

$
0
0

 

آهای آقای کی روش که اصلا معلوم نیست کی روشه کی...اوهوم اوهوم سرمربی محترم تیم ملی

آقا در راستای اینکه فردا بازی ایران و کره جنوبیست و با توجه به اینکه بازیکنان ایران در بازی مقابل لبنان نتیجه رو واگذار کردند و احیانا جلو کره جنوبی هم یک جورایی دهانمان به کارواش خواهد رفت پیشنهاد می کنیم سریعا تا دیر نشده بازیکن های تیم ملی را اخراج و از بین کوهنوردان عزیز که کوهنوردی ورزش ثانویشون شده و بازی و ورزش اصلی اینها کلا توپ بازی و گل به خودی زدن شده را به تیم ملی دعوت کنید و به علت اینکه فرصت خیلی کم است  اینجانب با تجربیات و اطلاعاتی که دارم ترکیب تیم و ارنج بازیکنان را بهتان پیشنهاد می کنم بردتان تضمینی خواهد شد حال خود دانید.

سیستم بازی چهار سه سه

مدافع ها

کیومرث بابا زاده

 به عنوان دفاع آخر با تجربه ای که داره خوب دست حریف رو می خونه و چون تو تموم جناحها بازی کرده از اون یک بازیکن پیشکسوت شیش دونگ ساخته. کیومرث قادره رو بازیکنای حریف خطا کنه بعد با داور کنار بیاد خطاشو نگیرند. گاهی وقت ها کارتهای زرد و قرمز داور رو از جیبش می زنه تا داور نتونه برا خطاهاش کارت بده همیشه هم کاری می کنه بازیکنای حریف روش خطا کنند بعد جارو جنجال راه بندازه که آی پامو زدند شل و پلم کردند. متخصص جنگ روانی بوده و می تونه اعصاب تیم حریف رو به هم بریزه.

محمود شعاعی

یک مدافع جلو زن شیش دونگ و یارکوب  خصوصا که تکلهای خوبی می زنه. نقطه قوت این بازیکن تکل از پشته! و تا حالا هر بازیکنی رو که تکل از پشت کرده کلا فوتبالشو که چه عرض کنم کوهنوردیشو هم گذاشته کنار و کمیته انضباطی سه ماه اون فوتبالیستو تعلیق کرده هر چی فوتبالیست ها گفتند بابا اون تکل کرده اما گوش کسی بدهکار نبوده یه جورایی داورها ازش حساب می برن و هیچ داوری هم تا حالا نتونسته اخراجش کنه و حتی کاری کرد که داور...پور هم از فدارسیون یه مدتی رفت هواخوری و به داورها هم گفته زیاد حرف بزنید شمارو هم تکل از پشت می کنم.

عزیزالهی

 عزیزالهی چون از برادران دست راستی هست به عنوان دفاع راست استفاده کن این  بازیکن متعصب فقط  کافیه بهش بگید بازیکن های کره جنوبی با نظام مخالفند بدون اینکه اصلا صبر کنه ببینه منظور شما از نظام کدوم نظامه؟!  نظام دو برره و یا.... تا جنازه اون بازیکن ها را وسط زمین نندازه ول کن معامله نیست پاش بیوفته توپو بغل می کنه  می ره زیر بازیکن.

مسعود عسگری

با توجه به اینکه سبیلهاش به رفیق های چپی می خوره بگذارش دفاع چپ این بازیکن با سبیلهای خفنی که داره هر بازیکن و مهاجمی رو به وحشت میندازه طوری که  پش....ببخشید موهای مهاجم حریف  از ترس می ریزه میشه کچل خدایی اینقدر خوفناکه که هیچ مهاجم کره جنوبی تخ...ببخشید جرات نمی کنه ازش رد بشه.

هافبک ها

حسین رضایی

 به عنوان هافبک راست بازیکنی خوب و زیرک و با خلاقیت بالا و با قابلیت  تغییر پوزیشن های ناگهانیست. خیلی خوب جا عوض می کنه و بازی بدون توپش عالیه و همیشه می دونه کی و چه وقت و کجا پا به توپ بشه. سانتر کردنش هم عالیه این بازیکن  می تونه توپای خوبی رو برای سانتر فروارد تیم فرامرز بسازه و اونم  زرتی بزنه تو گل.

رامین شجاعی

 از رامین شجاعی به عنوان هافبک وسط و لیبرو و توپ پخش کن استفاده کن چون توپ رو در تموم قسمتهای زمین حریف به گردش در می آره و کلا بازی با توپش حرف نداره این بازیکن به راحتی پاس می ده پاس می گیره و اصلا معلوم نیست کدوم جناح بازی می کنه و همه جای زمین هست بازیکنی شیش دونگ و با هوش که می دونه کی و کجا حرکت کنه و چه وقت پا به توپ بشه.

عباس محمدی

عباس محمدی به عنوان هافبک چپ پا به توپش اونم وقتی چپ بازی می کنه حرف نداره کلا اگر هم توپی ازش رد بشه  می گه  به چپم یعنی در جناح چپم و همین یک کلمه کافیه که روحیه بازیکن حریف رو کلا به هم  بریزه. این بازیکن بازی بدون توپش عالیه و تمام طول زمین رو می ره و می آد هی می ره هی میاد با بدن خوب دریبل می زنه و قادره با یک بدن بازیکن مقابلش رو فریب بده هر چند خودش بدنی نداره و کلا اینه دیگه. بسیار خوب لایی میندازه قبلا کاپیتان تیم بوده اما کاپیتانی رو ازش گرفتند کلا پاسور خوبیه و می دونه کی و کجا توپ رو چطور به گردش در بیاره

فورواردها

 فرامرز نصیری

 بازیکن لژیونر و فرامرزیست او در فراسوی مرزها بازی می کنه اون یک سانتر فوروارد خوب بوده و وقتی توپ براش سانتر بشه مثل کلاغ به پرواز درمی آد. به اون کلاغ آسیا هم می گند.بسیار موقعیت شناس و چارچوب دروازه حریف رو خوب می شناسه خصوصیات تهاجمی اش  از اون یک بازیکن  شش دونگ عالی در محوطه جریمه ساخته فرامرز قادره حتی از توپهای مرده! هم گل های خوبی بسازه. این بازیکن خاصیت تخریب بازی بازیکنان حریف رو هم داره  و اگر توی زمین به یکی بچسبه ولش نمی کنه و تا خرابش نکنه ول کنه معامله نیست.

احسان بشیر گنجی

 فوروارد راست اصلا هنوز کسی نفهمیده تو کدام جناح بازی می کنه گاهی هم گل به خودی می زنه کافیه که بهش بگید اونجا دروازه است و گل بزن فقط باید کاری کنید که رو به دروازه حریف باشه و پشت به دروازه خودمون چون سابقه گل به خودی زیاد داشته.

رامیار

 فوروارد چپ بازیکن خشن و متعصبی هست. کافیه دروازه حریف رو بهش نشون بدی با سر می ره تو شکم بازیکنای تیم مقابل این بازیکن با خاصیت تهاجمی که داره قادره در هر لحظه حادثه ای جدید در زمین و مقابل دروازه حریف ایجاد کنه یک گلزن تمام عیار که می تونه در آنه واحد  همه رو شل و پل کنه تا حالا دویست!! کارت قرمز گرفته ولی عین خیالش نیست.

دروازه بان

پیراهن شماره یک تیم ملی برازنده ی فرشید داوودیه. فرشید داوودی به عنوان یک دورازه بان شیش دونگ معروف به عقاب دروازه دولاب که قبلا در تیم بوخوم یاخچی آباد سنگر بانی می کرده و در حال حاضر دروازه بان تیم رئال حلبی آباده. حسن این بازیکن اینه که فحش خورش ملسه و هر وقت تیم گل بخوره میشه انداخت گردن اون و به فحشش کشید از طرفی به هیچ توپی هم نه نمی گه.

ذخیره ها

امیر حسین ناظمی ذخیره ی خوبیه و گاهی که تعویض میشه بازیهای خوبی از خودش به نمایش می گذاره

آیاز بازیکنی متعصب فقط کافیه بهش بگی تیم مقابل انگار یک حرف قومیتی زد دیگه کارشون تمومه

افضل مصطفوی که وقتی رو نیمکت هست می تونه برا ذخیره ها شعر بخونه و سرشون رو گرم کنه

مهدی فرهادی با توجه به اینکه ترانگو افتخار ملیست به درد تیم ملی! کلا می خوره

مفسر بازی

آرش نقافی: آرش مفسر بازی بشه  طوری که 24 بعد که تیم کره جنوبی برگشته کشورش اون هنوز داره بازی رو گزارش و تفسیر می کنه

اسپانسر تیم

عظیم و شهرداری تبریز

آنالیزور تیم

سد ممد: چون ریاضیاتش خوبه و خوب بلده از همه چیز و همه کس جذر بگیره فقط باید مراقبش بود ایکس و ایگرگ رو با هم اشتباه نکنه که به فنا رفتیم.

مدیر برنامه های بازیکنها

 عباس ثابتیان: عباس از جهتی که به درد بازیکنی نمی خوره بهتر بشه مدیر برنامه های بازیکنان  چون باید مارادونا رو ول کنید عباس  رو بچسبید گل به خودی زدنش حرف نداره . اما  اگر دو تا بازیکن خوب ببینه جیک ثانیه  فرستاده امریکا و فرانسه کلا به درد لژیونر سازی می خوره.

مدیر تدارکات

عباس ایلاقی :که خماره همه هست و کلا اهل عمله و همه ی بازیکنا ازش خوششون میاد قربون صدقه همه هم می ره حتی خانمها البته به چشم خواهری.

 مسئول مطالبات بازیکنان تیم

من توصیه می کنم کیانوش فرهادی نژاد مدیر فروشگاه لوازم کوهنوردی دونا رو بگذار مسئول وصول مطالبات تیم و بازیکنان جیک ثانیه آدم رو پول می کنه. آقا ما دیروز از ایشان یک عالمه خرید کردیم بعد جیم زدیم پول ندادیم یه آجان کشی ای کرد که نگو گفت پول آوردی آوردی نیوردی چوبی در آستینت می کنم که پول بشی گفتیم آخه لاکردار حیفه این گرتکس نو نیست بخواهی چوب توش بکنی والله بالله آقا کیانوش پول را ریختیم به حسابتان اینقدر دیگر آجان کشی نکنید.

گذشته از شوخی همینجا از آقا کیانوش عزیز تشکر می کنم دیروز کلی جنس را به ما داد و بعدا پولش را به حسابش ریختیم فرصتی شد سری به فروشگاه ایشان بزنید آن هم الان که دارد یک تخفیفاتی می دهد مردی شریف و دوست داشتنی که ما دیروز برای اولین بار دیدیمش و خاطر خواهش هم شدیم جای برادری.

اینم لینک وبلاگشان

http://donashop.blogfa.com/

تذکرات:

1-      خانمها رو کلن دعوت نکنید هم ورودشان به استادیم ممنوع است هم وسط بازی ممکنه  گیس و گیس کشی کنند از جمله گل کوهی ها چون معلوم نیست طرفدار ایرانند یا کره جنوبی،مستقلند یا فدراسیونی.

2-      هزاری رو به اردو راه ندید این کره ای ها رو خفت می کنه می گه هزاریتونو بدید! آبرو برامون نمیذاره.

خونواده ما هم برا تشویق عالیند از اونجور خونواده هایی هستند که خوب بلدند شلوغ پلوغ کنند.

آنارشیست اینها

$
0
0
 

راسیتشو بخواهید سوژه برای نوشتن از دنیای کوهنوردی کم نیست! اما این روزها کو حوصله ی نوشتن (یعنی این حوصله  را ما نداریم ها وگرنه کلی مطلب صد من یه غاز هست که میشه کپی پیست کرد فقط برای اینکه نگویند طنز کوه مرده است و  نمی نویسد!!) البته در همین راستا که اینجا ویلان و سیلان افتاده ما گل حسرتی را برا خودمان غریب و بی کس می نویسیم و خودمان هم هی کیف می کنیم .

بگذریم لابد می پرسید این سوژه ها را که می گویی دوتاش را نام ببر.

 خب... یکیش همین میله های توچال که عباس محمدی عَلم کرده است و عامل مرگ و میر کوهنوردان دانسته! ما نمی فهمیم چرا یک کوهنورد موقع سقوط اون همه سنگ و کلوخ و دره را ول می کند می آید می خورد به این میله ها که بمیرد  که فقط ده سانت قطرش هست... خب آخه این چه کاریه!! البته ما فکر کردیم اگر کوهنوردی با سر بخورد به این میله ها حتما می میرد اما اگر با ته بخورد یک جورایی بخیر خواهد گذشت و از آسیب دیدگی اش یک لذتی هم حتما خواهد برد. بعد آمده به آنتن ها گیر داده است ما نمی دانیم چرا هر چیزی را که بلند می کنند  و عَلم، این دادِ عباس محمدی در می آید داستان نبشی کم بود حالا باید اضافه کنیم بهش میله و  آنتن را.

از طرفی فواد(ماگما)هم بحث گوسفندهای دماوند و فلسفه این چهارتا جنازه  رو به پرسش گرفته من نمی دانم چرا فواد گوسفندهای این پایین را ول کرده است چسبیده به گوسفندهای مرده ی دماوند!! بابا این همه گوسفند زنده این پایین مایینهاست یکیش...خب...بله....به جای گوسفندها می تونی از فلسفه حضور من در دنیای وبلاگنویسی پرسش کنی که این گوسفند!! ببخشید این آدم این وسط چه غلطی می کند! اما جوابت را ما می دهیم گوسفندهای بالای دماوند دارند فیلم سکوت بره های 2 را بازی می کنند.

و یا اصولا کپی پیست کردن مطالب بدون پشتوانه و منبع موثق تو وبلاگ آن هم فقط برای اینکه چیزکی تو وبلاگ نوشته باشند نگند طرف دار دنیا را وداع گفته مثل اینکه ما بنویسیم قراراست چند روز دیگر حمام زایمان عمه مکرمه ما باشد خدا کند  "آل" نزنه بهش( این "آل" را امیر حسین برای ما در کافه کوه اساسی کالبد شکافی کرد و زایمان های سنتی را خوب توضیح داد. کافه کوه چیز خوبیست راجع به زنان زایمان هم بحث می شود در آن) خب آخه من نباید یه کم فکر کنم که عمه مکرمه عزیزم تو نود سالگی چطور حامله شده اونم بی شوهر!! بعد بیایم خبرش رو بگذاریم خب ننویس جانم.

کلاغها هم عکسی انتشار داده(اینجا) تحت عنوان آنارشیست! من با خودم فکر می کردم مثلا اگر این پرنده ها ما کوهنوردان بودیم  اونی که آنارشیست باشه کی می تونه باشه

از اون روز هم که این عکس را دیدم گفتم اونی که برعکس نشسته و اصلا تخمش نیست! (پرندگان تخم گذارند خیال نکنید حرف بدی زدیم  به غیر از خفاش که آن یک نوع آنارشیست در نوع خود است چون روالش بر خلاف سایر پرنده ها هست) که کی به کی هست و اینها دارند چکار می کنند پشتش را کرده به همه چی و بی خیال روزگار.

در هر صورت تصور کردیم که این پرندگان زیبا کوهنورد باشند آنی که آنارشیست بازی در آورده کیست؟ جسارت نباشه مثال زدیم ها

اولش گفتیم شعاعی بعد دیدیم بابا این بنده خدا چیکار به کار کوهنوردی کشور داره سر زندگیشه صبح می آد اداره کارت می زنه شب هم می ره خونه اصلا کاری به کار کوهنوردها و کوهنوردی نداره!! منتظره این دوران پر مشغله و زجر آوره ریاستش تمام بشود برود. اینست که ایشان نمی توانند آنارشیست باشند.

گفتیم شاید خود فرامرز نصیری باشه دیدیم به هر کی این بهتون ها بچسبه به نصیری نمی چسبه! یه وبلاگ این گوشه کنار واسه خودش درست کرده از آب و هوا و هیتلر و استالین و گاهی گل و بلبل می نویسه چیکار به کار کوهنوردی داره عی! اگه یه کافه کوهی هم باشه بره اونجا یه تیکه کیک تولدی هم بخوره. نه به فرامرز نمی آد آنارشیست باشه.

گفتیم شاید این عباس ثابتیان یا به قول مرضیه آقای سانتافه! باشه اما خودم از این حرفم یکهو خندم گرفت چرا که اصلا معلوم نیست الان ایران باشه یا نه گاهی می آد به ایران سری می زنه  و زودی میره وقت آنارشیست بازی نداره.

تنها کسی که به ذهنم رسید خودم هستم خاک بر سر آنارشیستم من از همتون عذر خواهی می کنم.

پ.ن:آقای کَیانوش برره ای!! ( فرهادی نژاد) مدیری محترم فروشگاه دونا لطفا گاو و گوسفند آماده کنید فروشگاهتان هم باز باشد همه چیز آورده باشید که ما امروز بعد از ظهر می آییم آنجا هیچی هم پول نداریم!

اینم تبلیغات فروشگاه شما: با لوازم کوهنوردی دونا اورست زیر پای شماست و بهشت زیر پای مادران! با دونا صعود به قله های های مریخ!!را هم تجربه کنید. با تخفیف های ۲۰۰ درصدی!! دونا یک جنس بخرید معادل همان مبلغ پرداختی را جایزه بگیرید!!!

 ما خیلی خونواده بی خودی شدیم قبلا چه جور خونواده هایی بودیم حالا چی جور!

بازدید از فدراسیون!!

$
0
0
 

این روزها بحث بازدید رییس جمهور از زندان اوین و کلا نامه نگاری روسای قوه داغه خب به فکرم رسید که چرا من بازدیدی از فدارسیون نداشته باشم بنابراین نشستم به نوشتن نامه برای شعاعی.

جناب آقای شعاعی دامت توفیقاته و اعلی الله مقامه فی فدراسیونه ریاست محترم فدراسیون و سایر ادارات و مشاعات تابعه

سلام علیکم

همان گونه که مطلعید تعدادی از کوهنوردان این خطه در مجموعه فدراسیون گیر افتاده اند و صبح می آیند و شب می روند و شما آن ها را وادار می کنید که حقوق هم بگیرند! و از طرفی اطلاع داده شده است که در آن جا این دسته از کارکنان شکنجه هم می شوند! شاهد مثال اظهارات یک  ارباب رجوع بوده که با گوش خودش شنیده کارمندی پشت درهای بسته با ناله گفته از بس از صبح چای خوردم ترکیدم! بنابراین بر اساس اصول 4 و 5 و 7 و 9 و 14 و 17 و یکی مونده به آخر که الان یادم نمی آد کدام اصل است قانون کوهنوردی!مایل به بازدید از فدارسیون کوهنوردی بوده و موارد زیر را بررسی خواهم نمود قطع یقین اذعان دارید با سرکشی ازفدراسیون و برخی هیات ها کوهنوردی  و سایر دوستان اقوام و آشنایان نحوه اجرای اصول قانون کوهنوردی  و رعایت حقوق اساسی کوهنوردان  را مورد بررسی قرار داده و گزارش آن را به هر که دلمان بخواهد می دهیم.

1- انجمن چرا و چگونه و چطور و کی و برای چی و اصلا چه شکلی تعلیق شد و آیا ارتباطی با تعلیق سازی اورانیوم هم دارد؟

2- اصولا چرا جشنواره سگنوردی توسط عده ای معلوم السنگ! وابسته به ایادی استکبار کوهنوردی و اپوزیسیون خارج نشین تحریم شد؟

3- چرا داور پور رفت و چرا آمد و اصلا هنوزم هست یا نه؟

4- چای مورد استفاده در آبدارخانه فدراسیون تولید داخل است و یا خارج؟

5- سقف اضافه کار کارمندان شما چقدر است؟ و اصولا چرا این ماه اضافه کار یکی از کارکنان خود را 10 ساعت کم داده اید؟

6- آقای رضا زارعی چطورند خوبند؟ سلام برسانید بهشان

7- داستان چای خوردن با عباس محمدی و آن صندلی نزدیک به هم چه بود؟

8- موضوعات آن جلسه کذایی و تبادل نظر با ثابتیان چی شد که یک دفعه خودش رفت خودش را تعلیق کرد؟!!

9- پهنای باند اینترنت فدارسوین چقدر است که اینقدر رضایی تند تند وبلاگش را آپ می کند؟

10- شما کارمند نمی خواهید؟به خانواده سلام برسانید.

بی شک پاسخ به این سوالها می تواند بسیاری از ابهامات دنیای کوهنوردی را حل و فصل کند و کوهنوردی کشور آهنگ رشد و توسعه سریع تری را به خودش بگیرد بنابراین ما همین فردا می آییم برای بازدید! نهار هم جوجه کباب تو پیاز و آب لیمو خوابیده باشد لطفا!

با این نامه ما دیگه اصولا خونواده نیستیم دیگه چه جوریش بماند!

پ.ن: الیمستان ورود ممنوع!! عنوان مطلبی است در گل حسرتی که می توانید در آنجا پی بگیرید.

......مطلب فوق بهانه ی این نوشتار شد.سال گذشته نیز مشابه همین اتفاق برای کوهنوردانی که قصد عبور از روستای کلوگان را داشتند افتاد و دهیاری ورود گردشگران و کوهنوردان را به روستای کلوگان ممنوع کرد و دلایل آن را هم رفتارهای خلاف عرف و خارج از شئونات عده ای از گردشگران در این روستا بیان کرده بود......

ادامه د رگل حسرتی

ناطوِر کویر!

$
0
0

 

جناب آقای عزیز حبیبی

سلام

نوشته های شما را در خصوص "سمپات های پرشور آلپاین کلاپ ایران!" و همینطور "از آلپاین کلاپ آنها تا آلپاین کلاپ ما" خواندیم.همینطور گاهی هم نیم نگاهی داشتیم به نقدهای شما و تشکیک در افتخار ملی بودن یا ابعاد و اندازه ی صعود ترانگو و البته با شما هم موافق بودیم که هر چیز را بیش از اندازه اش بزرگ کنیم می ترکد اما یک دفعه هوس کردیم ماهم یک قیافه نقادی به خودمان بگیریم بالای منبر بنشینیم و چیزکی قلمی کنیم تحویل خلق الله بدهیم آن هم از سر بیکاری و اینکه نگویند اگر چیزی نمی گوید لابد مرده.

 می دانید در این مملکت سکوت کنی مُردی حرف بزنی می زنند تو سرت تا بمیری چوب هر دو سر طلا که می گویند اینجا مصداق پیدا می کند .البته لازم به یاد آوری است جسارتا هیچکس جایگاه ارزشمند شما را در سنگنوردی ندید نگرفته است ولی ما اصولا بحثمان این نیست. قبل از اظهار فضلمان آن هم برای مایی که هیچ محلی از اعراب در کوهنوردی نداریم و یک جورایی از اولش هم برایم علی السویه بود و هنوزم نمی دانم چرا در این خصوص قلم می زنم .عرض می کنم مخاطب اصلی من نه شما و نه امتی است که در اینجا نام می برم و از احوالشان می گویم . بیان دردیست مشترک که شاید در جایی غیر از کوهنوردی هم بکار آید و خب راستش از اسم شما خوشمان آمد نامه را به نام شما قلمی کردیم. شما فرض را بگذارید که ما مثل نادر ابراهیمی می خواهیم یک عاشقانه آرام بنویسیم.

نوشته اید: نماز عشق دو رکعت است / که در آن وضو درست ناید / الا به خون 

و زیر آن را امضا زده بودید منصورحلاج! راستش هر چقدر در وبلاگهای کوهنوردی گشتیم نتوانستیم وبلاگی را پیدا کنیم که نویسنده اش منصور حلاج باشد!!! و بالاخره هم نفهمیدیم ایشان کدام وبلاگ را می نویسند و کجاها سنگنوردی می کنند! احتمالا یک جایی هم اشتباها طناب حمایتش را به گردن بسته و سر دار شده است!! اما به هر حال ما هم از ایشان شروع می کنیم.

عرض کنم یکی از دلایلی  که منصور حلاج را به دار کشیدند این بود که گفت انالحق! و خب همیشه دعوا دقیقا از همین جا شروع می شود، کسی که خود را حق می داند و بالتبع بقیه  را ناحق. نمی گویم ناحق! چون حقیقت فقط یکیست و  طبیعتا تعدد حق نخواهیم داشت بنابراین بقیه حق نیستند!

اشاره هم کرده بودند منصور خان را می گویم که  نماز عشق فقط دو رکعت است!! اینکه حالا چرا دو رکعت است و چهار رکعت نیست شاید این باشد که عاشق کلا مسافر! است و بالتبع نمازش شکسته اما خب در سفر فقط نمازهای چهار رکعتی نصف می شود وگرنه نماز مغرب که سه رکعت است به همان شکل خوانده می شود.  اینکه الزاما عاشق برای رسیدن به معشوق باید وضوی خون سازد هم برایم عجیب است. نمی شود عاشق شد و عشق ورزید بی خون و خونریزی؟ نمی شود یک دفعه هم در صلح و صفا عاشق شد و عاشق ماند و همینجوری هم مرد؟! نکند لجن پراکنی و بد و بیراه گفتن احتمالی چهارتا کامنتگذار بی نام و نشان و صبر و پایداری در این خصوص همان به خون نشستن در ره عشق باشد؟! که اگر اینطور باشد من یکی مدت های مدیدی بود همیشه وضو با خون می ساختم و در محراب عشق می نشستم!!

این را گفتیم که اصلا بیاییم وبلاگ را با هم ببندیم راستش من هم خسته شدم و بیشتر از خودم . از دروغ خسته ام، از ریا، از نداشتن صداقت، شهامت و هزارتا واژه زشت و زیبا و بس آشنا و غریب در این ملک. ببینید یک جمله از منصور حلاج مارا به کجاها که نبرد و چه بحث مطولی شد. بگذریم بیبینم می شود رفت سر اصل مطلب. شاید از خود بپرسید چرا این نامه را در طنز کوه نوشتم و در آن یک وبلاگ ننوشتم! اولندش که این آقای محمد چیتگرها صاحب امتیاز کوه نیوز وبلاگ گل حسرتی را در حوزه کوهنوردی نمی داند بنابراین به لیست به روز شده هایش هم اضافه نکرد با وجود اینکه بیش از نیمی از پستهای آن وبلاگ در خصوص کوهنوردیست و ثانیا شاید این نامه طنز تلخیست و جایش درست همینجاست می دانید احتمالا خیلی از کارهای ما این روزها همه اش طنز تلخ شده است.

می دانم می دانم اصلا نفهمیدید تا الان داستان چی هست! پی نگیرید تا آخرش هم نخواهید فهمید چرا که همینجوری دوست داشتیم یک چیزکی بنوبیسیم که نگویند اگر حرف نمی زد خفه می شد و لابد می مرد.

این را هم از همین اولش ...نه! از وسطهایش بگوییم که نامه مطول است حوصله اش را ندارید نخوانید همنیجا ولش کنید برود باور کنید هیچ اتفاقی خاصی نمی افتد و ما مثل روزهای دیگر به خوبی و خوشی با هم وبلاگ می خوانیم به هم دروغ می گوییم، لکه های سیاه  دیگران را علنی می کنیم، مال خودمان را لاپوشانی می کنیم، فحاشی می کنیم و  گاهی به ریش داشته و نداشته خودمان هم می خندیم.

جشنواره ی بیستون تحریم شد شرم آور بود! این را شما گفتید و بی اثر! بازهم شما گفتید اینکه از دیدگاه شما شرم آور باشد نظر شخصیتان است و محترم اصلا وقیح، فضاحت بار، بی خود، ناجوانمردانه، بی اثر، فحش دیگری الان به ذهنم نمی رسد ادامه بدهیم یحتمل به خواهر مادر می رسد آن هم که اینجا جایش نیست و داریم با نام و مشخصات خودمان می نویسیم کامنتینگ بی نام و نشان که نیست هر چی دلمان خواست بگوییم  و اصولا وقتی با نام واقعی می نویسیم  با اصول فرهیختگیمان در تضاد خواهد بود  و می گویند چقدررر بی ادب! به هر حال اهل گفتمانیم خیر سرمان! راستش میان این  هاگیر واگیر ما هوس کرده ایم زیر ابرو برداریم و بپرسم من ماندم شما چطور استحصال کردید بی اثر بودنش را؟ نکند شما ستاد استحصال رویت اثر و بی اثر راه انداخته اید و همه چیز را با چشم غیر مسلح از زیر و بم یک واکنش اجتماعی می بینید؟!

 شرم آور!! شرم آور!!شرم آور!! ببیند همین یک کلمه شرم آور مارا به کجا که نبرد. دیدید چشم تو چشم هم می اندازیم حرف می زنیم بعد تکذیب می کنیم هزارتا دروغ زیبا! می گوییم و....کدام شرم آورتر است؟ اینکه چند نفر سنگنورد خواسته اند به طریقی که زورشان می رسد صدای اعتراض را به گوش مسئول یا مسئولانی برسانند شرم آور است؟! 

 مثلا همین آقای نصیری دوست عزیزتان به گمانم الان دیگر مقتدایتان شده باشد! در امر نقادی و وبلاگنویسی والبته ظاهرا دوست عزیز و اخوی اسبق ما   چون نمی دانیم هنوزم برای ایشان عزیز هستیم یا نه یک روز لینک مارا به اوج عزت می برد یک روز به حضیض ذلت می اندازد  یک روز حذف می کند یک روز اضافه! بس که گور به گور شدیم سرمان به دوران افتاد. البته یک رفتار کاملا دیپلماتیک در موضوعات وبلاگی و حیطه شخصی است .

بگذریم شرم آور های شما مارا یاد شرم آورهای آقای نصیری هم می اندازد  که مدتهاست آن مسئله عزیمت به یک مکان تفریحی را چنان با آب و تاب می نویسد که ...حتی یک لحظه هم فکر نکردند شاید این بنده خداها  تنگشان گرفته خواستند آنجا یک دستشویی بروند بعد تشنه شان شده یک لیوان آب معدنی هم خورده اند بعد دیدند جالب است  چندتا عکس یادگاری هم انداخته اند آن وقت ما اینجا کردیمش پیراهن عثمان و همه ی مسائل دیگر تحت شعاع این قرار گرفته است طوری که برای ایشان شده است مبدا تاریخی!! مثلا اگر بپرسند ترانگو کی فتح شد؟ ایشان می گویند آن سال که عده ای رفتند امریکا و توی لاس وگاس بودند یک سال بعدش فتح شد!! البته حق دارند این جماعت انجمنی ای که من می شناسم احتمالا تو خیابانهای امریکا هم چند تا پرو پاچه لخت و عور هم به چشماشان آمده که این با اصل کوهنوردی و نجابت اصولا در تضاد است!!

اینکه حالا ایشان با چهار تا عکس فهمیدند حضور در این عشرتکده ها!! چه لطمات جبران ناپذیری به کشور و دیپلماسی کوهنوردی ما وارد کرده است بماند. حالا خوب است سر از استخرهای مختلط برزیل در نیاورده اند و انگشت را لای....بخوانید  همبرگر ها جا نگذاشته اند باور بفرمایید دیگر این قضیه عشرتکده ها برایمان مهوع شده است و از شدت تکرار نه تنها تاثیر احتمالی نقد مثبت خود را از دست داده بلکه به قدری بد شده است که دیگر هر جا نام عباس محمدی و یا ثابتیان از طرف ایشان برده شود  و مقرر باشد نقدی به انجمن زده شود بی اختیار باید منتظر بمانیم که ادامه کلمات فوق رج شود باور ندارید همین چند خطی که در کامنتینگ وبلاگ شما که به موضوع تحریم پرداخته اید یک دفعه پای انجمن هم می آید وسط  و قص علی هذا بخوانید.

 به محمود بهادری

با سلام احترام


به نظرم تلاش شما برای پاک و منزه جلوه دادن مدیران انجمن و عملکرد این تشکیلات ... با توجه به تجربیات شخصی و از نزدیک خودم و آنچه دیده ام و آنچه که می توانم در باره ی آن بنویسم و سخن بگویم ... بی هوده و عبث است. با دیدگاه جناب حبیبی موافقم که نباید انجمن و مدیران آن را یکی بگیریم.
پاره ای عملکردهای سیاه و ناسالم انجمن در تاریخ کوه نوردی ایران فراموش نخواهد شد. عملکردهای سیاه ننگینی که شما خودتان هم به عنوان عضوی از هیئت مدیره ی آن مقطع در آن نقش دارید.
عملکرد مدیران انجمن در پاره ای زمینه ها بسیار و بسیار سیاه تر از عملکرد فدراسیون کوه نوردی بوده است. از آن پروژه ی سرکوب منتقد زیر فشار صاحبان زور و زر و تزویر باشگاهی گرفته تا اعزام های پنهان و به دور از چشم افکار عمومی و تا تبدیل جلسات نشست های ماهانه به محلی برای توهین وفحاشی و تهمت به افراد...

مدیران انجمن به نقد نیاز دارند ...

آن کلمات را ما بولد کردیم

و در ادامه در پاسخ آقای بهادری

در همراهی با عملکردهای ناسالم و خجالت آور در دیدار از عشرت کده ها و قمارخانه های لاس وگاس توسط تیم اعزامی انجمن و مثلا نماینده گاه فرهنگی کوه نوردی ایران؟!

عرض نکردم این موضوع شده است مبدا تاریخ نگاری آقای نصیری هیچ توجه کردید که چقدر ادبیاتتان دارد شبیه هم می شود( آن کلمه شرم آور و بی اثر تان منظورمان بود) البته این یک برداشت شخصیست و می تواند درست نباشد. برداشت شخصی که اشکالی ایجاد نمی کند می کند؟ تهمت و افترا هم که نبستیم کار حیثیتی هم نکردیم که بخواهید اعاده حیثیت کنید باز داریم از بحث خارج می شویم یکی هم نیست افسار مارا بگیرد بکشد نقطه سر خط.

 قبول دارید کلمات وزن دارند مثلا تفاوت است بین بتمرگ، بنشین و بفرمایید درست است هر سه کلمه یک معنی را به ذهن متبادر می کند اما برخی کلمات بسیار سخیفند و برخی برازنده. می شود در نقد نوشت بفرمایید و می شود نوشت بتمرگ. ادبیات است، ادبیاتی که وزن کاربردی کلمات نشات گرفته از عصبیت نویسنده نسبت به شخص مورد نظر است البته بازهم این نظر شخصی منست و می تواند درست هم نباشد شما اینطور فکر نمی کنید؟! به هر حال اگر خبطی هم شده چند بار تذکر داده شده است و رفته نه اینکه این موضوع بشود مبدا تاریخی.

باور بفرمایید لجمان از دست شما هم در آمد و کلی حرصمان گرفت و به آن هم  اعتراف می کنیم آنجا که نوشتید:


جناب نصیری سلام

ممنون از توجه شما . سپاس از باز نشر این پست در وبلاگ کلاغ ها . حضور شما در این کامنتینگ افتخاری است برای وبلاگ بیواک . متشکرم .
و اما اجازه می خواهم همین جا به بعضی از دوستان محترم یاد آوری کنم که در این چند سال اخیر وبلاگ کلاغ ها تاثیری جدی و مثبت هم در فرهنگ و ادبیات کوهنوردی هم در ارتقا کیفی فعالیت کوهنوردی کشور داشته است . به پذیریم که آقای نصیری خیلی از رفتار های ما را تصحیح کرده است . نمی دانم در آینده چه خواهد شد اما تا همین جا او نامی ماندگار در پاکیزه کردن کوهنوردی کشور از خود به جا گذاشته است . سپاس از او .

خصوصا آن بخشی که فرمودید تاثیر مثبت هم در فرهنگ و هم ادبیات!! کوهنوردی ......و نامی ماندگار شدن در پاکیزه کردن!! کوهنوردی....

ممنون که به بعضی دوستان یاد آوری کردید!!

بعضی قسمتهایش هم برایم خیلی جالب بود! خب فقط جالب بود این که دیگر اشکالی ندارد دوست داریم بعضی چیزها برایمان جالب باشد.

البته ما هم تاثیر این اخوی سابقمان نصیری را بر کوهنوردی کشور منکر نمی شویم هنوز هم به جد اصرار می ورزیم که خیلی وقتها خوب مچ برخی ها را در کجروی گرفته است و دست های دغل را رو کرده است اما گاهی ایشان عمل ثواب خود را می سوزانند.  البته هیچ خط کشی هم نداریم که آن را اندازه بگیریم و همینطور تاثیرات منفی این نوع ادبیات را هم به هکذا.  البته تر! ادبیات سخیف خود را هم در طنز کوه منکر نمی شویم چقدر روح و روان دیگران رو آزرده ایم و خب در کنارش عده ای هم خندیده اند.  قرار نیست با این نوشته کلهم خودم را تطهیر کنم.

اشاره ای کنم باز به جمله ای از جناب نصیری که بهانه الباقی نامه مان شود


آیا می توانید فقط یک آدرس و نشانی ... فقط یکی ... به عنوان نمونه ای از انصاف و جرات و شهامت مدیران انجمن در "انتقاد از خود " طی بیش از یک دهه ی گذشته ارائه دهید؟

جناب حبیبی آیا اصولا شما می توانید آدرس و نشانی از مسئولی در این مملکت را به ما بدهید که یکبار پذیرفته است اشتباه کرده است یا خود آقای نصیری تا حالا دیده اید بگوید اشتباه کرده است هر کس نقدی به خودشان زده تا خود صبح آنقدر پاسخ داده اند که شخص را از پیگیری درمانده کرده اند و تا حالا دیدید جایی بگویند اشتباه کردند اصلا مگر در این مملکت کسی اشتباه می کند؟! تا حالا دیده اید مسئولی خسارتی وارد کند و بگوید اشتباه کردم؟حادثه اخیر واژگونی اتوبوس و فوت دانش آموزان را به خاطر دارید همه فقط سر تاسف تکان دادند یادم نمی آید کسی از مردم عذر خواهی کرده باشد البته می دانید اگر این حادثه در کشور ژاپن بود تا حالا کلی مسئول هارا گیری کرده بود. رطب خورده منع رطب می کند؟!

مصاحبه ی رادیویی آقای شعاعی را شنیدید با فرهادی و بلند اختر؟ گذشته از ادبیات بکار رفته که کلا آقای شعاعی یا فرهادی را نمی دید یا ریز می دید یا در قواره ی خود نمی دید که طرف صحبتشان شود و می گفت طرف صحبتم اصلا آقای فرهادی نیست! و آقای فرهادی هم که انگار بهشان رسانده بودند که طرف مسئولی که بعد ایشان می خواهد صحبت کند آقای شعاعی هست تا مجری گفت یکی از مسئولان ایشان گفتند آقای شعاعی!! از این طنز موضوع بگذریم به نظر شما کی راست می گفت کی دروغ؟ کدامیک از عملکرد احیانا و نعوذ بالله! اشتباه خود در خاتمه عذر خواهی کرد؟ تکذیب هارو شنیدید؟ من که در مانده شدم انجمن را کی تعلیق کرد مصاحبه را باور کنیم یا مستندات ثابتیان در آرام کوه کدام را باور کنیم شما کدام را باور می کنید؟

عدم پذیرش اشتباه در همه ی ما نهادینه شده و شما هیچ جا و نزد هیچ مسئولی سراغ نداری که در خصوص یک عملکرد غلط بگوید ما اشتباه کردیم و بعدش عذر هم بخواهد. و با این حساب است که جناب آقای حبیبی شما راه کار بهتری سراغ دارید که این سنگنوردان بتوانند  فریاد اعتراض خود را به گوش کسی برسانند؟ آقای حبییبی عزیز وقتی  شما هیچ مرجعی نداری تا صدایت را به گوش مسئولان برسانید و نتیجه هم بگیرید دیگرخواهشمندیم این حداقل نافرمانی مدنی را از ایشان نگیرید نگویید و نخواهید که ایشان (منظور سنگنوردان) باید با شرکت خود در جشنواره سنگنوردی مشت محکمی به دهان یاوه گویان شرق و غرب می زدند نه تورا خدا رحم کنید این شعارها بد جور نخ نما شده این فرهنگ اعتراض به هر طریق مسالمت آمیز را جلویش را نگیرید. بگذارید رشد کند ما نیاز داریم که بگوییم بنویسیم و عمل کنیم.

 تصمیم گرفته اید وبلاگ را ببندید راستش من هم خسته شدم چون اصلا کوهنورد نیستم و حتی کوهنویس و به قول دوستی نه سر پیازم و نه ته پیاز نه کوهنوردم نه وبلاگنویس!

اصلا بی خیالش آخر این ماه بیایید کافه کوه دور هم جمع می شویم و احتمالا کیک تولد فرامرز نصیری را می خوریم من قصد کرده ام یکی از شمع هایش را فوت کنم!

می دانید آخر این نامه به این نتیجه رسیدم که کویر کوهنوردی اصلا درختی ندارد که ما بخواهیم ناطور* آن باشیم.

زیاده جسارت شد ایام به کامتان

*ناطور: باغبان

چارت تشکیلاتی کوهنوردی!

$
0
0
 

بدون شرح!

عکس از اینترنت

البته ما بدون شرح گذاشتیم فلذا به بهترین شرح در مورد این عکس با توجه به نوع پوزیشن افراد مثل کسی که به حال زار نشسته یا دست به سینه هست و یا.....جایزه ای خواهیم داد از الان هم نپرسید جایزه اش چی هست شاید یکسال اشتراک رایگان طنز کوه! باشد!!

و البته توجه داشته باشید این ها یک جور خونواده هستند چه جورش رو من نمی دونم!

 


با کوه نویسان!

$
0
0

 

این کوهنوردی و وبلاگنویسی هم داستانی دارد برای خودش ها، گاهی می شود از شیر مرغ تا جون آدمیزاد هم لابلایش پیدا کرد.بعضی از این نویسندگان محترم و محترمه گاهی از ک....ببخشید ته سوزن تو می رند گاهی هم از در دروازه تو نمی رند! عجیبند دیگه... چرا؟ عرض می کنیم:

مثلا همین که بدانی یک روزی این آقای ستودهنویسنده نشاط کوهستان بند جفت بریده است و یک زایمان نصفه نیمه انجام داده و برای خودش یه پا قابله بوده! آل خفه کن بوده و حمام زایمان برده و هفته شورن داشته. آن وقت است که اصلا نباید از تعجب شاخ در بیاورید همین می شود که یکهو آدم یاد تولد می افتد و متوجه می شود پریسا حسین زادهبیستم آبان متولد شده اما روز قبل از تولدش از دست یکی  خیلی عصبانی بوده طوری که در همان ایام طفولیت!یک متن نوشته در مورد یک نفر که نمی دانیم کیست! کلی گله و شکایت کرده که: آخه برادر من خوبیت نداره مگه خودت خواهر مادر نداری فحش بار ما کردی اگر گیرم بیوفتی...بیب...بیب. این صدای بوق ماشین ها هم نمی ذاره صدا به صدا برسه!

شاید به همین دلیل هم بود که لیلی رهنماعطای کوهستان را به لقایش بخشید و پستی گذاشت تحت عنوان وداع با کوهستان و از فتح یک قله هایی گفت که ما از هیچس سر در نیوردیم و نمی دانستیم آدمها تو قلبشان یک قله هایی دارند که نگو! حالا هر کی کوله این بنده خدا را برداشته بیاره بده گناه داره!

اما این وداع ها مارا نا غافل یاد وداع با دریاچه ارومیه انداخت و یاد پست کلی متلک بار کردن و لیچار گویی  عباس محمدیکه یک عالمه این آقا ی کردوانی را شسته است گذاشته کنار  و گفته آخه تو می دانی کویر چیست و نمک چه هست؟! تو برو نمکت رو بساب! نمک به....بیب.

دلمان هم برا محمد نادعلی نسبخیلی سوخت که به خاطر گرانی و بی پولی و نداشتن کفش کوه دست از دبوانگی کوه کشید و تو روح بعضی ها..... احتمالا صلوات فرستاده و همینم شد فعلا شرش از سر دنیای کوهنویسی کم است بحمدالله.

در این هیرو ویر بود که یک دفعه عزیز حبیبیسرش را از توی بیواکش در آورد  بیرون و متوجه شد صبح شده  و باید برود سر کار و زندگی و دنبال یک لقمه نان. تازه می خواستیم از این تهدیدات! ببخشید هشدارها و بستن وبلاگ کلی پیراهن عثمان بسازیم و وصلش کنیم به انجمن و عباس و امریکای جنایتکار و پرواز بهپاد به خاک اسرائیل و غیره که نشد.

ملت دارند این ور تو سر و کله هم می زنند و نقدهای کوه در حد لالیگا می کنند! که همه اش صنار هم نمی ارزد این وسط افضل مصطفوینشسته است همین وسط ها  و از خودش شعر در و مکنه  و بی خیال از همه جا این توچالش را می رود شعر در وصف پاییز می سراید که:

باد می آید و کوچه خالی و سرد ، سه نقطه!!!

برگ ها ،خسته ز شاخه ها ،همه زرد،سه نقطه!!!


تو مانده نگاهت : به افق های دور ...!!!!!!

من ، گرفته دست تو که : "برگرد "،سه نقطه

که لاجرم این "برگرد"ش برای ما مسئله ساز شده و از طرفی از این سه نقطه هایش هیچی نفهمیدیم خدا کند فحش ناموسی نباشد چون ما معمولا عادت کرده ایم جای سه نقطه ها را با کلمات کش دار پر می کنیم. یکی همت کند جای این سه نقطه هارو پر کند ثواب دارد.

کاک فریدوبلاگش چهار ساله شد آفرین به این همت به این فکر می کردیم اگر یک وبلاگ در پیت متعلق به یک خانم الان شش ماهه شده بود و یک کلام می گفت شش ماهه شدیم چقدر الان تبریک براشان ارسال شده بود کمه کم یک پونصد تایی می شد آخه آقایان چرا اینقدر تبعیض قائل می شید!! من نمی دانم.

مرتضی زارعهم که در دیار بستون همینجور دارد گشایش مسیر می کند یحمتل همیجور پیش برود رسیده به دیوار پشت خانه ی ما و یک گشایش مسیر هم آنجا می کند. آی ملت! اگر رو درو دیوار خانه تان جای رول دیدید بدانید کار مرتضی زارع است که جای سالم به هیچ جا نگذاشته.اگر این روزها یک مسیر به نام ما گشایش کردو سند زد به ناممان که هیچ وگرنه کوس نقدش را از بام بر زمین خواهیم انداخت.

رامین شجاعیهم که حدود یک ماه قبل یک پست در خصوص عظیم گذاشت  و رفت دنبال زندگی اش و ظاهرا به خواب زمستانی رفته است!و خبری ازش نیست و فعلا سوزن هم از روی عظیم برداشته شده است.

درس علوم: می دانید یکی از جاندارهایی که به خواب زمستانی می رود مار است!!  این را همینطوری گفتیم  به جان عمه مکرمه مان و خب البته اگر یک روزی این مار بیدار شود و یک جایی را نیش زد. آی جاش می ماند.

عباس ثابتیانهم که  انجمنش همینطور لنگ در هوا مانده فرصت پیدا کرده سری به وبلاگش بزند و یک چند تا پستی بگذارد و گزارش کارول نورث آلمانی را هم با آن آلمانی سلیس بگذارد! که ما داده ایم عمه مکرمه مان گزارش را ترجمه کند بگذارد لالوهای وبلاگش اما عمه ی ما گزارش را بصورت یک نامه عاشقانه ترجمه کرده است!!یک جای کار ایراد دارد یا گزارش یا ترجمه عمه مکرمه ما!

مرتضی صالحیهم که از وقتی زن گرفت فهمید زن چیز خوبییست و صعود قلم اصولا علافی و وقت تلف کردن است اینست که به جای تحریم انتخابات و اعلام این موضوع که صعود قلم حق مسلم ماست افتاده به بچه داری و کهنه شوری!  تپ و تپ هم عکس پسرش را می گذارد تو وبلاگ و کامانتش را اینور و آنور می پراند به همه هم اعلام می کند.

سد ممدمشغول جدول ضرب است و مشتی ورق امتحانی داده دست کوهنوردها سوالهای امتحانی طرح می کند. ملت نان ندارند بخورن بیایند معما حل کنند! آخه بابا ما حال نداریم به شام شبمان فکر کنیم تو می خواهی گوشت کیلو 25 هزارتومان را با هزار بدبختی بخریم بخوریم فسفر تولید کنیم بسوزانیمش برای معماهای تو !

بد نیست یادی هم بشه از جناب سروان رامیار  که مشغول یک خدمتی احتمالا از نوع مقدسش هست. رامیار را گفتیم یاد عزیزالهیهم افتادیم همینجور بی خودکی!

تازه کارهم نقد می زند بر فایل صوتی اما ما یادمان هست آن فایلی که امیر حسینکه الان وبلاگش دیگه آرشیو پنجاه سال موسیقی ایرانی شده گذاشته بود یکی از ترانه های داریوش بود  به این مضمون:

تو شبای سکوت فریاد من بود

ته جنگل خواب بیداری رود                                           

از غروب هراس تا صبح موعود

تیغ خشم خلیل بر قلب نمرود

ولی نمی دانم چرا تازه کار از تو این ترانه نقد فدراسیون در آورده!

 در این حیث و بیس اگر خسته شدید و از جانتان سیر بدک نیست سری به رستوارن و کترینگ مرضیه کشاورزواقع در وبلاگ ما زنده به آنیم که آرام نگیریم مشتری این رستوانیم تا  جان در بدن داریم بزنید.  غذاهای یک بار مصرفی سرو می کند که برای یک بار مصرفتان کافیست و کلا بعدش خدا رحمتتان کند.

فرشید داوودی هم که از اون خونواده های عجیب غریبه وکلا تعطیل!

با کوهنویسان (2)

$
0
0

 

در راستای اینکه ما کلا خیلی علاف و بیکاریم فلذا گاهی اوقات در اموری غور می کنیم که نباید بکنیم از جمله همین وبلاگنویسی کوهی

در همین راستاتر و یک کمی هم تازه آنور تر ما یک بررسی های دیگر هم در دنیای کوهنویسی کردیم که تحت عنوان "کوهنویسی 2"ارائه می دهیم. به هر حال چون  برایمان خیلی جالب بود این شد که خواستیم  به بصر شما هم یک چیزهایی را برسانیم  هر کی هم مخالف با موارد مذکور در زیر است بگوید هر کی هم اضافه تر دارد با تف در کامانتینگ ما بچسباند. مراتب اعتراض بی خودی را هم می دهیم به دبیرخانه طنز کوه تا دایورت کند به جناح چپ اسب حضرت عباس.

در همین راستا....نه!  این بار چپ نا عرض کنیم کلا وبلاگ ها دو دسته اند و به هکذا کوهنوردی و بیشتر هم ندارد یا نویسندگانش خانم هستند و یا آقا من تا حالا مورد دیگر کشف نکرده ام . علمی و غیر علمی و تخصصی وغیر تخصصی و  احساسی و رومانتیک و شعری و فتوبلاگ و  پرن...اوهوم پر و پیمان نویسی و  غیره کشک است و کلا از این جور شرو ورها نداریم همین دو تا بیشتر نیست و لاغیر.

قبول ندارید عرض می کنیم با ادله هم عرض می کنیم  فلذا کلیات متن زیر بر همین تقسیم بندی استوار است.

کلیات این وبلاگها و درون مایه آن ها بدینگونه است:

(تاکید می کنیم که کلا این متن عمومیت ندارد و بعضا را شامل می شود)

وبلاگ خانمها 

 کامنتیگ این وبلاگ ها بسیار احساسی و رومانتیک بوده و سرشار از ناگفته ها و دلتنگی هاست و با کمی دقت در آن می توان یک روند و سیر تکامل عشق و عاشقی را دید کافیست آن خانم (نویسنده ی محترمه ی وبلاگ) در مسیر صعود به شیرپلا کمی خون دماغ شده باشد سیر پیغام های تاسف بار و دلشکسته گیها و الهی که من بمیرم کاش تریلی از رو من رد می شد تو خون دماغ نمی شدی، درد و بلات بخوره تو سر فرشید!! (یکی نیست به این کامنت گذار محترم بگه آخه منه بدبخت این وسط چه گناهی دارم) ارسال می شود.

در این وبلاگ ها حس نگارش نثرهای احساسی و دیوانه کننده و خانه خراب کن توسط کامنتگذاران موج می زند،قلب های تیر خورده،  شعر و شاعری و غیره  غلیان می کند و بدیع ترین شعرها بعضا بند تنبانی هم بروز می کند چنانچه  عکس این خانم هم با گَل و گیس افشان باشد که دیگر ویران کننده بوده و دودمان کامنتگذار محترم را به باد می دهد.

در این وبلاگ ها کلیات پست ارسالی اصلا اهمیت ندارد مهم اینست که این خانم یک پست بگذارد حالا در خصوص بند تنبان کوهنوردی باشد اولین کار اینست که نگاه تخصصی این خانم به دنیای کوهنوردی مورد تحسین قرار می گیرد!

از طرفی ما متوجه شده ایم بعضی از وبلاگنویس های خانم سخنگوی آقا! هم دارند مثلا کافیست شما طرح مسئله ای نزد آن وبلاگ نویس خانم در کامنتیگشان داشته باشید بعد آن آقا می آید به جای آن خانم جواب می دهد! بعضی از وبلاگنویس های خانم هم بادی گارد دارند کافیست شما آن خانم را به چالش بکشید اگر وبلاگ داشته باشید که شیشه های وبلاگتان را می آورند پایین وگرنه شما را در کامنتهای اینجا و آنجا صاف می کنند.

کامنتگذاران آقا اگر هیچ حرفی هم برا گفتن نداشته باشند برای آن خانم می نویسند کجایی دختر؟ و جالب اینکه همش دو روز است وبلاگش را آپ نکرده!! ولی اگر ما صد سال هم پیدایمان نباشد هیچکس اهمیتی برایش ندارد.

 آقایان بیاییم  یک کم لطفا جنبه داشته باشیم و  اینقدر خوار نکنید جنسیت خودمان را تورو خدا

 تبصره: تنها وبلاگنویس مردی که که من دیدم بادی گارد زن داشت و از عجایب هفتگانه بود و و مثل ستاره هالی ممکن است هر 75 سال یک بار در دنیای کوهنوردی رویت شود و ناغافل مارا یاد معمر قذافی انداخت در کمال تعجب عزیز حبیبیبود که در کافه کوه با دو بادی گارد خانم آمد طوری که عباس ثابتیانکه با توپ پر آمده بود و در جیب هایش چاقو و قیچی و پنجه بوکس قایم کرده بود تا عزیز حبیبی را لت و پار و شل و پل کند یک دفعه شل شد و گفت اصلا خشونت چه معنی دارد!! تهدید و ارعاب یعنی چی!! بهتر است گفتمان کنیم و نشست به گپ زدن.

 وبلاگ آقایان

کامنتینگ وبلاگ های آقایان بسیار خشک و سرد و کسل کننده و آزار دهنده و بی مزه و جفنگ می باشد که تک و توک آدم بسیار بی کار و علاف می آید یک کامنتی می نویسد. در مجموع کامنتهای وبلاگهای آقایان در طول یک ماهی که پست بماند به زحمت به دو یا سه کامنت برسد که قطعا یکیش هم از این کامنت ها ی کلیشه ای "عجب وبلاگ خوبی داری به هم سر بزن"هست من اصلا نمی دانم این آقایان برای چه این فضای اینترنت  را اشغال کرده اند و نشسته اند وبلاگ می نویسند آقا بروید دنبال یک کار درست و درمان و یک لقمه نان.

ما کشف های دیگری هم داشته ایم از جمله:

1-ما توجه نموده ایم بعضی وبلاگنویس ها اگر ازشان تعریف بکنید می آیند شمارا وبلاگنویس برتر می کنند و اگر تعریف نکنید می آیند شما را با تی پا می اندازند بیرون! برتری یک وبلاگ بر اساس بیشترین رفاقت و تعریف استوار است و لاغیر.

2-آقا عجیب ترین رفتار اجتماعی چیست؟ دعوا کردن؟!! خیر... همین است دیگر که جامعه ایرانی را نشناخته اید عجیب ترین رفتار اجتماعی ما  کتاب خواندن است! برای همین چون مردم اصولا از ناشناخته ها می ترسند و گریزانند هیچ توجه هم نمی کنند و زودی از کنارش رد می شوند. و اما عادی ترین رفتار اجتماعی همانا دعوا کردن و فحش خواهر مادر دادن است. برای همین هم جالب است و کلی آدم می ایستد حتی دیر به محل کارش می رسد و لذت تماشای این پدیده ی زیبای اجتماعی را از دست نمی دهد و بعدش هم می روند برای  دیگران تعریف می کنند و کلی پیاز داغش را زیاد و اغراق می کنند که آقا گذاشت پا چشم طرف ترکید و قص علی هذا!

فلذا هیچ دیده اید که وبلاگ های که مطالب خوب و غنی دارند و نویسنده آن کلی مطالعه کرده است تا یک چیز به آدم یاد بدهد  چه اندازه خواننده دارند و کلا کسی کامنتی در خصوص بحث و گفتگو ندارد اما کافیست یک جا دعوا شود ببیند چه غوغایی می شود در کامنتیک و آخرین فحشهای جدید و توسعه یافته و پیشرفته با برد موثر اساسی و خانه خراب کن تست می شود. یاد برره می افتیم که: دعوا بید نامردا پس چرا منو خبر نکردید؟!!

و این یعنی حاشیه بهتر از متن

3-کسانی که خود برا ی خود کامنت می گذارند هم از نکاتی بود که توجه مارا جلب کرد بطوری که یک کامنت برای خودشان می گذارند بعد می آیند و جواب آن را هم می دهند  آقا من سند دارم این عکسش بگم؟!!! روزی پانصدبار هم به وبلاگشان سر می زنند که آمار گوشه وبلاگشان برود بالا  مثلا اگر دیدید 500 بازدید داشته است شک نکنید 450 بارش را خودش سر زده است. الحمدالله مال ما آمار ندارد برای همین هم این تهمت ها به ما نمی چسبد تازه که اینکه  ورود به وبلاگ طنز کوه جز معصیت های کبیره است و ما به جای آمار بازدید باید بگذاریم معصیت شمار!

4- مچ بعضی از کامنتگذاران را هم گرفته ایم. ما یک جا بودیم یکی می خواست کامنت بگذارد یک دفعه کلیک کرد روی نام کامنت بیش از ده تا آی دی آمد که زود بستش  و ما فهمیدیم که بعضی کوهنوردان هنرپیشه های خوبی هستند و چقدر نقش های خوب می توانند بازی کنند گاهی در فیلم هایشان(کامنت هایشان) نقش های مثبت و گاهی منفی بازی می کنند چقدر این دنیای کوهنویسی غنی هست ها ما بی خبر بودیم و از مرحله پرت!

5-توجه نموده ایم بعضی ها از وبلاگنویسان و کامنتگذاران خودشان بیمار روانی اند بعد دیگران را خل و چل می دانند همین جور یک چیزی می نویسند بعد به خودشان گیر می دهند بعد به ما گیر می دهند بعد به همه گیر می دهند آخر سر هم نمی دانند به کی گیر داده اند و یک هو وسط تحلیلشان مطلبشان قطع می شود و یک  نتیجه گیری می کنند که اصلا نمی فهمیم این وسط داستان چی بود کلا !

آقایان خطابم بیشتر به شما آقایان است و البته بعضی هاتان

 شما چه جور خونواده هایی هستید هان؟  یه کم جنبه داشته باشید زن ذلیل ها

نتیجه گیری: بلی! دوستان ما با توجه به این موارد می توانیم عبرت بگیریم و سره را از ناسره تشخیص بدهیم.

این هم سخن هفته ی ما بود!

ابلاغ

$
0
0

 

آرام کوه به نقل از هیات کوهنوردی و صعودهای ورزشی کرمانشاه عینا انتشار داد که:

با صدورابلاغی از سوی رییس هیات کوهنوردی و صعود های ورزشی

آقای باقر عیوضی و آقای حسین جامه شورانی

با توجه به عملکرد ضعیف و عدم هماهنگی با کوهنوردان عزیز کرمانشاهی و ایجاد دو گانگی در بین کوهنوردان جوان و خوش نام و معزز استان،بدینوسیله احکام صادره ازسوی اینجانب برای شما آقایان،بعنوان مشاورعالی و بازرس هیات ،باطل اعلام میگردد.از خداوند منان برایتان آخرت خوبی را مسئلت دارم.

در همین راستا آخرت های  زیر با توجه به نوع عملکردهای آتی برای بعضی از این به اصطلاح مشاوران و بازرسان پیشنهاد می شود:

-از خداوند منان آتش دوزخ را برایتان خواستارم

-به بهشت نمی روم اگر شما دوتا آنجا باشید

-امید که عاقبتتان به فنا نرود

-ای تو اون عاقبتتان...

-عاقبت ظلم تورو یه روز تلافی می کنم

-عاقبت خاک گل کوزه گران خواهید شد

در همین راستاتر اینجانب برای عبرت این به اصطلاح کوهنوردان ابلاغ شدید زیر را پیشنهاد می دهم:

 امروز که ایادی استکبار از زمین وآسمان بر این کوهنوردان ستمدیده شوریده اند و انواع و اقسام جنایات را در حق سنگنوردیت! مرتکب می شوند و از هیچ ظلم و ستمی در خصوص سنگنوردی و کوهنوردی دریغ نمی کنند واین کوردلان دستشان تا مفرق در امر شکستن کارابین و پاره کرد طناب و پاندولی سنگنوردان جوان کشور است شاهد و ناظر بوده ایم  دو تن از این به اصطلاح مشاورها و به اصطلاح بازرس ها به تفرقه و دلسرد کردن جوانان و سنگنوردان این مرزو بوم از زمین و هوا مشغولند بنابراین بدینوسیله ضمن عزل این ها و صدور حکم انفصال تقاضای اشد مجازات ایشان را از خداوند منان مسئلت داشته و برایشان آتش  دوزخ و محشور شدن با اژدهای هفت سر و چندین سال زندگی در چاه ویل و خوردن قیر داغ در قعر جهنم  آرزو می کنیم  باشد تا درس عبرتی شود برای آیندگان

دیدید؟ حکم را اینطور انشا می کنند!!

نتیجه گیری آخرتی :نمی شود عده ای لااقل به آخرت ما کاری نداشته باشند و نه خوب و نه بدش را مسئلت نکنند

نتیجه گیری اداری: بد نیست فدراسیون در کنار صدور احکام برا مدیران خود کمی هم آیین مکاتبات اداری را به ایشان بیاموزد

نتیجه گیری غلط زیادی:اصلا من سر پیازم یا ته پیاز

نتیجه گیری همیشگی: خونواده ما اگه بیل بزن بود یه بیلی به این باغچه ما می زد بلکم شر ما کم می شد

گوسفندها و کبوترها

$
0
0

 

اخطار: این مطلب هیچ ربطی به کوهنوردی ندارد جز اینکه گاهی گوسفندها در دشت ها و کوهپایه ها می چرند و کبوترها بر فراز تپه ای به پرواز در می آیند فلذا اگر کسی دنبال مطلب در خصوص کوهنوردیست این را نخواند.

و اما بعد:

عرض کنیم  خیلی ها بر این باورند که گوسفند خیلی خر!! است (یعنی اوج نافهمیست- در واقع خر را اگر کسی نادان می داند باید بداند که خر حیوان با هوشی است و کافیست یک مسیر را یکبار برود برای همیشه یاد گرفته است- در صورتیکه همین نگارنده ده بار یک مسیر را بروم باز هم یاد نمی گیرم و یادم می رود گاهی از کدام مسیر باید برگردم خانه ام. فلذا تعبیر خر دادن به کسی به معنی نفهم بودن نیست بلکه اطلاقش به این مفهوم است که هر چه از گرده اش کار بکشی صدایش در نمی آید.)

 از طرفی عده ای کبوتر را سمبل آزادی می دانند.( چون حتما پر دارد و پرواز هم می کند)  و حتما اگر چیزی سمبل آزادی باشد خب یعنی اینکه خیلی می فهمد!

اما من باوری بر خلاف این دارم چرا که معتقدم گوسفند بسیار فهیم است  (مثل خر!). و کبوتر بسیار خر! می باشد مثل گوسفند!(خودمان هم نفهمیدیم چی گفتیم تو این جمله)

عرض کنیم

ما یک همکاری داریم که یک گونی گندم آورده است محل کار و صبح به صبح یک مشت می ریزد پشت پنجره، طوری هم شده که پنج شش کبوتر کاملا عادت کرده اند و هر روز می آیند سهمیه شان را می خورند و می روند و البته مدتیست این همکار من دیر می آید فلذا زحمت اینکار گردن من افتاده است.  بسکی این دل لامروت ما نازک است!

 یعنی به محض اینکه می رسیم محل کار و می خواهیم لباس را بیندازیم گل چوب لباسی این ها اینقدر پشت پنجره گردن می کشند که آدم این جیگرش کباب می شود و اینقدر نگاهت می کنند تا رویت کم می شود و گندم را می ریزی.

مدتی است در اعمال این پرنده زیبا و البته نفهم غور کرده ایم که عجب حکایتی دارند ها تا گندم را می ریزی و کمی از پنجره دور می شوی می ریزند پای پنجره (ما آنقدر گندم می ریزیم که  به همه شان  برسد) اما هنوز دو تا دانه نخورده اند می افتند به جان هم و کتک کاری می کنند و همدیگر را همچین تکه پاره می کنند که این شیشه می خواهدبشکند! دوباره دو دانه  می خورند و هم را می زنند! هنوز سنگندان ور افتاده شان پر نشده که می افتند به بغ بعو برای ماده ها و هی دم می کشند گاهی هم این نرها  سر یک ماده  می زنند هم را آش و لاش می کنند. همچین هم دم می کشند که هر چه گندم پشت این پنجره هست را جارو می کنند می ریزند تو حیاط خلوت. غلطشان که تمام می شود و هوش و حواسشان سر جایش می آید می بیند ای بابا گندمی نمانده! یک کم اینور و آنور را نگاه می کنند  و بعد  یک خرده هم را نگاه می کنند و چون هیچی سر در نمی آورند که چی شده! بعضی هاشان دو نوک آرام تو کله آن یکی می زنند که لابد خاک بر سر خرت تقصیر تو بود این گندم ها ناپدید شدند و بعد  می پرند می روند. به عقلشان هم نمی رسد یک نگاهی به پایین بیندازند خنگها.

اما از طرفی این گوسفند مادر مرده که اسمش بد هم در رفته

ما به گوسفندها هم در مراتع زیاد نگاه کرده ایم خیلی حیوانات آرامی هستند سرشان را عین بز! می اندازند پایین علف می خورند و می چرند و می آیند جلو تا کله شان می خورد بهم راهشان را کج می کنند و یک مسیر دیگر را می چرند وقتی هم  سیر خوردند یک گوشه ای لم می دهند شروع می کنند به نشخوار، نه هم را می زنند و نه تکه پاره می کنند. واقعا حیوان با کلاسی است  اصلا هم ندیده ام برا ماده ها بع بعی  بکنند و جز برای شکم برای چیز دیگری بع بع نمی کنند. کاری به کار هیچی ندارند نشسته اند زندگیشان را می کنند.

نتیجه گیری گوسفندی: در زندگی گوسفندهایی هستند که مثل خوره روح را در تنهایی و انزوا می خورند  این دردها را به هیچ کبوتری هم نمی شود گفت چون عین سگ می افتند به جان هم(صادق هدایت وقتی تا خرخره خورده بود و اساسی پاتیل)

ما از اونجور خونواده هاییم که گرگیم در لباس گوسفند(میش)

 پ.ن: این فیض بوک! هم عجب دنیایی دارد ما تا حالا نمی دانستیم ها حیف که هنوز درش خنگیم این را گفتیم که اگر پیغام کسی بی پاسخ ماند بداند که چرا!

زاقارت ها!

$
0
0
 

بعد از تعطیلی گروه کوهنوردی دالتون ها! گروه کوهنوردی زاقارت ها! شکل گرفت تا ادامه فعالیت های کوهنوردی غول ها ابتر نماند. از طرفی از مدت ها پیش گمونم از سده ی قبل! همیشه در ذهنم بود که در سالگرد صعود توچال از ایگل  یک صعود دیگر داشته باشیم اما این بار با درایت و دور اندیشی و کلی برنامه ریزی و همچین نذر  گوسفند و غیره و ذالک!

اما گزارش برنامه

  صبح از خواب بلندشدیم کوله مون رو برداشتیم و راه افتادیم رفتیم به همین سادگی

البته اردو های آماده سازی این صعود از مدتها قبل زیر نظر مجرب ترین کوهنوردان این مرز و بوم که هر کدامشان تا الان حداقل پنجاه بار عکس! اورست را در اینترنت از نزدیک دیده بودند آغاز شد.

استادعزیزالهیمعروف به استاد زاقارت که صعود های مکرر و موفق به شیرپلا و کلک چال و غیره را درکارنامه خود داشت از جمله  صعودهای زمستانه،روزانه،شبانه،پاییزانه و بهاره بسیار خفنی از جبهه های مختلف  به اردوگاه کلک چال همینطور صعود واروی  زمستانه از گلاب دره به این اردوگاه و همینطور صعود  زمستانه مسیر تپه نورالشهدا حتی یک صعود از دیواره خانه شان وقتی کلید جا مانده بود و شب مانی آن بالا چون لای نرده ها گیر کرده بود و  بیواک تا صبح  در کارنامه خود داشت سرپرستی این برنامه را بر عهده گرفت در  و از آنجاییکه در تیم فقط من بودم که یک بار این مسیر را رفته بودم به عنوان راهنما و شرپا و پورتر و هر چه از عملگی به ذهنشان رسیده بود بر عهده من گذاشتند.

عکسی از اردوی انتخابی (ورجین یک هفته قبل از صعود)

راست عزیزالهی و چپ بهروز و مجتبی امیر شکاری هم لالو های مه گمش کرده بودیم

 

البته این عینک های طوفانی را هم که ملاحظه می کنید و جفتشان هم یک شکل است برای تست است و خیلی هم ضایع بود که چرا در یک هوای مه گرفته عینک طوفان زده شده و هر چه زور زدیم که با پاشیدن برف جلوی دوربین یک کمی کولاک ایجاد کنیم افاقه نکرد که نکرد.

از آنجاییکه من عشق سرپرستی  داشتم در طول مسیر گاهی  استاد عزیزالهی  سکان و فرمان سرپرستی تیم را دست من هم داد که یکی دوبار بغل های تیم را به سنگ منگ ها مالیدم و دو سه بار هم تو چاله چوله انداختم یک بار هم نزدیک بود تیم را چپ کنم  یک دفعه هم دیدیم  تیم به جای اینکه از توچال سر در آورد سر از دره دارآباد آورد البته یک بار هم تیم تا نزدیکی ها قلعه دختر و لالون رفت واسه ی همین هم شد که سکان را از من گرفتند و همان راهنما بودن را به من دادند  بعد از آن هر جا من مسیر می دادم اینها بر عکس می رفتند!

تبلیغات: با دونالذت خریدی متفاوت را تجربه کنید. دونا دریچه ای به دنیا کوهنوردی

بفرما آقا کیانوشاین تبلیغ هم برا این بود که سر آن جنس بیست هزار تومنی دوهزارتومن تخفیف دادید.

هزینه ی تبلیغات اینجا خیلی پایینه البته نمی گم سر کفش چقدر تخفیف دادید به ما مشتری هایتان زیاد می شود ما هم خجالت زده

ما اینجور خونواده ایم.

آقا تورو خدا هر کی رفت ورجین یک باتوم نقره ای آراکان پیدا کرد مال منه

گزارشی از صعود به توچال از ایگل به همراه عکسها را در گل حسرتیببینید.

Viewing all 252 articles
Browse latest View live